آیا مبنای تولد ماه قمری با رؤیت حسی قابل جمع است
کد خبر: 3905981
تاریخ انتشار : ۰۱ تير ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۱
حجت‌الاسلام سروش‌محلاتی پاسخ می‌دهد؛

آیا مبنای تولد ماه قمری با رؤیت حسی قابل جمع است

اگر پذیرفته شود که تولد مبدأ ماه قمری است، در این صورت با آنچه در عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع) بوده که بر مبنای رؤیت حسی ماه قمری را آغاز می‌کردند، چطور می‌توان جمعی قائل شد؟ با توجه به تفاوت این دو ملاک، قبول هر یک، بالملازمه موجب نفی دیگری است. حجت‌الاسلام محمد سروش‌محلاتی برای رفع این اشکال، دو راه حل مطرح می‌کند.

به گزارش ایکنا، چهاردهمین جلسه از درس خارج فقه حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی امروز، یکشنبه اول تیرماه برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام وی به صورت زنده پخش شد که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید؛

در جلسات قبل این نکته مطرح شد که اگر پذیرفته شود که تولد، مبدأ ماه قمری است، در این صورت با آنچه در عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع) بوده که بر مبنای رؤیت حسی ماه قمری را آغاز می‌کردند، چطور می‌توان جمعی قائل شد؟ با توجه به تفاوت این دو ملاک، قبول هر یک، بالملازمه موجب نفی دیگری است. اگر رؤیت حسی قبول شود، قهراً تولد، مبدأ نیست و اگر تولد پذیرفته شود، رؤیت حسی مبدأ نخواهد بود.

دو راه‌حل مسئله

برای رفع این اشکال، دو راه‌حل وجود دارد؛ یکی راه‌حل فقهی و یکی هم اصولی. راه‌حل فقهی را در جلسه قبل مطرح کردیم که ممکن است شارع مقدس در یک مقطعی حکمی را به نحو موسع قرار داده باشد و در یک مقطع دیگر، به نحو مضیق جعل فرموده باشد. اما راه‌حل اصولی در این زمینه این است که ما یک حکم را حکم ظاهری و حکم دیگر را واقعی بدانیم و بر مبنای اینکه در علم اصول با مبانی مختلف جمع بین حکم واقعی و ظاهری پذیرفته شده و قابل قبول دانسته شده است، اینجا نیز از همان مبنا استفاده کنیم. اما باید مشخص شود که کدام یک از این دو، ظاهری و کدام یک واقعی است.

این طور مسئله را تقریر کنیم که حکم واقعی در مورد وجوب صوم، روی شهر رمضان رفته است و شهر رمضان نیز با تولد هلال آغاز می‌شود و این حکم، حکم واقعی است. اما یک حکم ظاهری هم داریم. این حکم، حکمی به اقتضای اصل عملی است. وقتی که ابزار و امکانات کافی برای رسیدن به تولد ماه در اختیار مردم نیست، قهرا پایان ماه شعبان که می‌شود، یعنی بعد از اینکه 29 روز از شعبان گذشته، مردم با شک مواجه می‌شوند که آیا امشب، شبِ سی‌ام ماه شعبان است و یا امشب شب اول ماه رمضان است؟ کما اینکه این شک و تردید در آخر ماه رمضان نیز رخ می‌دهد و بعد از گذشت 29 روز، مردم با شک مواجه می‌شوند که آیا امشب، شب آخر ماه رمضان است به احتمال اینکه ماه 30 روز باشد و یا شب اول ماه شوال است به احتمال اینکه ماه رمضان 29 روز باشد.

استصحاب در موضوع و حکم

چطور می‌شود این شک را برطرف کرد؟ عملاً راهی برای برطرف کردن این شک وجود ندارد که بفهمیم امشب، شب آخر و یا شب اول است. تنها وظیفه‌ای که در اینجا داریم این است که سراغ اصل عملی برویم و وظیفه خود را از طریق اصل عملی احراز کنیم که عبارت از استصحاب است که حالا استصحاب در موضوع و یا در حکم است. می‌گوییم دیروز و یا دیشب که قطعاً و یقیناً هلال ماه نبود، یعنی ماه رمضان نبود و یا دیروز که ماه شعبان بوده، این موضوع را، یعنی بقای ماه شعبان را استصحاب می‌کنیم و در پایان ماه رمضان نیز، بقای شهر رمضان را استصحاب می‌کنیم. یا استصحاب در حکم می‌کنیم و می‌گوییم دیروز تکلیفِ وجوب صوم بود و امروز هم همان هست و غیر از این، کاری نمی‌توانیم انجام دهیم.

وقتی شک داریم و ماه را در آسمان نمی‌بینیم، راهی غیر از این نداریم که این می‌شود حکم ظاهری. اما اگر فردا شب ماه را دیدیم، وقتی که ماه را می‌بینیم، می‌توانیم پس از دیدن هلال، قسم بخوریم و قطع پیدا کنیم که ماه رمضان هست، اما آیا می‌توانیم قسم بخوریم که امشب حتماً شب اول است؟ چون محتمل است که شب قبل، ماه در آسمان بوده، اما ما نتوانستیم ببینیم که این احتمال، منتفی نیست و آنکه فعلاً می‌بینیم این است که امشب ماه در آسمان است، اما چون دیشب نبوده، می‌توان فهمید امشب واقعاً شب اول است؟

آنچه برای ما ممکن است و وظیفه ما از نظر عمل محسوب می‌شود که از آن به حکم ظاهری تعبیر می‌کنیم، استفاده از استصحاب در مواقع شک است. تا چه زمانی می‌شود استصحاب کرد؟ تا وقتی که یقین به خلاف پیدا کنیم. چه زمانی یقین به خلاف پیدا می‌کنیم؟ یا باید 30 روز از ماه گذشته باشد، یا باید ماه را ببینیم. حالا اگر اول ماه رمضان برای ما مشخص نبوده، مثلاًً اول ماه شعبان هم برای ما به صورت دقیق مشخص نبوده تا بتوانیم بر اساس گذشت 30 روز تشخیص دهیم که ماه شعبان به پایان رسیده یا خیر، اگر آن طور هم نباشد، راه این است که استصحاب می‌کنیم همان ماه شعبان را و دیگر اینکه تکلیف روزه نداریم. تا چه زمانی می‌شود استصحاب کرد؟ تا وقتی که ماه را ببینیم و وقتی ماه را دیدیم، می‌شود ماه رمضان و تکلیف روزه هم برای ما اثبات می‌شود. این می‌شود حکم ظاهری.

روایات در بیان حکم ظاهری است نه معیار شناخت

بر این اساس می‌توان احتمال داد و بلکه بالاتر از احتمال، استظهار کرد که روایات «صم للرؤیة و افطر للرؤیة»، اصلاً در مقام بیان حکم ظاهری است و اینکه وظیفه عملی چیست، نه در مقام بیان اینکه ماه قمری چه زمانی آغاز می‌شود. شما که شک دارید ماه آغاز شده یا نشده، وظیفه دارید استصحاب عدم کنید. از کجا این مطلب را می‌گوییم؟ یک روایت داشتیم که قبل از عبارت «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» مطلب دیگری را در بر داشت که عدم نقض یقین به شک بود و آن را بر ماه رمضان تطبیق کرده بود که این تطبیق در یک روایت آمده بود. از طرف دیگر، این روایات نشان‌دهنده این است که ظرف این روایات شک است و حکمی که در ظرف شک ثابت می‌شود، حکم ظاهری است. در این صورت «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» مانند قاعده طهارت است. مانند اینکه «کلُّ شی لک طاهرٌ حتی تعلم انّه قذر». هرچه شک کردید، استصحاب طهارت می‌کنید و می‌گویید که ما حالت سابق که طهارت بوده را ملاک می‌دانیم.

در حقیقت ابقای «ما کان»(آنچه در گذشته بوده) می‌کنیم. مثلاً می‌گوییم این شئ قبلا پاک بود، بنابراین الآن هم پاک است. تا چه زمانی این قاعده را جاری می‌کنیم؟ تا وقتی که علم به خلاف پیدا کنیم. زمان نیز یک امر تدریجی است و این قطعه‌های زمان در کنار هم قرار می‌گیرند و یک ماه را درست می‌کند. حالا آن ماه تمام شد، ماه جدید آغاز شد یا خیر؟ در اینجا استصحاب می‌کنیم. اصلاً فرض می‌کنیم روایتی به عنوان «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» وجود نداشته باشد. وظیفه ما چه بود؟ وقتی آخر ماه شک می‌کردیم و ابزاری هم برای تشخیص در اختیار ما نیست، وظیفه ما چه بود؟ غیر از استصحاب بود؟ غیر از این بود که از «لا تنقض الیقین بالشک»(یقین را با شک نقض نکنید)، استفاده می‌کنیم؟ این نیز مصداق همان است و امام(ع) فرمود «لا تنقض الیقین بالشک». اگر اول ماه بود، حکم ماه شعبان را استصحاب می‌کنید و اگر پایان رمضان بود، حکم ماه رمضان را استصحاب و ابقا می‌کنید. تا چه زمانی؟ تا وقتی که رؤیت صورت گیرد. رؤیت که حاصل شد، یقین پیدا می‌کنید که قطعا ماه رمضان به پایان رسیده است.

این می‌شود حکم ظاهری. این حکم تا چه زمانی اعتبار دارد و در چه زمانی می‌توان دنبال آن رفت؟ در پاسخ می‌گوییم، استصحاب معتبر است، تا وقتی دلیلی بر خلافش وجود نداشته باشد. هیچ وقت حکم ظاهری و واقعی در عرض یکدیگر قرار نمی‌گیرند و هرگز حکم ظاهری، با حکم واقعی ایجاد مزاحمت ندارد. چون این برای فرض شک و برای فرض جهل به حکم واقعی است. برای فردی است که نمی‌داند ماه رمضان شروع شده یا نشده و نه می‌داند و نه می‌تواند که بداند. حالا در مسئله استصحاب و اصول عملیه، مسئله‌ای مطرح است که اگر راه علم برای انسان باز باشد، باز هم می‌تواند استصحاب کند یا خیر؟

دلیل کجاست

ولی آنجا که راه علم مسدود است، قطعاً محل و موقع استصحاب و حکم ظاهری است. از روایت «صم للرؤیة و افطر للرؤیة»، حکم ظاهری اثبات می‌شود، اما اعتبار آن مربوط به جایی است که دلیل برای حکم واقعی وجود نداشته باشد. دلیل کجاست؟ آنجایی است که می‌توانیم تولد ماه را احراز کنیم و می‌توانیم آغاز ماه جدید را احراز کنیم و هر وقت توانستیم آغاز ماه را احراز کنیم، کاری با «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» که حکم ظاهری بود، نداریم. لذا اگر کسی معتقد است به اینکه بر اساس مبانی و ادله باید ماه رمضان را روزه بگیریم و ماه رمضان با تولد این ماه آغاز می‌شود، روایت «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» برای او اشکالی به وجود نمی‌آورد و بین این دو دلیل، از نوع جمع بین حکم ظاهری و حکم واقعی جمع می‌شود.

الآن علمای ما آمدند و گفتند روایت «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» اثبات می‌کند که رؤیت موضوعیت دارد. یعنی، ماه با رؤیت شروع می‌شود و با رؤیت تمام می‌شود و تعریف ماه قمری را این قرار دادند که «مِن رویة الهلال الی رویة الهلال»، اما کاربرد این روایت، اصلاً ربطی به این قضایا ندارد و شکش هم شک روش‌های غیررؤیت نیست که بگوییم یک روش، رؤیت بوده است که روش یقینی است و یکی هم محاسبه است که غیریقینی است و شرع آمده با تأیید یکی، دیگری را تخطئه کرده است. خیر، اصلاً یک چیز دیگری است و موضوعی که در روایات مطرح است، این است که چطور می‌شود که افراد شک می‌کنند؟

اصلاً محاسبات و تلسکوپ را کنار بگذارید. چطور می‌شود در آخر و اول ماه، مردم شک می‌کنند؟ بسیاری از موارد، شک ناشی از این است که نگاه می‌کنند و هلال را نمی‌بینند. حالا گاهی نیز این طور است که ماه را نمی‌بینند به این دلیل که هوا ابری است. وقتی هوا ابری باشد، آیا احتمال این داده نمی‌شود که هلال در آسمان هست، ولی ابر مانع است؟ این احتمال وجود دارد و شک می‌کنند. امام(ع) فرمودند وقتی شک کردید، اصل را بر عدم رؤیت قرار می‌دهید و تکلیفی برای روزه گرفتن ندارید. اول ماه، اصل بر عدم است و آخر ماه نیز اصل بر عدم است. فرقش این است که اول ماه که اصل بر عدم باشد، نتیجه‌اش عدم وجوب صوم است، مانند روزهای ماه شعبان که همان طور عمل می‌کنیم و اگر آخر ماه اصل بر عدم باشد، نتیجه‌اش وجوب صوم است.

روایات در مقام بیان عدم اکتفا به ظن است

این روایت «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» که محل توجه قرار گرفته و در روایات اینطور آمده بود که با رؤیت روزه واجب می‌شود و یا اینکه فرمود «صوموا للرؤیة»، ذیلی هم داشت و آن اینکه «لا بالتظنی»؛ یعنی بر مبنای گمان نباشد. این تظنی چه چیزی بود که آن زمان مطرح بوده است؟ اینکه افراد آسمان را می‌دیدند، اما نمی‌توانستند ماه را ببینند، ولی می‌گفتند به نظر می‌رسد امشب، شب اول است. مخصوصاً در شب دوم که ماه را می‌بینند، احساس می‌کنند که هلال آن بلند است و الآن نیز این ذهنیت وجود دارد که وقتی شب دوم هلال را می‌بینند، می‌گویند حتماً دیشب، شب اول بوده است و این روایات در مقام این است که بگوید با تظنی به ظن و گمان به اینکه ماه قمری آغاز شده، نمی‌توان اکتفا کرد. تظنی گاهی به این دلیل است که هوا ابری است و دیده نمی‌شود و گاهی هم هوا صاف است و فرداشب ماه را بلندتر می‌بینند که روایات می‌گوید به این گمان‌ها اعتنایی نکنید و ذیلش نیز همین است.

برای چه کسی این روایات را گفتند؟ برای کسی که در ظرف شک است و راهی ندارد و آدمی که شاک است، حکم ظاهری برای او این است که اصل عدم را جاری کند، تا وقتی به رؤیت می‌رسد و وقتی به رؤیت رسید وجوب صوم و افطار می‌آید.

مرحوم آیت‌الله خویی در اینجا مطلبی را می‌فرمایند که ما نیز از روایات استظهار می‌کردیم که در پاسخ به نامه اول آقای حسینی‌طهرانی است. می‌فرمایند «تمام الموضوع دخول الشهر»، یعنی تمام موضوع برای وجوبِ صوم این است که اگر کسی ماه رمضان را درک کرد باید روزه بگیرد که از آیه و روایت این مسئله استفاده می‌شود. اما چرا امر به صوم کردند و «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» را مطرح کردند؟ چون ما به وسیله رؤیت و یا از طریق رؤیت، شهر رمضان را احراز می‌کنیم و به امتثال ظنی و احتمالی اکتفا نمی‌شود. پس رؤیت در مقابل اعتماد به ظن است. اینکه رؤیت به عنوان طریق قرار داده شده، به این دلیل است که راحت‌ترین کار و عمومی‌ترین روش برای احراز شهر صیام، استفاده کردن از رؤیت بوده است. هلال است که موجب تحقق شهر می‌شود، ولی «تمام الموضوع»، شهر است. ما باید شهر را احراز کنیم و روش آسان و عمومی احراز شهر، رؤیت است و لذا رؤیت، جزء موضوع نیست و «تمام الموضوع» به تعبیر ایشان، شهر است.

موضوعیت رؤیت

حالا شهر را با رؤیت احراز می‌کنید که یک روش عام است، اما خود رؤیت هم موضوعیت و دخالت دارد که حتماً باید رؤیت تحقق یابد یا خیر؟ ایشان می‌گویند خیر. اگر ایشان این را تا اینجا فرمودند، لازمه‌اش این است که اساساً ما برای رؤیت هیچ نحو دخالتی قائل نباشیم و وقتی شهر، «تمام الموضوع» شد، همین که علم یافتیم که هلال تحقق یافته پذیرفته می‌شود و تحقق‌الهلال لازمه‌اش تحقق‌الشهر است، ولو بدون رؤیت باشد. این نظریه سر از همین در می‌آورد که پس مبدأ، «تولد الهلال» است. چون تولد موجب تحقق شهر می‌شود و کافی است. اما آیا ایشان به این ملتزم است که تولد هلال کافی است؟ خیر. یک قیدی را دارند و آن اینکه، هلال متولد شود و به مقداری زمان بگذرد که قابل رؤیت باشد و حداقل، قابلیت رؤیت یا رؤیت تقدیری داشته باشد که بشود ماه را دید و رؤیت تقدیری یعنی اگر مانع نباشد، بشود ماه را دید.

این را از کجا ایشان اضافه می‌کند؟ تا اینجا که نفی می‌کند و می‌گوید «تمام الموضوع» شهر است که با تحقق هلال محقق می‌شود. لذا ایشان چون از روایات «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» استفاده طریقیت محض می‌کنند، نمی‌توانند استفاده کنند که رؤیت، جزء موضوع باشد و یک استدلال دیگری می‌آورند و با آن رفع ید می‌کنند و آن اینکه در روایات داریم که اگر عده‌ای مثلاً 50 نفر یا 100 نفر برای استهلال رفتند، از این تعداد اگر دو نفر و یا پنج نفر می‌گویند هلال را دیدیم، اما روایات وارد شده که خیر، اگر این دو نفر واقعاً دیده بودند و ماه قابل رؤیت بود، 10 نفر دیگر باید دیده باشند و اگر 10 نفر دیده باشند، 100 نفر دیگر هم باید دیده باشند. فرض بر این است که 100 نفر برای استهلال رفته باشند و در آسمان مانعی نبوده باشد که این دو نفر دیده باشند و همه افراد نیز از چشم متعارف برخوردار هستند.

ایشان می‌گویند از روایات می‌فهمیم پس رؤیت نیز خودش یک چیزی است و نمی‌شود رؤیت را نادیده گرفت. سراغ این روایات رفته‌اند، نه اینکه سراغ روایات «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» بروند که خواستند از آنها طریقیت را استفاده کنند.

اما ما بیان کردیم که با توجه به قرینه‌ای که در صدر روایت وجود دارد، این یک حکم ظاهری است و این همان استصحاب است و اصل، عدم رؤیت و عدم تحقق شهر جدید است. اما ایشان در ذیل حرفشان، این نکته را آورده‌اند که «نعم لابد ان یکون وجود الهلال علی نحو یمکن رؤیته بطریق عادی». این شرط را از کجا اضافه می‌کنید که باید هلال طوری باشد که قابل دیدن هم باشد و تولد کافی نیست؟ می‌گویند «للنصوص الناطقه بان لو رآه واحد لرآه خمسون»، اگر یک نفر دید، باید پنجاه نفر ببنند، «او لرآه مئه او لرآه الف تعبیرا ان حد ما ینبغی من صفه وجوده». پس باید وجود الهلال طوری باشد که مردم بتوانند ببینند و این تعبیرات ناظر به این است که هلال باید قابلیت رؤیت عمومی داشته باشد.

جواب آقای خویی

جواب آقای خویی این است که اگر تعدادی از افراد رفتند و برخی دیدند و برخی ندیدند و این روایات می‌گویند اگر قابل رؤیت بود، همه می‌دیدند، این روایات دارند در اصل ادعای رؤیت تشکیک می‌کنند. چون اینجا دو حکم را باید تفکیک کرد؛ یک رؤیت، حکمی که حکم نفسی برای شخص دارد و یک جنبه، جنبه غیری برای دیگران دارد. اگر من رفتم استهلال کردم و دیدم و یقین یافتم، اما 100 نفر می‌گویند ندیدم. با این حال، من یقین دارم که دیدم، حال در اینجا حکمش برای من چیست؟ برای من ماه شروع شده است. این روایات ناظر به حکم نفسی‌اش نیست. این ناظر به این است که اختلاف در اینجا پیدا می‌شود. حال ما چه وظیفه‌ای داریم؟ آیا این مسئله مانند دیگر موارد است که اگر دو نفر شهادت دادند ما دیدیم، کاری به این نداریم که 100 نفر بگویند ما ندیدیم، بلکه اخذ به رؤیت می‌کنیم که امام(ع) فرمودند خیر، به این بینه نمی‌شود اخذ کرد، چون واقعاً اگر ماه قابل دیدن بود، اینها نیز باید دیده باشند.

حالا اینجا به تعبیر مرحوم آقای خویی، شرع مقدس آمده رؤیت را به عنوان صفت وجودیه در نظر گرفته و اثر را بر آن مترتب کرده است؟ خیر. اینجا نیز رؤیت طریق است، مانند دیگر مواردِ «صم للرؤیة و افطر للرؤیة». اما شارع آمده و دارد این ادعای رؤیتی که برخی افراد در مقابل اکثریت قاطع  کردند را خراب می‌کند. می‌گوید اگر قابل رؤیت بود، بقیه نیز باید دیده باشند، پس اگر بقیه ندیدند این دو یا چند نفر، دچار توهم شده‌اند. نمی‌گوید رؤیت موضوعیت دارد، می‌خواهد طریقیتش را زیر سوال ببرد. اگر روایات «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» از نظر ایشان طریقیت دارد، این روایات نیز طریقیت دارد. با این تفاوت که در این روایات، چون اختلاف در رؤیت است، وقتی اختلاف رخ دهد، اعتماد به این طریق از بین می‌رود، در نتیجه رؤیت احراز نمی‌شود و وقتی رؤیت احراز نشد، راه دیگری برای اینکه تشخیص دهیم که آیا ماه جدید آغاز شده یا نشده نداریم.

لذا قسمت اول فرمایش ایشان کاملاً متین است و از قسمت دوم فرمایش ایشان نیز چیزی بر خلاف قسمت اول نمی‌شود استفاده کرد که چون چند نفر دیدند و اکثریت ندیدند، پس رؤیت موضوعیت دارد. خیر، امام(ع) فرمود شما که شخص ثالث هستید، آن بینه را می‌بیند و در عین حال تکذیب بقیه را نیز می‌بینید، در اینجا برای شما رؤیت احراز نمی‌شود و وقتی احراز نشد تکلیف چیست؟ در اینجا «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» یعنی همان استصحاب عدم مطرح خواهد شد.

فضای عصر ائمه(ع)

یکی از نکاتی که در فهم روایات مؤثر است و مورد توجه آیت‌الله بروجردی نیز بوده، این است که ببینیم این روایتی که می‌گوید «صم للرؤیة و افطر للرؤیة»، در منابع عامه نیز از پیامبر(ص) نقل شده یا خیر؟ یعنی فضای عصر ائمه(ع) روشن‌ شود. اگر همین احادیث از پیامبر(ص) نقل شده باشد، امام صادق(ص) که فرمود «صم للرؤیة و افطر للرؤیة»، این در فضایی است که این جمله از پیامبر(ص) نیز صادر شده بود و در میان عامه شایع بوده است. اگر آن موقع از پیامبر(ص) نقل شده بود، مسلمانان این کلام را چطور می‌فهمیدند؟ امام صادق(ع) هم که آمدند و فرمودند، در حقیقت همان را فرمودند. مگر اینکه فهم عامه را تخطئه کرده باشند که نکرده‌اند. باید توجه کنیم که حدیث یکی است و هم آنان و هم ما آن را نقل کرده‌ایم و باید توجه کنیم که فهم عموم، چطور بوده است؟

اتفاقا در بحث فعلی، همین روایت را رسول خدا(ص) نیز گفته است و در منابع عامه نیز این روایت آمده و آنان نیز همین نکته را استفاده کرده‌اند. یعنی وقتی به دلیل ابری بودن هوا شک می‌کنید، اصل را بر این بگذارید که رؤیتی رخ نداده است و ماه قبل ادامه دارد و «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» را برای نفی هلال در این موقعیت‌ها در نظر گرفته‌اند.

در صحیح مسلم بابی است، که عنوانش این است: کوچک و بزرگ بودن هلال، ملاک نیست و خداوند دستور به رؤیت داده است، اگر هوا ابری بود، شما باید 30 روز را تکمیل کنید. این عنوان باب است. یعنی اینکه شما اگر بر این مبنا که ماه کوچک و بزرگ است شک و تردید می‌کنید، به این شک اعتنا نکنید. یا به دلیل ابری بودن هوا شک و ترید پیدا می‌شود که نباید به آن شک‌ها اعتنا کرد. به طور کلی «صم للرؤیة» برای فضای شک است و حکمی است که برای انسانی که شک دارد جعل شده است و اسم آن را حکم ظاهری می‌گذاریم. حکم ظاهری جایگزین حکم واقعی نمی‌شود و معارضه با حکم واقعی هم ندارد و روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد.

بنابراین عرض کلی این است که یک زمانی بوده که این شک و تردید برای ابتدا و انتهای ماه رخ می‌داده و ابزاری هم برای اینکه تشخیص دهیم آیا واقعاً هلال تحقق یافته یا خیر، وجود نداشته است که این، یک شک شایع و رایج است و با توجه به شرایط اقلیمی، در مناطق مختلف وجود دارد. برای نمونه، آیت‌الله حسن‌زاده در یک بحثی، از یک مسجد جامع قدیمی در آمل یاد می‌کردند که ظاهرا در قرن دوم تاسیس شده است که می‌گویند، مدت زیادی بود که نمی‌توانستند تکلیف قبله مسجد را به صورت دقیق روشن کنند و جهتش این بود که در شمال هوا در بسیاری از اوقات ابری است. از طرفی اینها می‌خواستند از طریق ستارگان جهت را تعیین کنند که به همین دلیل نمی‌شد.

مشکلات اول ماه با رؤیت

لذا قصه اول ماه از طریق رؤیت، در خیلی از جاها با مشکل مواجه است و یکی از شک‌های خیلی شایع و رایج محسوب می‌شود. حال چه باید کرد؟ یک راه این است که هر جا شک داشتید، به ظن و گمان عمل کنید. در شبیه آن مانند مسائل قبله و ... برخی فقها قائل هستند که ظن معتبر است، اما در این مسئله یعنی آغاز و انتهای ماه،  شارع مقدس ظن را معتبر قرار نداده است و از این قاعده استصحاب استفاده کرده و فرموده که استصحاب عدم می‌کنید تا به رؤیت برسید. اما ممکن است دو ماه طول بکشد و رؤیت نباشد، چاره‌اش این است که اگر مبدأ ماه قبل روشن باشد، 30 روز بر شما گذشته باشد تا یقین کنید ماه قبل تکمیل شده و ماه بعد آمده است.

اینها نشان دهنده این نیست که بین این دو دسته تنافی وجود دارد. به تعبیر دیگر آن زمان که نمی‌توانستیم و در فرض شک بودیم و در فرض شک قهرا حکم ظاهری برای ما ثابت است و بعدا اگر در ظرفی قرار بگیریم که ظرف شک نباشد قهرا حکم واقعی ثابت است و بین حکم ظاهری و واقعی تنافی وجود ندارد. 

در مجموع آنچه در مورد مبنای تولد هلال بحث کردیم و مورد توجه قرار گرفت باید گفت، به نظر می‌رسد اشکال جدی که مانع این احتمال باشد که تولد هم مبنای برای مبدأ ماه قمری باشد وجود ندارد. این اشکالات که مطرح کرده‌اند را می‌شود پاسخ داد، اما خود اینکه ملتزم شویم یعنی بتوانیم اثبات کنیم و منهای اشکالات دلیل کافی برای این موضوع وجود داشته باشد قابل تامل است و در جلسات آینده می‌توان بحث را به اتمام رساند.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha