به گزارش ایکنا از قزوین، پنجاهودومین مراسم خاطرهگویی و گرامیداشت شهدا با عنوان «با این ستارهها» به یاد شهید «علی شالی» در معراجالشهدای شهر قزوین برگزار شد.
شهید «علی شالی» بیستم شهریور ۱۳۴۲ در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش فروشنده لوازم یدکی بود. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیستونهم مرداد ۱۳۶۲ با سمت فرمانده واحد اطلاعات در مهران، توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
در ابتدای این مراسم محمدعلی حضرتی، رزمنده دفاعمقدس ضمن بیان خاطراتی از شهید شالی، گفت: علی برخاسته از یک خانواده اصیل است که تک تک آنها به نوعی رزمنده بودند. مادر علی، مادر رزمندگان بود و همه رزمندگان چنین حسی داشتند. حاج رضا پدر بزرگوار علی نیز رزمنده بود و رزمندگان را حمایت میکرد.
وی ادامه داد: در زمان تبعید امام راحل حاج رضا به بهانه وارد کردن قطعات ماشین از آلمان به نجف و به دیدار امام رفت و با دست پر و ساک جاسازی شده با اعلامیهها به مبارزان انقلاب ملحق شد. حاج رضا شهید زندهای است که قبل از انقلاب با مفاهیم مبارزه و ولایت آشنایی عمیقی داشت و در حال حاضر هم با ایمانی استوارتر در این مسیر قدم بر میدارد. اما چرا این گنجینه در طول این سالها مورد رجوع قرار نگرفته است؟
این رزمنده دفاع مقدس بیان کرد: به واسطه قرآن با علی رفیق شدم، قاری قرآن بود و درک و فهم عمیقی از معانی قرآن داشت. جلسات تفسیر شهید قدرتالله چگینی در منزل پدر علی برگزار میشد. علی پای ثابت جهاد بود. علاوه بر کادر سپاه، نیروهای ذخیره سپاه عضوگیری شدند و ما به تبعیت از شهید چگینی وارد سپاه شدیم، علی شالی هم آمد و روزبهروز در این فضا شکفتهتر شد و شخصیت بالندهتری پیدا کرد.
حضرتی خاطرنشان کرد: علی جوان ۱۸ سالهای بود که خیلی بزرگتر از سن خود عمل میکرد، خیلی جدی بود، نه شوخی میکرد و نه میشد با او شوخی کرد. من روی علی خیلی حساب میکردم. علی مورد محبت پروردگار بود. جدیت خاص و منحصر به فردی داشت که جمله معروفی را از یک فیلم سینمایی برداشت کرده و همیشه تکرار میکرد او فرمانده بود و میگفت «وقتی میگم بپر نمیگی چرا، میگی چند متر».
وی اظهار کرد: تابستان سال ۶۲ مأموریت لشکر ۱۷ این بود که یک تیپ به فرماندهی «جواد دلآذر» به لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی قاسم سلیمانی ملحق شود؛ آماده بودند تا در منطقه مهران عملیات کنند. امیرحسین ندیری و علی شالی فرماندهی اطلاعات عملیات لشکر و فرماندهی عملیات تیپ را برعهده داشتند.
این رزمنده دفاع مقدس گفت: از زید و انرژی اتمی وارد منطقه شدند تا قلاویزان را دور بزنند. مسیر بسیار دشوار بود در راه خود با مین برخورد کردند. شهید ندیری روی مین رفت و به شهادت رسید و علی هم در اثر اصابت ترکشهای متعدد به فیض رفیع شهادت نائل شد.
در ادامه برنامه مادر شهید علی شالی بیان کرد: من مادر علی هستم اما بعد از شهادتش او را شناختم. شجاعت، مهربانی، لطافت، مردمداری و قرائت قرآن علی زبانزد بود. علی ۱۰ ساله در کمک به ایتام کمک حال پدرش بود، پدرش دوچرخه و خورجین برایش تهیه کرد تا وسایل ایتام را درب منزلشان برساند، روحش برای این کار پرواز میکرد.
وی ادامه داد: همیشه مواظب فقرا بود با کسی که وضع مالی خوبی داشت رفاقت نمیکرد همانگونه که امام خمینی(ره) فرمودند انقلاب ما انقلاب مستضعفین و پابرهنگان است.
مادر شهید خطاب به فرزندش گفت: علی جان، تو فرزند من بودی، من تو را بزرگ کردم، اما من باید پیش تو درس بیاموزم که خدا شما را برای خودش جدا کرد و برد. هر چه رقم خورده از برکت نان حلالی است که حاج رضا سر سفره آورد که سبب شد فرزندانمان هر جا رفتند پاک و طاهر ماندند و در صراط مستقیم قدم برداشتند.
سهراب احمدی، جانباز سالهای دفاع مقدس و از همرزمان شهید علی شالی نیز در این برنامه بیان کرد: با وجود دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان متوسل به شهدا شدم تا بتوانم در این جلسه حاضر شده و از دوستان شهیدم بگویم و تمنا کنم که مرا در این راه نگه دارند.
وی ادامه داد: من، علی شالی و علی میوهچین به نیروهای ذخیره سپاه گشت و بازرسی آموزش میدادیم. شهید شالی شخصیتی جدی، محترم، ولایتپذیر و با تقوا داشت و البته از دیدگاه من کسی که لباس پاسداری به تن میکند مزین به این صفات است.
احمدی خاطرنشان کرد: علی همیشه بیشتر از سن خود میدانست، در پادگان آموزشی برای کارها همه با هم مشورت میکردیم اما علی طراح خوبی بود.
در ادامه برنامه محمد میوهچین؛ جانباز سرافراز اسلام، برادر شهید علی میوهچین و همرزم شهید علی شالی به بیان خاطراتی از این شهید پرداخت و گفت: از آذر ۵۸ تا شهادت علی به مدت چهار سال با هم آشنایی داشتیم، کمک مربی فنی علی در دبیرستان شهیدی بودم.
وی ادامه داد: من بسیار سخت پسندم اما علی کم صحبت، جدی و باوقار بود و به دل مینشست. همچون برادر شهیدم علی میوهچین او را هم دوست داشتم.
این جانباز دفاع مقدس بیان کرد: یک روز علی را در پادگان در میان خیل اعزام شوندگان به خط دیدم، به من گفت محمد به برادرت بگو اجازه دهد که من هم به جبهه اعزام شوم؛ پیغام علی شالی را به علی میوهچین رساندم و او در پاسخ من گفت وجود علی شالی در پادگان امام سجاد و آموزش دادن نیروها به مراتب مهمتر از حضور او در خط مقدم و جنگیدن با دشمن بعثی است.
وی افزود: در ایام شهادت برادرم و در زمان خروج از غسالخانه علی شالی بر درخت چناری تکیه زده بود و داخل نمیآمد، همه به من تسلیت میگفتند اما من در حال خودم نبودم، وقتی علی شالی را دیدم احساس کردم من باید بروم و به علی تسلیت بگویم، اینطور احساس میکردم که علی شالی میتواند جای برادرم علی میوهچین را برای من بگیرد.
میوهچین گفت: شهدا با علم و بصیرت و شناخت راه خود را انتخاب کردند. استان ما شهدای شاخصی همچون علی شالی را در خود جای داده است. شهدا ره صد ساله را یک شبه طی کردند. خوش به سعادتشان که با شهادت رفتند و بدا به حال ما که از وجود آنها بینصیب ماندیم.
در پایان برنامه خواهر شهید علی شالی اظهار کرد: علی سال ۴۲ در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد در برههای که حرفی از دینداری نبود در جلسات قرآن شرکت میکرد و با اندیشههای دینی آشنا میشد. خانواده ما از رفاه نسبی برخوردار بود اما علی از دوران راهنمایی بسیار مستقل شد، هرگز بیکار نمیماند و اوقات فراغتش را به بطالت و خوشگذرانی تلف نمیکرد بلکه کار میکرد و درآمد خاص خود را داشت.
وی ادامه داد: در ۱۲ و ۱۳ سالگی به هویت منفور شاهنشاهی پی برد و احساس کرد باید این مضوع را در نهان و آشکار بیان کند. از صبح به دنبال تظاهرات و شعارنویسی بود و نقش مؤثری در تحرکات انقلابی استان قزوین ایفا میکرد.
خواهر شهید شالی خاطرنشان کرد: شخصیت علی تک بعدی نبود، هم درس میخواند تا سنگر علم را حفظ کند هم در سپاه و بسیج فعالیت داشت تا سنگر جهاد خالی نماند و به تکلیف خود عمل کرده باشد. با جذب نیروی ذخیره وارد سپاه پاسداران قزوین شد. علی شجاع بود چون فقط خدا را میدید، ترس او تبدیل به شجاعت شده بود و مرگ برای او به معنای بقا بود.
وی بیان کرد: علی نفوذ کلام ویژهای داشت، سخن او در اطرافیان تأثیرگذار بود. محبوبترین عضو فامیل محسوب میشد چون شخصیت کاریزماتیک داشت. معتقد به انجام وظیفه بود و جبهه همان جایی بود که سالها به دنبالش میگشت. ولایت فقیه خط قرمزش بود به نحوی که در وصیتنامه تأکید کرده که از ولایت فقیه تبعیت کنید. علی سن کمی داشت اما از فضایل اخلاقیاش سرشار بود.
این خواهر شهید در پایان گفت: شهدا با نگاه نافذ خود نگران ما هستند، ناظر بر اعمال ما هستند سهلانگارانه از کنار آنها عبور نکنیم. متأسفانه ما الگوهای اصلی را رها کرده و نسل جدید ما قهرمانان خود را به شکل دیگر انتخاب کردهاند.
انتهای پیام