به گزارش ایکنا، نشست «بررسی تطبیقی تجارب نزدیک به مرگ از منظر ادیان» امروز سه شنبه 17 بهمن ماه، از سوی مؤسسه آموزش عالی حوزوی علامه مجلسی و موسسه حوزوی مجتهده امین با همکاری مجمع عالی حکمت اسلامی اصفهان برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین مهراب صادقنیا؛ عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، در این نشست سخنرانی کرد که گزیده صحبتهای وی در ادامه میآید؛
صحبت کردن درباره مرگ و مخصوصا تجربههای نزدیک به مرگ، به گونهای هم تلخ و هم شیرین است. کسانی هم که چنین تجربههایی دارند و کسانی هم که در این زمینه پژوهش میکنند، کمتر مایل به حرف زدن در این مورد هستند اما رساله دکتری خود بنده درباره تحلیل معنای مرگ و زندگی بود و مصاحبههای زیادی هم با افرادی داشتم که مدعی بودند تجربههایی از این دست دارند. صحبت کردن با این افراد، خیلی سخت بود و معمولا تمایلی به صحبت نداشتند چون اعتقاد داشتند صحبت کردن در این زمینه باعث افشای برخی خصلتهای روانی آنها یا گذشته زندگیشان میشود. گاهی هم مشخص میشد تجربههای آنها ساختگی است تا نشان دهند گذشته اخلاقیتری داشتهاند.
کار بنده در رساله دکتری به صورت مقایسهای، درباره تجربیات نزدیک به مرگ میان دو گروه مسلمان و مسیحی بود. بنده متوجه شدم این افراد در روایت این تجربهها شباهت زیادی دارند. از سوی دیگر شکل مواجهه این افراد با این تجربیات تفاوتهایی هم داشت. بنده چهار گروه شامل عالمان دینی مسلمان، عالمان دینی مسیحی، مسلمان معمولی و مسیحیان معمولی را در این پژوهش مقایسه کردم. کمتر از صد سال است که پژوهش در این باره آغاز شده و قبل از آن، گفتوگو در این زمینه عمدتا از جانب عالمان دینی درباره جهان پس از مرگ بود و کمتر شکل مطالعه علمی به خود گرفته بود؛ اساسا درباره مرگ حرف زدن، تابو بود.
تقریبا از صد سال پیش پژوهشگران در غرب، قدری مردهبازتر شدند و درباره مرگ حرف زدن و اقدام به پژوهش کردند. در جامعه ایران، کمتر از بیست سال است که این تابو شکسته شده و بیشتر درباره مرگ پژوهش میشود و خود بنده از اولین کسانی بودم که در این زمینه به تحقیق پرداختم و البته از جانب برخی افراد شماتت شدم که جهان زندهها را رها کرده و به جهان مردهها میپردازم اما بنده اعتقاد داشتم زندگی باید تابع مرگ باشد. لازم است اشارهای به مفهوم مرگ و تجربه نزدیک به مرگ هم داشته باشم و سپس وارد تبیین این تجربیات شوم. مرگ در یک تعریف فیزیکی، احتمالاً تعریف واحد و ثابتی دارد آنگونه که در کتب پزشکی قانونی نوشته شده، مرگ، گاهی به افت فشار خون، مرگ مغزی، سکته قلبی و امثالهم معنا میشود و امکان توافق بر این تعریف وجود دارد.
اما از حیث فرهنگی، مرگ برای هر گروهی، معنایی متفاوت دارد که شاید نتوانیم آن را روی کاغذ بیاوریم و در دو خط، بگوئیم تعریف مسیحیها، ادیان شرقی یا مسلمانان از مرگ چیست اما میتوانیم تعریفی را از خلال تجربهها به دست بیاوریم؛ برای مثال در جامعهشناسی، مرگ به معنای قطع شبکه ارتباطی آدمها است. در این تعریف افرادی که از خانواده دور شده و در آسایشگاهها زندگی میکنند، تجربه نزدیک به مرگ دارند. در برخی جوامع به دلیل معنایی که از مرگ دارند، مردهها تا مدتها در تابوتی در کنار خانه گذاشته شده یا در برخی از جوامع، مردگان در روزهایی از سال از قبر بیرون آورده شده و بر تن آنها لباس میپوشانند و موقع غذا خوردن در کنار خود قرار داده یا در کنار آنها شادی میکنند. بنابراین مرگ در این جوامع، معنایی متفاوت دارد اما اینها عمدتا تفاوتهای فرهنگی هستند و از حیث بیولوژیک و از دیدگاه پزشکی قانونی، تعریف مرگ در همه جوامع ثابت است.
این تجربهها باید دو شرط اساسی هم داشته باشند تا بتوانیم آنها را تجربه نزدیک به مرگ بدانیم. شرط اول این است که این تجربیات نزدیک به مرگ شامل به دست آوردن آگاهیهایی باشد که از طریق معمول نتوان به دست آورد. در این صورت در اصالت این تجربیات تردید میشود. شرط دوم این است که از نظر پزشکی، علائمی وجود داشته باشد مبنی بر اینکه در شرایطی که آن انسان، این اتفاق را تجربه میکند مغز یا ذهن او شرایط طبیعی داشته باشد. این امری پزشکی است که بنده زیاد وارد آن نمیشوم چون اگر مغز یک شخص، اختلال داشته باشد ممکن است چیزهایی که وی به عنوان تجربه نقل میکند به آن اختلال مغزی مرتبط دانسته شده و به عنوان تجربه نزدیک به مرگ مورد قبول واقع نشود.
درباره محتوای این تجربیات نزدیک به مرگ لازم است اشاره کنم که تجربیات، چه در معنای اول و چه دوم، عمیقا شخصی هستند؛ بدین معنا که از یک شخص تا شخص دیگر متفاوت بوده و همچنین آنچه که تجربه میشود در چهارچوب زبانی عمیقا منحصر به فرد و شخصی بیان میشود یعنی هرکدام از ما ممکن است تصویری را ببینیم که نفر دیگر آن تصویر را ندیده باشد لذا موقع بیان تصاویر، آن را در چهارچوب کلماتی بیان میکنیم و هر کدام از ما به شکل خاصی آن را بیان میکنیم به همین دلیل است که گفته شده تجربیات نزدیک به مرگ عمیقا شخصی هستند و در نتیجه حرف زدن در مورد آنها از شکوهشان کم میکند و این تجربیات مقید به همین مفاهیمی میشوند که آن شخص بیان میکند اما در عین شخصی بودن، برخی صورتهای مشترک نیز میان این تجربیات وجود دارد.
اگرچه بیشتر تجربههای نزدیک به مرگ، مثبت و عمدتا خوشایند هستند اما در عین حال، برخی تجربیات منفی نیز در این میان وجود دارد که کم هستند و معمولا کسی در مورد این تجربیات حرف نمیزند و دلیلش هم روشن است چون وقتی کسی در مورد این تجربیات صحبت میکند در واقع ارزش زندگی خود را بالا میبرد لذا کسی از تجربیات منفی صحبت نمیکند. چند نوع واکنش هم در این زمینه وجود دارد که یکی از آنها چرخش است. این تجربیات بعضاً باعث چرخش انسانها و حتی انسانهای ملحد و تغییر رفتار آنها شده است. واکنش دیگر، تقلیلگرایی است. در این شرایط افراد میگویند جهان پس از مرگ تماما، نور و راحتی بود برخلاف آن تصویر سیاهی که از آن نشان داده میشد لذا به اندازهای که قبلا فکر میکردم، مرگ برایمان اهمیتی ندارد.
اساسا جامعه ایران، اخلاق مرگبنیاد دارد و همه چیز را به مرگ باز میگردانیم و مثلاً میگوئیم چه جوابی برای شب اول قبر داریم؟ به دلیل همین مرگبنیادی، هرگونه تقلیلگرایی درباره مرگ باعث آسیب جدی به اخلاق در جامعه ایران میشود. شکل دیگر مواجهه با این تجربهها نیز همراهی آزار دهنده است یعنی سالها با ترس و وحشت زندگی میکنند و دیگر به زندگی عادی خودشان باز نمیگردند و مجبور هستند با یک سری خاطراتِ بد زندگی کنند. برخی نیز این تجربیات را دروغ میدانند و میگویند چگونه ممکن است افرادی، تجربیاتی با این شباهت داشته باشند. برخی نیز تحلیلی از منظر پزشکی دارند و میگویند چنین تجربیاتی به خاطر مصرف برخی از داروها است.
برخی نیز از حیث روانشناختی این مسئله را بررسی کرده و معتقدند آنچه آدمها به عنوان تجربه نزدیک به مرگ ذکر میکنند واقعیت بیرونی ندارد بلکه برخی احساسات روانشناختی و ناشی از آگاهیهای قبلی هستند. واکنش دیگر به این امور، واکنشهای الهیاتی است که ضمن تأیید وجود این تجربیات، معتقد است که لطف خدا باعث این تجربیات شده و میتواند باعث تزکیه برخی افراد از سوی خدا باشد. توجیه دیگر الهیدانان این است که از این تجربیات استفاده اخلاقی میکنند و میگویند چنین تجربیاتی نشان میدهد همه آنچه ما قبلاً در زمینه مرگ میگفتیم درست است.
نتیجه بحث بنده این است که به دلیل اختلاف معنای مرگ از حیث فرهنگی، قاعدتا تجارب نزدیک به مرگ هم باید تجارب متفاوتی در نقاط مختلف دنیا و در میان فرهنگهای گوناگون باشند چراکه بین معنای مرگ و کارکرد آن که به وسیله تجربههای نزدیک به مرگ، بیشتر به چشم میآید باید ربط و معنایی وجود داشته باشد. لذا مواجهه یک مسلمان با این تجارب، باعث پدید آمدن برخی معانی در زندگی وی میشود که با تجربیات قبایل مکزیک متفاوت است چون در آنجا مرگ به گونهای دیگر معنا میشود.
انتهای پیام