از لابی مرگ تا حفظ هورالعظیم در عملیات خیبر
کد خبر: 4124585
تاریخ انتشار : ۰۸ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۸:۵۳
در مراسم خاطره‌گویی شهدا مطرح شد

از لابی مرگ تا حفظ هورالعظیم در عملیات خیبر

چهل‌وهشتمین مراسم خاطره‌گویی و گرامیداشت شهدا با محوریت عملیات خیبر و به یاد «شهید محمدحسن ماخانی» در معراج‌الشهدای شهر قزوین برگزار شد.

رزمندگان قزوینی عملیات خیبر

به گزارش ایکنا از قزوین، همزمان با سالروز عملیات خیبر در اوایل اسفندماه سال ۱۳۶۲ چهل‌وهشتمین مراسم خاطره‌گویی و گرامیداشت شهدا به یاد «شهید محمدحسن ماخانی» و شهدای عملیات خیبر برگزار شد.

عملیات خیبر در تاریخ ۳ اسفند ۱۳۶۲ آغاز شد و پس از ۲۰ روز نبرد سخت، در ۲۲ اسفندماه ۱۳۶۲ با تسلط ایران بر جزیره مجنون و به‌جای گذاشتن ۱۵ هزار نفر کشته و زخمی از نیروهای عراقی و ۳۰ هزار شهید و مجروح و اسیر از رزمندگان ایرانی، به‌ پایان رسید. در عملیات خیبر نیروهای ایرانی، منطقه‌ای به وسعت هزار کیلومتر مربع در هورالعظیم، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع در منطقه طلائیه را آزاد کردند.

در ابتدای مراسم خاطره‌گویی و گرامیداشت شهدا محمدعلی حضرتی‌، رزمنده دفاع مقدس که اجرای برنامه را نیز برعهده داشت، گفت: امشب به بازخوانی حماسه عملیات خیبر می‌پردازیم، چون آنقدر خاطرات عنوان نشده که عده‌ای از اساس، منکر حضور گردان امام‌ رضا (ع) و نیروهای قزوین در جزیره مجنون هستند و در اطلسی که از عملیات خیبر منتشر شده نقش نیروهای قزوین و سمنان در آن بسیار کم‌رنگ ترسیم شده است.

وی افزود: علت این رخداد را عدم رزم‌نویسی و یگان‌نویسی قزوینی‌ها نسبت به عملیات‌های مختلف عنوان کرده‌اند. فرماندهان قزوین آن‌طور که شایسته بوده معرفی نشده‌اند. قزوین در عملیات خیبر بیش از ۱۲۰ شهید تقدیم اسلام کرده است.

این رزمنده دفاع‌مقدس خاطرنشان کرد: مقام معظم رهبری بارها تأکید داشتند که خاطرات اسرا، جانبازان و رزمندگان به‌سرعت جمع‌آوری شود اما ما همچنان در حال فرصت‌سوزی هستیم. در پیامی که امام‌ خمینی (ره) سال ۶۷ خطاب به مجمع فرماندهان سپاه داشتند فرمودند که باید جزئیات عملیات‌ها با رعایت طبقه‌بندی‌ها بازگو شود و مردم در جریان زحمات شهدا و رزمندگان و ایثارگران قرار بگیرند.

حضرتی در رابطه با عملیات خیبر بیان کرد: عملیات خیبر در زمانی انجام شد که تصور بر این بود که نیروها به بن‌بست رسیده‌اند. استراتژی کلان کشور این بود که ما یک عملیات بزرگ قادر باشیم نتیجه جنگ را تغییر داده و جمهوری اسلامی دست بالاتر را در جنگ پیدا کند و حتی‌المقدور شرایط به گونه‌ای رقم بخورد که با یک عملیات سرنوشت جنگ مشخص شود. ایده برای والفجر مقدماتی و خیبر اینطور برنامه‌ریزی شده بود. در والفجر مقدماتی با گوشت و پوست خود، مسلح شدن زمین و استحکامات چند لایه نیروهای بعثی را درک کردیم و عملیات والفجر ۲ و والفجر ۴ را در شمال‌غرب انجام دادیم.

وی در رابطه با شرایط سیاسی قبل از عملیات خیبر اظهار کرد: بعد از روی کار آمدن ریگان تصور این بود که دست دنیا برای فروش اسلحه به ایران باز است اما لابی‌های صهیونیستی طوری عمل کردند که همه مسیرهای تأمین سلاح و قطعات ما بسته شد.

حضرتی

حضرتی بیان کرد: در کتاب «لابی مرگ» عنوان شده که غرب چگونه عراق را مسلح کرد. نویسنده یک صهیونیست افراطی است که به‌شدت با جمهوری اسلامی زاویه دارد و از پیش‌قدمی فرانسه برای مجهز کردن عراق و از میراژها و موشک‌های زمین به هوا می‌گوید و از محروم ماندن ایران در برابر عراقِ تا دندان مسلح می‌نویسد.

راهبرد تضعیف ایران و تقویت بغداد

وی ادامه داد: در منطقه عملیات خیبر سلاح‌های منحنی‌زن فرانسه اثرگذار بود و نیز سلاح‌های شیمیایی که استفاده شد صحنه جنگ را تغییر داد. در کنار آن شاهد جریان راهبردی تضعیف ایران و تقویت عراق بودیم که با این راهبرد فرستاده ویژه ریگان در بغداد با صدام ملاقات کرد و عنوان شد از مهر ۶۲ پیش‌بینی می‌کردند که ایران در زمستان یک عملیات بزرگ انجام دهد.

این رزمنده گفت: آمریکا، اسرائیل و کشورهای اروپایی در کنار صدام جبهه متحدی را تشکیل دادند تا ایران را محکوم به شکست و عدم دستیابی به فتح و فتوح کنند که بخشی از نتایج آن‌را در عملیات خیبر می‌بینیم.

وی خاطرنشان کرد: هورالعظیم محلی بود که دشمن معتقد بود عارضه‌های طبیعی موجود در محیط، اجازه عملیات به ایرانیان را نخواهد داد. اما در آنجا با مسئولیت شهید علی هاشمی قرارگاه سری نصرت راه‌اندازی شد. نیروها با لباس دشداشه بومیان منطقه و در قالب قایق‌های ماهیگیری در مَردی‌ها و نردی‌های هور کاملاً طبیعی به دور از جلب توجه عراقی‌ها تردد و اقدام می‌کردند که در پی آن قرارگاه نصرت مصمم شد عملیات بعدی را به‌صورت آبی خاکی در هور برگزار کند و براساس اصل غافلگیری پیش‌ رود.

حضرتی افزود: فرماندهان لشگر با لباس محلی از هور و رود دجله عبور می‌کردند و به الاماره می‌رسیدند و عراقی‌ها متوجه تحرکات نمی‌شدند. اما سوم اسفند الحاق بین نیروهای عمل‌کننده در شمال و مرکز هور صورت نگرفت و امکان به‌هم پیوستن لشکر ۲۷ با ۱۴ گردان لشکر امام‌ حسین و لشکر عاشورا فراهم نشد که نتیجه آن عملیات، بسنده‌کردن ایران به حفظ جزایر مجنون و داشتن جای پا در هور بود که بعدها در عملیات بدر هم از آن استفاده شد.

وی در پایان سخنانش گفت: از ویژگی‌های عملیات خیبر حضور بیش از صد هزار نیرو در منطقه بود که با توجه به تصمیم و تدبیر فرماندهان تنها ۲۰ درصد آنان در عملیات به‌کارگیری شدند تا در صورت کمین دشمنان همه نیروها هزینه نشوند. پنج گردان عملیاتی ورزیده هم از قزوین حضور داشتند که ۲۸ پاسدار سبزپوش قزوینی در عملیات خیبر به شهادت رسیدند.

حلالت می‌کنم اما کار خوبی نکردی

در ادامه علیرضا اکبری، رزمنده دفاع مقدس و معاون گردان امام رضا(ع) گفت: متولد سال ۱۳۴۲ در سلامگاه قزوین یا محله دباغان هستم که شهید محمدحسن ماخانی بچه محل و همبازی دوران کودکی‌ام بود.

وی گفت: هفت دوست بودیم، معروف بودیم به هفت برادران جدایی‌ناپذیر که بیشتر آنها به شهادت رسیدند شهید محمد قلعه‌ای، مهدی منجم، کریم میزانی و مجید و محمدحسن ماخانی که دوستی ما ختم به خیر شد.

اکبری

این رزمنده افزود: در تظاهرات و دیوارنویسی‌های ایام انقلاب با هم بودیم و بعد از پیروزی حضورمان در مساجد بیشتر شد تا به جنگ رسیدیم. مُصر بودیم عضو سپاه شویم اما بین جذب ما در سپاه فاصله افتاد.

اکبری اظهار کرد: ۲ کادر گردان پاسدار به دوکوهه رفتیم، در گردان امام رضا (ع) بودیم و مقر ما در انرژی‌ اتمی بود، در کنار نیروهای کادر سپاه نیروهای بسیجی هم جذب بودیم تا برای عملیات آماده شویم. در کنار ما شهید رضا حسن‌پور هم حضور داشت که جانشین لشکر ۱۷ علی‌ابن ابیطالب و از جمله قزوینی‌هایی بود که بالاترین سمت را در این لشکر داشت.

وی بیان کرد: محمدحسن ماخانی را در انرژی‌ اتمی دیدم و نگران شدم، با خودم گفتم او که تازه ازدواج کرده، نکند شهید شود، چون این موضوعات سابقه‌دار بود و تازه دامادهای زیادی در جبهه به شهادت رسیده بودند؛ به آقای فصیحی گفتم محمد تازه داماد است و «توراهی» دارد او را در خطوط عقب نگه‌دارید و به خط اعزام نکنید.

همرزم شهید ماخانی خاطرنشان کرد: انگار به گوش محمدحسن رسیده بود. با توپ پر آمد که چرا از حضور من در خط مقدم عملیات جلوگیری می‌کنید، خیلی‌ها تازه ازدواج کرده‌اند و قرار نیست که به جبهه نیایند. فردا صبح گردان حضرت رسول (ص) در منطقه هور مستقر بود، در جستجوی محمد بودم تا از او حلالیت بگیرم، بیسیم‌چی گروهان بود، گفتم محمدجان حلالم کن، گفت عیبی ندارد اما کار خوبی نکردی و محمد همان روز به شهادت رسید.

اکبری تصریح کرد: پیکر مطهر محمدحسن بعد از چند سال به کشور برگشت. روزی که محمد شهید شد من هم مجروح شدم و روزهای بعد همسر شهید محمدحسن ماخانی و فرزندش به عیادتم آمدند، شرمنده آن‌ها بودم که محمد رفته و من مانده‌ام. ما همچنان به دوستی و معرفت شهدا امیدواریم که دست ما را بگیرند تا عاقبت ما هم ختم با خیر و شهادت شود.

دلاوری رزمندگان قزوینی مغفول مانده است

در ادامه این جلسه فرج‌الله فصیحی‌رامندی، فرمانده گردان حضرت‌رسول(ص) بیان کرد: مظلومیت رزمندگان قزوین تنها برای این سال‌ها نیست که در کتاب‌ها و اطلس‌های عملیاتی، رزمندگان قزوین مغفول مانده‌اند بلکه در سال‌های جنگ و در دل عملیات‌ هم رشادت‌ها و دلاوری‌های رزمندگان قزوین به‌ نام گردان‌ها و گروهان‌های استان‌های دیگر ثبت می‌شد.

وی گفت: بعد از عملیات والفجر مقدماتی سه ماه در پاسگاه زید بودیم، کادر پاسدار داشتیم اما نیروی بسیجی نداشتیم و مأموریت و عملیاتی هم نبود. فرمانده لشگر عنوان کرد این جبهه، این نقشه و این شما هر جا احساس می‌کنید قادر هستید عملیات کوچکی را رقم بزنید اعلام کنید، من موافقم.

این فرمانده بیان کرد: منطقه هورالعظیم را شناسایی کردیم. تعداد زیادی از نیروهای سپاه به منطقه اعزام شدند، ۳۵ روز آموزش دیدند و ۲۰۰ نیروی بسیجی قزوین هم به ما ملحق شدند و گردان مِنها شدیم؛ یعنی ۲ گروهان و یک دسته که سه گروهان کامل نمی‌شدیم.

وی ادامه داد: شهید مهدی زین‌الدین، فرمانده لشکر پیشنهاد داد گردان پاسداران را ضد زرهی به موتور و آرپی‌جی مجهز کنیم تا بعد از پیشروی دیگر نیروها، تانک‌های عراقی را هدف بگیرند. اما تصور کردم اگر کمین بخوریم پاسداران و فرماندهان جنگ را یکجا از دست خواهیم داد و تصمیم گرفتیم نیروهای پاسدار را در گردان‌های مختلف لشگر هر شهر تقسیم کنیم که گردان ما هم اینطور شکل گرفت و به منطقه رفتیم.

فصیحی‌رامندی در رابطه با شهید ماخانی گفت: آشنایی و همکاری و هم‌رزمی من با شهید ماخانی در سپاه بود که در اولین برخورد رابطه دوستی بین ما ایجاد شد. پس از آموزش ابتدایی در سقز ۶۵ نفر در تیپ ۸۲ اردو زدیم و دوره آموزشی رزمی سنگین ۲ ماهه را پشت‌سر گذاشتیم و این آغاز شکل‌گیری رزمندگان قزوین به‌عنوان فرماندهان میانه جنگ شد. بعد به کرمانشاه اعزام شدیم که برای آزادسازی میمک تک و پاتک صورت گرفت و تپه مهدی و تپه اسحاق محل استقرار نیروهای قزوین شد.

وی ادامه داد: در دوره اول عملیات، ماخانی با ما بود، مأموریت اول تمام شد و ما به قزوین بازگشتیم ۱۰ نفر در منطقه ماندند تا مأموریت دوم را انجام دادند که آنجا از محمدحسن جدا شدیم. بعدها محمدحسن مسئول بسیج تاکستان شد اما همچنان ارتباط ما گرچه اندک اما برقرار بود.

این رزمنده سال‌های دفاع مقدس بیان کرد: در عملیات خیبر و منطقه هورالعظیم گردان ما را برای پاکسازی و استقرار به منتهی‌الیه جزیره جنوبی اعزام کردند، صبح از روی خاکریز دیدم که کسی در منطقه نبود اما از بالا دستور پدافند صادر شده بود. از ظهر عراقی‌ها و تانک‌ها و نفربرهایشان از راه رسیدند و با نیروهای بسیار زیادی پشت سیل‌بند مستقر شدند و تا شب بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شد. سه روز در موقعیت خود مستقر شدیم و از سه طرف مورد هجمه عراقی‌ها قرار گرفتیم، آنجا بود که شهید حسن‌پور به‌شدت زخمی شده بود و بعد به شهادت رسید. ما ۴۸ ساعت مقاومت کردیم که شب هفتم اسفند، عراقی‌ها با گلوله تانک سنگرها را هدف گرفتند.

فصیحی رامندی

هورالعظیم آبروی جمهوری اسلامی است

این فرمانده جنگ خاطرنشان کرد: شهید زین‌الدین پشت بی‌سیم گفت، جزیره هورالعظیم آبروی جمهوری اسلامی است و امام فرموده به هر طریق ممکن جزایر باید حفظ شوند و عقب‌نشینی در کار نیست. فرماندهان ما همچون شهید اکبری رضایی، علی علوی، ناصرشاه‌محمدی و جامک‌لو، پیغام داده بودند که سلام ما را به امام برسانید و بگویید برای حفظ جزایر تا پای جان ایستادگی خواهیم کرد که همگی در آن عملیات به شهادت رسیدند.

وی گفت: ما محاصره شدیم و هر گروهانی که به کمک ما می‌آمد غالباً موفق نبود و رزمندگان آن به شهادت می‌رسیدند و مجروح یا برخی هم اسیر می‌شدند. من هم با تیر قناسه عراقی‌ها روی زمین افتادم و پایم از قسمت ران شکست، ۲ عراقی بالای سرم آمدند، با آرپی‌جی و کلاشینکف آماده ایستاده بودند که کار مرا تمام‌ کنند اما وقتی از جلیقه من کالک و کلت و ساعت را درآورند پرسیدند درجه‌ات چیست و پاسخ دادم بسیجی‌ام و با پوتینشان به فک و صورتم می‌کوبیدند، مالکیت وسایل را گردن نگرفتم و گفتم متعلق به فرمانده شهید من فصیحی‌رامندی است که به یادگار برداشته‌ام.

فصیحی‌رامندی اظهار کرد: بعدها که به دیگر اسرا رسیدم مطلع شدم که آن‌ها هم گفته‌اند فرمانده ما فصیح‌رامندی بوده که به شهادت رسیده است و تا پایان اسارت عراقی‌ها من را «فرج‌الله حبیب‌الله محمد رامندی» یعنی به‌ نام خودم، پدرم و پدربزرگم خطاب می‌کردند و دیگر اثری از فصیحی‌رامندی وجود نداشت.

وی در پایان خاطرنشان کرد: سخن آخرم اینکه ایران با سختی، با خون‌ها و جان‌ها و فداکاری‌ها و ایثارها به این موقعیت رسیده است. امروز در مقایسه با زمان جنگ امکانات ما بسیار متفاوت است اما بدانیم که امکانات حافظ و نگهدارنده نیست و آنچه‌ ما را حفظ می‌کند ایمان، ایستادگی، صبر، تحمل، ایمان و اعتقاد است.

انتهای پیام
captcha