به گزارش ایکنا؛ یکی از مهمترین رسالتهای حوزه ادبیات، ثبت تاریخ؛ فرهنگ و کُنشهای مردمان هر سامان و دیاری در سایه بازتاب شکوه و افتخار سیر گذران تاریخ مردمان آن دیار و کشور بهشمار میرود.
تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی در کنار تمام فراز و فرودهایش یکی از مهمترین گفتمانهای خود در عرصه فرهنگ و هنر را انتقال مبانی گفتمان انقلاب اسلامی در قالب شعارِ «دفاع از مظلوم در برابر ظالم» و مقاومت؛ ایستادگی و پایداری در برابر عاندان و حاسدان این نظام انقلابی و اسلامی و خاک پاک ایرانزمین به ثبت رسانده است. مفهومی که تجلی آن را بعد از گذار بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی نه تنها در بُعد ملی که در ابعاد مختلف بینالمللی شاهد هستیم.
یکی از اتفاقاتی که دورنمای بازتاب آن نه تنها برای امروز که تا هستُ و بودِ همیشه تاریخ در حافظه جهانیان باقی خواهد ماند، پاسخی بود که ایران به رژیم اشغالگر قدس در تعدی به کنسولگری کشورمان بهعنوان بخشی از خاک این سرزمین جاویدان در دمشق داد. اتفاقی که وقوع آن ثمره استمرار تعدی و تجاوز رژیم غاصب صهیونیستی بر حقوق ملت مظلوم فلسطین و مردمان غزه است. تجاوزی که واکنش جهانیان به این به مسلخ بردن انسانیت را بیشاز 190 روز است که شاهدیم و تنها واکنش آنها به استمار این جنایتها سکوت است و بس!
آنچه که عملیات «وعده صادق» در ساحت تحقق پاسخ به تجاوز و تعدی رژیم اشغالگر قدس داد، علاوهبر ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن در قامت ثبت، ضبط و انتقال این میراث عظیم در راستای رسالت پایداری و مقاومت ملت ایران، سهم و رسالتی است که بر عهده و گرده ادبیات آن هم «ادبیات دفاع مقدس»؛ «ادبیات مقاومت» و «ادبیات پایداری» گذاشته شده است.
حال به این بهانه و در ساحت مرور داشتهها و آوردهای ادبیات دفاع مقدس و پایداری، چه در مواجهه با عملیات «وعده صادق» و چه آنچه در تاریخ بشکوه بیش از 45 سالهای که از انقلاب اسلامی پشت سر گذاشتهایم را در قالب میزگردی تعاملی با رویکردی صریح با کارشناسان، محققان و پژوهشگران ارشد حوزه ادبیات مقاومت به بحث گذاشتهایم.
آنچه در ادامه از خاطره شما میگذرد، بخش نخست این نشست تعاملی خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) با زهره دانشور؛ پژوهشگر ارشد حوزه مطالعات فرهنگی و ادبیات پایداری و هدی محمدی؛ منتقد ادبی و پژوهشگر شاخه مطالعات فرهنگی است.
ابتدا باید بر این مسئله تأکید داشت که مفهوم «مقاومت» در کشور ما الزاماً به تاریخ 45ساله انقلاب اسلامی بازنمیگردد. آن را باید در پهنه یک قرن اخیر در کشورمان به نظاره نشست. یعنی از زمانی که «رضاخان» تلاش کرد مظاهر فرهنگ غرب را در سیاستورزی خود به جامعه ایرانی تحمیل کند. اما در این مسیر جامعه ایرانی در نقاطی دست به مقاومت زد که میتوان آن نقاط و بزنگاهها را ابتدای مسیر تعریف مقاومت در تاریخ معاصر ایران قلمداد کنیم.
اگر میخواهیم از «مقاومت» و جایگاه «مقاومت» میان فرهنگ مردمان ایرانزمین صحبت کنیم؛ در تاریخ ایران معاصر باید پهنه آن را حداقل در یک قرن اخیر مورد کاوش قرار دهیم. اما برای دستیابی به رگههای مفهوم «مقاومت» در جایگاه فرهنگ ایرانزمین باید تاریخ را از دوران کهن تا به امروز مورد رصد قرار داد. گویا ایران و ایرانی فرهنگ و جامعهای دارد که زیستن خود را در نوعی مقاومت تعریف کرده و سعی کرده هویت خود را با درک نسبتش با «دیگران» و مرزگذاریهای جدی با آن «دیگران» تعریف کند.
این مرزگذاریهای جدی، ظهور و بروز سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دارد. بخشی از آن ظهور و بروز فرهنگی را میتوانیم در ادبیات پیدا کنیم. برای این مهم باید نگاه دقیقتری داشته باشیم. وقتی میگویند «شاهنامه فردوسی» مجموعه شعری است که فرهنگ و زبان فارسی را احیا کرد، یا به تعبیر بهتری «هویت» و «جامعه» ایرانی را احیا کرد؛ میتوانیم بگوییم ادبیات مقاومت حتی گستره آن در شاهنامه فردوسی نیز قابل رصد است. یعنی فرهنگ ما همواره با «دیگریها» در مقام معاندان و مخالفان این فرهنگ و هویت درحال ستیز بوده و این ستیز، ظهور و بروز متفاوتی در عرصههای فرهنگی داشته است.
اگر نگاهمان متمرکز بر تاریخ معاصر استوار باشد، ریشه آنچه در «ادبیات مقاومت» میبینیم باید در دوران دفاع مقدس جستجو کنیم. میخواهم بگویم عرصه مقاومت جامعه ایرانی عرصه درازدامنی است که ظهور و بروز سیاسی آن را در انقلاب اسلامی شاهد هستیم و ظهور و بروز فرهنگی آن را در شقوق مختلف جامعه ایرانی میتوان نظاره کنیم. این شقوق مختلف از امروز تا دوران گذشته؛ از فردوسی تا دیگر ادیبانی که روند این فرازوفرود تاریخی را به روایت فرهنگ به بازتاب نشستهاند، شامل میشود. اما ریشههای آن چیزی را که امروز بهعنوان «ادبیات پایداری» و «ادبیات مقاومت» مصطلح است، باید در دوران دفاع مقدس جست و دریافت. آثاری که شرح مقاومتی عینیتر را بازتاب میدهند. یعنی انگار «مقاومت» به عنوان امری فرهنگی در دوران دفاع مقدس عینیتر میشود؛ چرا که با مرزهای کشور عجین شده و ایستادگی مردمان در برابر یورش به آن مرزها معنا پیدا میکند. عرصه مقاومت جامعه ایرانی را باید در زیست جامعه ایرانی در تمام ادوار حیات آن مورد جستجو قرار داد. بر همین اساس است که تعین آن را در آثار فرهنگی ادوار مختلف میتوان پیدا کرد.
قله آن چیزی که امروز بر آن با تمرکز ویژهای به دور این میز و گفتوگوی تعاملی رسیده و نشستهایم، ریشه در دوران دفاع مقدس و استمرار این روند در ساحت مقاومت، ایستادگی و پایداری در برابر دشمنان این آبوخاک دارد. همچنین کسانی که فرهنگ مقاومت در برابر ظالمان را از انقلاب ایران آموخته و در کشورهای خود این آموزه را به منصه ظهور رساندهاند. آنها نیز تلاش کردهاند در برابر دشمنان خود با محوریت مفهوم ایستادن در برابر ظلم و استبداد به حرکت فرهنگی خود ادامه دهند. مفهوم «مقاومت» را باید در تمامی این عرصهها و مولفهها مورد رصد قرار دهیم. نمونه بارز و برجسته آن را این روزها در مقاومت مردم غزه یا تعدی به کنسولگری ایران در دمشق و تحقق «وعده صادق» مقام معظم رهبری با همه نتایج درخشان آن شاهد هستیم.
«ادبیات دفاع مقدس» یا آن چیزی که امروزه آن را «ادبیات پایداری» مینامیم نقطه شروعی برای خلق بروز و ظهور «گفتمان فرهنگی انقلاب» بود. بستری فرهنگی - ادبی که طی آن، ما همزمان با وقوع جنگ تحمیلی شاهد ورود زبان هنرمندانهاش برای بازتاب ارزشهای دفاع از سرزمین در حوزه ادبیات، شعر، موسیقی و دیگر هنرها بودهایم. اما با مرور زمان هر چه آن جوانه انقلاب اسلامی جلوتر رفت و تنومندتر شد؛ در سایه آن تنومندی و تناوری درخت انقلاب دیگر «ادبیات مقاومت» صرفاً متمرکز بر حوزه دفاع مقدس تعریف نمیشد. در ادامه مسیر این گونه ادبی تمام آبشخور خود را بر آن دوران حماسهساز هشت ساله استوار نکرد؛ یعنی هرچه جلوتر آمدیم شاهد انبساط این مفهوم بودیم که علاوهبر جنگ تحمیلی که تجربه اختصاصی ایران در تاریخ معاصر خود بود، معنای جدیدتری نیز از خود منتشر کرد. معنایی که مرزهای جغرافیای سیاسی کشور را درنوردید و دیگر کشورهایی که انقلاب اسلامی ایران را برای رهایی مردمانشان از یوغ استبداد، استعمار و ظلم دربرابر حکام ظالم و جابری که بر آنها تسلط داشتند انتخاب کرده بودند نیز از این گونه ادبی، از زبان، لحن، نگاه و روایتش برای بیان مفاهیم خرد و کلان خود به بهترین وجه استفاده و بهرهبرداری کردند.
در این مسیر رشد، ادبیات مقاومت تبدیل به هر فعالیتی شد که افراد و انسانها در هر جای جهان به آن تمسک میجستند تا مورد خدشه وفاع شدن آزادی خود را فریاد کنند. با این تعریف؛ آن اتفاقاتی که در آمریکای جنوبی میافتد؛ اتفاقی که در کشورهای محور مقاومت میافتد؛ حتی اتفاقی که در ایام کرونا در کشور ما به وقوع میپیوندد که عامل آن دیگر عامل انسانی نیست و یک ویروس است اما برای برطرف کردن آن، عامل انسانی دخیل است و فعالیتهای انسانی که حول برطرف کردن آن یورش یا مقابله در برابر ظلم صورت میگیرد، باعث میشود تا خونهایی که برای آن تحقق آن مسیر نثار میشود به افرادی اطلاق شود که ما آنها را «شهید» مینامیم. حال با این نگرش تغییر شکل و نه تغییر ماهیت داده میتوانیم تعریفی متفاوت در بُعد جهانی برای مفهوم «مقاومت» داشته باشیم. مولفهای که ذیل آن ما امروز «شهدای سلامت» را نیز در حوزه «فرهنگ مقاومت» تعریف میکنیم.
میخواهم بگویم اگرچه نقطه عطف ادبیات پایداری، ادبیات دفاع مقدس است؛ اما ادبیات پایداری در حال حاضر در گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی صرفاً بهعنوان ادبیات دفاع مقدس تعریف نمیشود.
ادبیات چه ما آن را صرفاً ادبیات دفاع مقدس در نظر بگیریم چه هر نقطهای از تاریخ که اثری به واسطه این جهان ادبی خلقشده؛ هیچگاه فارغ از شرایط اجتماعی نبوده و نیست. احساس میکنم مهمترین دلیلی که ادبیات دفاع مقدس در دهه نخست انقلاب، از نگاه تهییجی بهره میبُرد متأثر از این نکته است که ما دقیقاً در آن سالها در دل جنگ بودیم. کارکرد ادبیات در این بزنگاه چیست؟ بیتردید آن است که نیرو و توانی مضاعف برای شرح و درگیری با احساسات و غلیان افراد جامعه ایجاد و پیدا کند. چراکه به قولی ما در «شرایط حساسی» بودیم که باید از این شرایط عبور میکردیم. بعید است که اهل ادب و هنری در چنین شرایطی تنها نگاه خود را بر تحلیل استوار کند و به سمت خلق ادبیات تحلیلی گام بردارد.
تحلیل کار جامعهشناسان و تحلیلگران اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. اگر اینگونه نبود، ادبیات این جایگاه و تأثیر را در بُعد فراگیری میان عموم مخاطبان پیدا نمیکرد. درست بر همین اساس است که در آن دهه ما غلبه حوزه ادبیات با رویکرد تهییجی را بیشتر از حوزه داستان و آثار ادبی در حوزه شعر میبینیم. از سرودههای شاعران تا روایتهای منظوم و آهنگین آنها که آن نیز خود میتوانست به نوعی هم بازتابدهنده آن شور و حرارت سالهای نخست انقلاب و دوران دفاع مقدس باشد و هم مرهمی بر آلام مردمانی که به فاصله بسیار کوتاهی از شیرینی انقلاب وارد تلخی روزگار جنگ و شرایط دفاع از کشور شدند. اما برای پاسخ در برابر پرسش درستی که به آن اشاره کردید، یعنی این روند مبتنی بر تکرار و چرخش میان نویسندگان نسل دوم و سوم انقلاب که هنوز هم شاهد آن هستیم باز به همان سخنان ابتدایی خود ارجاع میدهم. اینکه ما همواره درگیر با اتفاقات مختلف و متعددی بودیم که در دو دهه بعد از پایان جنگ تحمیلی در جامعهمان درحال وقوع بود و همه ما شاهد آن بوده و هستیم.
دهه دوم بعد از جنگ که ما آن را دهه هفتاد مینامیم، وارد دوران سازندگی شدیم. جنگ تمام شده است. اگر نگاه خود را بر گفتمان انقلاب اسلامی استوار کنیم باید گفت که انقلاب ما بر اساس آرمان دفاع از مظلوم در برابر ظالم شکل گرفت. به واسطه همان آرمان انقلابی و در بطن آن، شاهد وقوع جنگ بودیم که بر ما تحمیل شد. مبتنی بر همان آزمان و در قالب خلق و زایش «ادبیات آرمانی»، ارزشهای چون «شهادت» و مفاهیم اینچنینی به ادبیات ما اضافه شد. در کنار این مسئله نباید این مهم را فراموش کنیم که دوشادوش خلق و حرکت ادبیات آرمانی ما، ادبیات دینی وجود داشت که ادبیانت انقلابی و دفاع مقدس از آن نیز وام میگرفت. این تاکید بر همان تعبیر جمله آشنا است که «راه قدس از کربلا میگذرد.» تعبیری که طی همین عملیات «وعده صادق» نه فقط در ساحت و قالب شعر؛ روایت؛ نوشتار یا شعار که به شکل عینی و عملی، تصاویر آن را هم ما و هم تمام جهان مشاهده کردهاند. پس مولفههایی چون تلفیق ادبیات دینی و شیعی ما با همان آرمانها و نگرشهای انقلابی که بروز و ظهورش را در ادبیات دهه نخست و دوم انقلاب شاهد بودیم، تجربهای از تولید آثار ادبی را با خود به همراه داشت که تا پیش از آن تاریخ چنین شکل از تجربه و تلفیق را در آثار ادبی تاریخ ادبیات کشورمان شاهد نبودیم.
بهعنوان مثال یا الگو میتوانیم به فضای گفتمانی قدرتمند و پررنگی حتی بهلحاظ تفکر ایدئولوژیک در آن زمان اشاره کنیم. فضای گفتمانی که در بطن و متن آن نویسنده و خالق اثر ادبی به همان میزان سهم در خلق گفتمان ادبیات انقلاب داشت که تکتک آحاد مردم در این گفتمان جایگاه تعریفی ویژه خود داشتهاند. چراکه در برابر همین مردم و انقلاب آنها یک «دیگری» (دشمن) بزرگی وجود داشت که عینی و ملموس بود. دیگریای که جغرافیای ما را تحت تأثیر قرار داده بود؛ به خاک ما یورش آورده بود و با همه ارزشهای ایرانی و اسلامی در نزاع بود. ما نیز در تلاطم بودیم تا آن «دیگری» را برانیم.
با این شرایط ما پای به دهه 70 میگذاریم. دههای که آن «دیگری» را رانده بودیم و آن ماجرا (تعدی دشمن و جنگ تحمیلی) به پایان رسیده بود. تعبیر جالبی وجود دارد که میگویند «افرادی که هشت سال به جنگ رفته بودند و زندگیشان با جنگ گره خورده بود، حال به شهر و فضای سیاسی موجود آن بازگشتند.» یعنی گویا با یک تأخیر 10ساله شاهد ورود آنها به فضای انقلابی کشور بودیم. با توجه به این شرایط باید پرسید که آن زمان برای این افراد چه اتفاقی افتاد؟ آن زمان، آنها افرادی بودند که تجربه جنگ داشتند. رزمنده بودند. خانواده شهید بودند و تعلق به یکی از این شرایط داشتند.
شرایط فرهنگی؛ شرایط خانوادگی و شرایط اجتماعی در دوران «سازندگی» دو متغیر متفاوت داشت. نخست؛ کسانی که تجربه جنگ داشتند، حال برگشته بودند و گویی در این گذر 10ساله هر کدام از آنها چیزی از دست داده بودند. در نگاه کلان، این افراد در زمان 10سالهای که از انقلاب گذشته بود، هر یک عزیزی، دوستی، فردی یا عضوی از اعضای خانواده خود را در همان جنگ یا به شکل مرگ عادی از دست داده بودند؛ یعنی در نهایت فقدانی را تجربه میکردند. یا اگر نگاه خود را بر جانبازان و آزادگان سرافراز کشورمان استوار کنیم، آنها نیز افرادی بودند که بخشی از سلامت خود را در این مسیر 10ساله از دست داده بودند. این نوعی دیگر از فقدان و شاید فقدانی والاتر از صرفاً واژه مرگ و از دست دادن عزیز تعبیر میشود. اینها گروه نخست افراد آن دهه را تشکیل میدادند.
دوم؛ بخش دیگر از جامعهای که بعد از 10 سال جنگ؛ جنگزدگی؛ شرایط تحریم و همه شاخصههایی که آنها را تحت تأثیر این موارد قرار داده بود وجود داشت که نیاز به یک تنفس مجدد، اینبار در فضایی آزاد و به دور از تعابیر تلخ جنگ داشتند. برای اینکه این تنفس بهخوبی و با بالاترین حد اثرگذاری انجام شود، نیازمند همان کلمه «سازندگی» هستیم. سازندگیای که در بطن خود همه تغییرها را نمایندگی میکند. سازندگیای که ثمره آن ساختن آن بخش از ویرانیهایی که ثمرات تلخ جنگ بهشمار میرود.
حال در این فضا؛ ساحت و جایگاهی چون فرهنگ و یا آنچه که مورد بحث و گفتوگو ما است، یعنی «ادبیات» باید مانند رسالتهای پیشین خود، باز دست گرمی برای پاسخ به این دو گروه کلان جامعه داشته باشد. هم برای جامعهای که جنگ را تجربه کرده با همه پرسشهایی که آن جامعه با خود به همراه آورده که سرانجام جنگ چه شد؟ آن آرمانهایی که ما برای آنها جنگیدیم امروز در چه جایگاهی قرار دادند؟ و پرسشهایی از این دست؛ و هم زمان باید تلاش میکرد تا به گروه دوم افرادی که در مسیر سازندگی بعد از پشتسر گذاشتن انقلاب و سالهای دفاع مقدس با همه فراز و فرودهایش، همت خود را بر ساختن و رسیدن به فضای تنفسی مجدد قرار داده بودند نیز دستاوردهایی در مقام پاسخگویی به میل، نیاز و مطالبه آنها داشته باشد.
این مسلم است که جبران خسارتهایی که جنگ با خود بههمراه میآورد به زمانی بسیار بسیار بیشتر از دورانی که خود جنگ ادامه داشته، نیازمند است. چه بسا بسیاری از مواردی که طی چند دهه ساخته شدهاند در یک جنگ به آنی از بین میروند و بازسازی آنها نیاز به زمانی بسیار بیشتر از «آنِ» تخریبشان نیازمند است. پس این نگاه بازگشت به عقبی که شما به آن در پرسشتان اشاره کردید، بازگشتی که برخلاف انتظار سیر مسیر طبیعی تحول و تطور ادبیات در اواخر دهه 70 تا میانه دهه 80 در حوزه ادبیات پایداری، مقاومت و دفاع مقدس به وقوع پیوست؛ بخش جدیاش مربوط به آن بود که ادبیات پایداری بهعنوان نماینده طبقهای کارکرد پیدا کرد که بخشی از داشتههای خود را در دوران جنگ و دفاع مقدس چه با نگاه آرمانی و چه با نگاه اجتماعی در همان سالها و دهه 60 جا گذاشته بود و باید به آن مطالبات پاسخ میداد. طبقهای که در تلاش بود تا به جامعه بگوید «آرمان ما آرمانی برای حفظ انقلاب بود؛ آرمانی که بهای تحقق آن پرداخت به تجربه جنگ بود و جنگ مسئله سادهای نیست!»
خوانشی که اهالی ادبیات دفاع مقدس، پایداری و مقاومت از جنگ داشتند که قطعاً خوانش درستی بود، بر این مهم استوار بود که آنها تلاش میکردند تا پاسخی برای تمام جامعه (دو گروهی که آنها اشاره شد) داشته باشند.
حال در ادامه بحث، کمی نگاه خود را بر حوزه جامعهشناسی استوار کنیم. طبق آنچه که دیده شده و طبق روایت آمارها؛ 10 درصد از جمعیت ایران در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی در بطن و متن این رویداد حضور مستقیم داشتند. با این نگاه ما با یک جامعه 10 درصدی مواجه بودیم که تلاش میکردند برای جامعه 90 درصد دیگر افراد جامعه نیز هم دست به دفاع بزنند و هم راوی و حافظ آرمانهای آنها در دوران هشتساله دفاع مقدس از دست دشمن باشند. تفکر و تعمق برهمین نگاه؛ در میانه دهه 70 تا پایان دهه 80؛ بازگشت و تکرار به حوزه تجربیات تولیدشده در ساحت ادبیات در سالهای نخست انقلاب و دوران دفاع مقدس را در فضای ادبی ما به یک الزام بدل میکند.
اگر ما ادبیات پایداری و ادبیات دفاع مقدس را بهعنوان عاملی مستقل در نظر بگیریم، مسئولیت نویسندگان این حوزه به عنوان پرچمدار آن اتفاقها و روایتگری دفاع مقدس آن است که مدام به عقب باز گردند و به همه یادآوری کنند که ما چه داشتیم؛ از چه دفاع کردیم و آورده آن دفاع در این گذار 10 ساله از آغاز انقلاب که سهم بیشتر آن به سالهای مقاومت در برابر دشمن تاخته به این خاک بازمیگشت چه بود!
باید بگویم با این نگاه و تقسیمبندی آن زاویه دارم. چرا که معتقدم دوگانه «تهییج - تحلیل» نمیتواند پاسخگوی دورنما و تمامیت انتظار ما از ادبیات مقاومت در کشورمان باشد!
اگر ادبیات مقاومت را لحظهای بدانیم که اوی نویسنده برای خلق اثرش بر آن متمرکز شده و هدفش انتقال میراث مقاومت با همه اتفاقاتی که در بطن، متن، فراز و فرود آن رُخ داده است؛ این دوگانه نمیتواند ما را به روح مقاومت نزدیک کند. میخواهم بگویم دوگانه «تهییج - تحلیل» در فهم جامع از صحنه مقاومت ایرانی در تمامی ادوار، از مقاومت در دوران دفاع مقدس تا مقاومت در دوان کرونا، نمیتواند پاسخدهنده تمام مناسبات موثر بر جریانشناسی حوزه ادبیات پایداری و مقاومت باشد. هر چند به این مسئله اذعان دارم که این دوگانه دوگانه بسیار مشهوری میان پژوهشگران و کارشناسان حوزه ادبیات به شمار میرود.
میخواهم بگویم اساساً «مقاومت» منهای «تهییج» غیرممکن است! یعنی شما اگر بخواهید مقاومت کنید، طبیعتاً سختیهایی را در این مسیر تحمل میکنید؛ حرکت در این سختیها، فشار زیادی را بر فرد وارد میکند. بههمین سبب به احساسات متفاوت و معانی متعددی نیاز دارید که شما را در آن صحنه نگه دارد. بنابراین خود مفهوم «مقاومت» لحظهای شورانگیز است. پس با این نگاه، روایتی که تهییج میکند و شور را منتقل میکند ناخودآگاه به روح مقاومت نزدیک است؛ اما آن چیزی که ما را بر آن میدارد تا از این دوگانه عبور کنیم تا در مسیر توصیف مقاومت، توفیق داشته باشیم؛ «فهم» است. ما به فهم و درک مقاومت نیازمندیم. این فهم و درک در ساحت اُنس با مقاومت صورت میگیرد.
«پدیدارشناسان» بحثی دارند که میگویند شما هر چه دارید را به کناری بگذارید و بعد به آن مورد مد نظر و مطالعه، آرامآرام نزدیک شوید. میخواهم بگویم مسئله ما آن است که از نقطه «هیجان» و «شور» تا نقطه «معنا» را باید به شکل کامل درک و تجربه کنیم. آن زمان خروجی این درک (فهم) است که به من نویسنده ادبیات مقاومت میگوید آن محصولی که درحال تولیدش هستی -محصولی که امروز آن را ادبیات مقاومت؛ موسیقی مقاومت؛ فیلم مقاومت و... میگوییم- در مسیر خلق و ارائه چه ابعادی میتواند به خود بگیرد.
شاید بهتر باشد آن مولفهای که ما امروز آن را «تهییج» مینامیم؛ «شعار» خطاب کنیم. به بیان سادهتر؛ اثری که با اتکا به نگاه «تهییجی» در حوزه ادبیات مقاومت تلاش میکند تا مردم و جامعه را در صحنه شورانگیز نگهدارد باید گفت که نتوانسته به درک عمیقی از مقاومت برسد و هنوز در «سطح» مانده است. نتوانسته است پیوند جدی معانی متکثر از مفهوم «مقاومت» را با «شور» درک کند. مثالی میزنم. من در برابر درک و قدرت نگاه فردی که چهار فرزند و همچنین همسر او شهید شدهاند چه پاسخی میتوانم داشته باشم؟ آیا اساساً این کنش صرفاً مبتنی بر عقلانیت تعریف میشود؟ در پاسخ باید گفت: «بههیچوجه!»؛ برای درک حس، حال، روح و روان آن فرد به شور عظیمی نیاز داریم.
زمانی که من نویسنده بتوانم این «شور» را درک کنم، همان زمانی است که میتوانم محصول بهتری خلق کنم. این همان مولفهای است که معتقدم ما به اشتباه به آن «تهییج» میگوییم. چرا که معتقدم ادبیات مقاومت در مسیر خلق تا تاثیرگذای بسیار بیشت از هر چیزی به «شور» نیازمند است.
اثری مانند «از کرخه تا راین» که اینگونه به روح دفاع مقدس، روح مقاومت و روح ما نزدیک است، آیا شور و هیجان ندارد؟ بیتردید باید گفت که عمیقاً و دقیقاً شورانگیز است! آن چیزی که ما آن را «تهییج» خطاب میکنیم و در تحلیل آثار از آن استفاده میکنیم به اعتقاد من «شعارزدگی» است. در «سطح» ماندن است. کسی که در حال تولید اثری در حوزه ادبیات مقاومت قرار دارد؛ حتی اگر فردی باشد که در همان دوران دفاع مقدس زیست میکرده و تکتک آن روزها را از نزدیک دیده، شاید نتوانسته باشد آنچه که دیده را به درستی «درک» و «فهم» کند و نتوانسته به عمق این اتفاق با همان نگاه «شورانگیز» نزدیک شود؛ بنابراین اثری خلق میکند که ما آن را اثری تهییجی خطاب میکنیم. باید گفت که اینگونه نیست! او برای خلق اثرش در مسیر تحلیل و بازتاب مفهوم (مقاومت) که نیازمند انس و الفت با مفهوم شور و هیجان مسئله مقاومت و انس با این مسئله است دست نیافته است و ادبیات او بیشتر ادبیاتی شعاری است.
بنابراین فکر نمیکنم که ما با تهییج شروع کردیم و باید به تحلیل برسیم. معتقدم باید آنکه اثر هنری خلق شود باید صحنه مقاومت «درک» و «فهم» شود. چرا که یکی از بنیانهای اصلی تولید اثر هنری بر شور و هیجان استوار است. به تعبیر بسیاری از متفکران سیاسی و اجتماعی فردی که در حال مقاومت است در بالاترین مرتبه از شور و هیجان زندگی خود قرار دارد، مرتبهای که از آن بهعنوان زندگی باکیفیت در حوزه کُنش سیاسی یاد و تعریف میشود. چرا که کُنش و بروز سیاسی هر فردی در مسیر مقاومت در برابر داشتههایی که از آنِ اوست و حال دستی دیگر (دشمن یا همان دیگری) قصد تعدی بر آن را دارد؛ خود بالاترین درجه «شور» و «هیجان» را برای حفظ آن و ایستادن در برابر دیگری و مانع شدن برای دستیابی به آنچه متعلق به او نیست را با خود بههمراه دارد.
من در سفری که در آغاز جریان «طوفان الاقصی» در همان یکی، دو ماه نخست به منطقه داشتم، خانمی را در یکی از روستاها که مورد بمباران رژیم اشغالگر قدس قرار گرفته بود از نزدیک دیدیم. آن روستا تقریباً با خاک یکسان شده بود؛ اما او قصد ترک آن روستا را نداشت. وقتی با او گفتوگو کردم؛ به شکل عینی و اساسی به همان «شور»، «شعور» و «هیجان» او در مسیر ماندن در نقطهای که او به آن تعلق دارد؛ به خانهاش؛ به موطنش و به خاکش پی بردم. بنابراین میخواهم بگویم که «مقاومت»، «شورانگیز» است. ایستادن در لحظه سخت نیازمند «شور» است.
با همین رویکرد تعریفی، تبیینی و مبتنی بر اندیشه خود است که معتقدم در زمان سپری کردن ساعات آغاز انجام عملیات «وعده صادق»، تمام ایرانیان؛ عاشقانهترین، عارفانهترین و زیباترین لحظات تاریخ زیست خود را سپری کردهایم. چرا که هیچچیز جز «شور»، «شعور»، «هیجان» و «غرور» نمیتواند در مواجهه با این اتفاق و آنچه آورده آن برای مردمان ایرانی در برابر تعدی و تجاوز رژیم اشغالگر قدس بر بخشی از خاکمان -کنسولگری ایران در دمشق- بود بازتاب دهد و پاسخگو باشد.
باز هم تأکید میکنم که مقاومت به ذات شورانگیز است و من در هر مقامی از جمله در مقام خالق ادبیات مقاومت ابتدا باید آن را درک و فهم کنم و سپس دست به خلق اثر بزنم. تنها در این ساحت است که اثر من از آن شعارزدگی فاصله میگیرد و بازتابدهنده عمق نگاه من بهعنوان فرد مقاوم و استمرار و تکثیر این نگاه در ساحت ادبیات مقاومت خواهد بود.
پایان بخش اول....
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام