به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی، استاد سطح عالی حوزه علمیه، شب گذشته، 30 اردیبهشتماه، به شرح فقراتی از دعای سحر پرداخت که در ادامه متن آن از نظر میگذرد؛
در این دعا سخن از بالاترین مرتبه کمال و جلال و جمال است. مفاهیم هر یک از این اوصاف برای ما کاملاً قابل درک و فهم است، ولی آیات هریک از این عناوین، به لحاظ تحقق خارجی هم برای ما قابل شناسایی و معرفت است یا خیر؟ به تعبیر دیگر چیست و کیست آنکه و آنچه «ابها بهاء» الهی است. کیست و چیست آنکه و آنچه «اجمل جمال الهی» است. آیا میتوانیم تشخیص دهیم و شناسایی کنیم که این مرتبه عالی از نیکویی یا عالیترین مرتبه از زیبایی و حسن در کجا تحقق پیدا کرده است؟
مستقیماً در دعای سحر پاسخی به این پرسش داده نشده است. فقط شخص دعاکننده درصدد رسیدن به این مقام، یا درصدد قسم دادن خداوند به این مقام است. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ»، یعنی خدایا تو را میخوانم به ابها بهاء تو. میخوانیم به این معنا که تو را سوگند میدهم و یا میخوانم به این معنا که از تو میخواهم. مطلوب من «ابها بهاء» است. اما این «ابها بهاء» در کجا تحقق پیدا کرده است؟ چه کسی و یا چه چیزی به چنین مرتبهای دست یافته است؟ والاترین مرتبه زیبایی را در کجا باید جستوجو کرد و در کجا باید سراغ آن را گرفت؟ برخی از اهل معرفت مانند مرحوم ملکی تبریزی اشارهای به پاسخ این سؤال مطرح فرمودهاند.
انسان از زمانی که چشم خود را باز میکند و با واقعیتهای اطراف خود آشنا میشود، بر اساس حس زیباییشناسی و زیباییطلبی که در نهان او وجود دارد، زیبایی را درک میکند و تمایل به زیبایی پیدا میکند. هرچه آشنایی انسان با پدیدهها بیشتر میشود و افق دید ما گسترش پیدا میکند، این زیبایی را بیشتر و بهتر میشناسیم. گاهی در کنار یک آکواریوم مینشینیم و میبینیم که چه عجائبی از زیباییها در قسمتی از آبزیان و مخلوقات الهی وجود دارد. واقعاً به نحو محیرالعقولی این ماهیها، زیبا و شگفتآور هستند و انسان را شگفتزده میکنند.
گاهی اوقات سری به باغ پرندگان میزنیم و عجائبی از زیبایی و لطافت را در پرندگان میبینیم. گاهی سری به بوستان میزنیم، گلخانهای را که محل رشد و پرورش گلها هستند، میبینیم و عجائبی از زیبایی ما را مبهوت میکند. همین طور آنهایی که نگاه به آسمان دارند، در این شگفتی فرو میروند. زیبایی سراسر مخلوقات الهی را فراگرفته است، ولی آن زیباترین کجا است؟ آن اجمل جمال که در این دعای سحر گفته میشود که «انی اسئلک من جمالک باجمله» را کجا باید پیدا کرد؟ «ابها بهاء» در کجا قرار دارد؟ «اعظم از عظیم» کجا است؟ عظمت نیز دارای مراتب است، اما عالیترین مرتبه آن در کجا و برای چه و که ظهور و بروز و تجلی پیدا میکند؟
این مثالها که در مواجهه خودمان با آنها، زیباییشان را درک میکنیم، از زیبایی طبیعی برخوردار هستند. گل یک زیبایی طبیعی دارد. پرندگان زیبا نیز یک زیبایی طبیعی دارند. انسان هم دارای یک زیبایی طبیعی است. یوسف صدیق نیز در چهره و سیمایش یک زیبایی طبیعی بود، اما زیبایی که مربوط به عمل و رفتار ما نیست. آن زیبایی هم که در صوت و صدای داوود است، نیز مصداق یک زیبایی طبیعی است، ولی فراتر از زیبایی طبیعی، زیبایی ارادی و اختیاری است که در رفتار انسان خود را نشان میدهد.
آن نوع اول زیبایی ملاک برای ارزشگذاری نیست، ولی نوع دوم زیبایی ملاک برای ارزشگذاری محسوب میشود. یک زیبایی در چهره یوسف صدیق است که وقتی زنان مصر او را دیدند از آن زیبایی مبهوت شدند و چنان تحت تأثیر این چهره زیبا قرار گرفتند که از سر غفلت دستان خود را بریدند. این یک نوع از زیبایی است که در آفرینش و خلقت جسمی یوسف وجود دارد. نوع دیگری از زیبایی در رفتار یوسف صدیق است و نه در چهره او. حیا و عفاف، نوع دیگری از زیبایی است که به مراتب از زیبایی ظاهری جاذبه بیشتری دارد. اینجا سخن از یک ارزش اخلاقی است که با اراده انسان تحقق پیدا میکند و انسان آفریدگار و خلاق این زیبایی است. یوسف خلاق چهره خود نبود، اما خلاق پاکدامنی و عفاف بود.
عالیترین مرتبه زیبایی و حسن و کمال همان کمال ارادی و اختیاری است و آن موجودی که در میان همه مخلوقات الهی از این نوع زیبایی برخوردار میشود و میتواند این زیبایی را خلق کند، انسان است. انواع و اقسامی از زیبایی طبیعی را در سراسر هستی میتوان تماشا کرد و همه و همه از آن خداست. همه اشیاء یک مبدأ دارند و هر آنچه را که دارند از همان مبدأ اخذ کردهاند، اما نوع خاصی از زیبایی که جنبه ارزشی و اخلاقی پیدا میکند، را باید در انسان جستوجو کرد. باید در خودمان این را بیابیم و تشخیص دهیم.
لذا اگر سخن از اجمل جمال است، نباید به سراغ جمادات رفت و نباید به سراغ گیاهان و یا حیوانات رفت و حتی نباید به سراغ ملائکه الهی رفت. جمال به معنای مطلق در همه اینها وجود دارد، اما مرتبه عالی از زیبایی، جمال و حسن که از اراده انسان ناشی میشود و ارزش آن قابل مقایسه با زیبایی طبیعی نیست، اختصاص به انسان دارد، لذا بر همین اساس باید «ابها بهاء» الهی را در انسان جستوجو کنیم و نه در موجودات دیگر. انسان است که بر دیگر موجودات برتری پیدا کرده است.
درصدد مقایسه کردن و نمونه آوردن از اولیای و انبیاء الهی در مقامات معنوی نیستم که «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل». آن جلوههای حیات معنوی که در زندگی امیرالمؤمنین(ع) تحقق پیدا میکند، برای ما قابل درک نیست، اما جلوههایی از همین زندگی دنیایی که ظهور و بروزش برای همه انسانها مشهود و معلوم است، کافی است.
یعنی اگر آن مراتب عالی معرفت و حیات معنوی را هم نفهمیم و درک نکنیم و یا اگر حتی آنها را انکار هم کنیم، باز هم میتوانیم ادعا کنیم که اجمل جمال همینجاست و سراغ عالیترین مرتبه زیبایی را در زندگی امثال علی(ع) باید جستوجو کرد. شیخ مفید در کتاب اختصاص که منسوب به ایشان است، این روایت را نقل کرده است. او از راوی نقل میکند که وقت ظهر بود و هوا هم گرم. زمان هم زمان خلافت حضرت علی(ع) بود. بیرون آمدم، با ایشان برخورد کردم که حضرت(ع) در کنار سایه درختی نشسته بودند. تعجب کردم که چرا ایشان در این وقت که همه به دلیل گرما به خانه پناه میبرند در کوچه متوقف شده است.
خدمت ایشان رسیدم و سؤال خودم را مطرح کردم و پرسیدم که چرا در اینجا توقف کردهاید؟ حضرت علی(ع) فرمودند: در این زمان و شرایط به اینجا نیامدهام، مگر اینکه اگر ستم دیدهای وجود دارد، به داد او برسم و به گرفتاری کمک کنم. اگر عقل و درک آن معارف بلند که در سینه حضرت علی(ع) را نداریم که نداریم و خود حضرت(ع) هم دست کمیل را گرفت و از شهر بیرون برد و فرمود: «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً»، علم فراوانی در این سینه است و کسی را نمییابم که در اختیار او قرار دهم و آن جان برای قابل توصیف نیست، همین ظاهر را که میشود دید.
در این زیبایی ارزشی وجود دارد. حضرت(ع) در خانواده خودش در حالی که سه روز روزه است و موقع افطار فرا میرسد و یتیم و اسیر و مسکین به خانه ایشان میآیند، غذایشان را به ایشان میدهند که زیبایی است و اما اینها را کجا میتوان جست؟ فرق است بین کسی که وجود مادی دارد، تمایلات مادی دارد و بدنش نیازمند به همین غذای مادی است، اما در عین حال مانند ملائکه زندگی میکند و میتواند گرسنگی را تحمل کند.
علامه در تفسیر المیزان، روایت امام صادق(ع) را نقل میکند که ما اسماء حسنی هستیم. در ذیل این روایت بیانی هم دارند. میفرمایند که اسم دلالت بر شئ میکند. مثلا تابلوی یک مدرسه دلالت بر مدرسه میکند. به این معنا انبیاء و اوصیاء اسمای الهی هستند، یعنی دال و راهنمای به حقتعالی هستند و از طریق آنها خدا را میشناسیم و وسائط بین خلق و رب هستند.
تفسیر دوم از این بیان را علامه دارند و آن اینکه انسانها به لحاظ نشان دادن حقتعالی که آیت و نشانه هستند، متفاوتند، ولی عالیترین مرتبه از آن موجودی است که به تمام معنا خدا را نشان میدهد. در او حقیقت اسم، ظهور و تجلی بیشتری پیدا میکند. مثلاً گاهی اوقات ما با سعی و تلاش خود معلوماتی را کسب میکنیم، این علم نشاندهنده علمی در مرتبه عالیتر و بالاتر است و گاهی اوقات نیز انسان به مرتبهای میرسد که علم الهی را دریافت میکند و به او افاضه میشود.
لذا در قرآن وقتی ماجرا موسی(ع) با عبد صالح را نقل میکند آنجا میگوید به یکی از بندگان من رسیدند که از یک طرف رحمت من در اختیار او بود و از یک طرف نیز از نزد من علم در اختیار او بود. علم او علم الهی بود. این «نحن اسماء الحسنی» در علم، رحمت، حسن و کمال و شقوق مختلف به این جهت است که ائمه(ع) و پیش از آنها وجود مقدس خاتم انبیا به دلیل اینکه در مسیر عبودیت قرار گرفتهاند، هیچ چیز را از آن خود نمیدانند و از همه این مسائل عبور کردهاند و وجودشان ربانی شده است؛ لذا مظهر اسماء الهی شدهاند.
انتهای پیام