به‌خاطر اختلاس دست از حجاب برندارید
کد خبر: 4191509
تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱۴۰۲ - ۱۷:۳۵
آیت‌الله العظمی جوادی آملی:

به‌خاطر اختلاس دست از حجاب برندارید

آیت‌الله العظمی جوادی آملی در پیامی به هفتمین دوره همایش ملی ریحانة‌النبی و اولین دوره همایش «رسالة الحقوق» تأکید کرد: اینطور نیست که حالا اگر کسی یک جای اختلاسی دید یا یک بدی دید یا بی‌عرضگی دید، دست از حجاب خودش بردارد، دست از جلال و شکوه خودش بردارد.

آیت الله جوادی آملیبه گزارش ایکنا، متن پیام آیت‌الله العظمی جوادی آملی به شرح زیر است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمّة الهداة المهدیین و فاطمة الزّهراء نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

جریان ریحانة النبی(س) باعث شده است که رسالة‌الحقوق وجود مبارک علی بن الحسین امام سجاد(ع) هم مطرح شود، چون آنچه که از این دوده طیب و طاهر و اسره طیب و طاهر مطرح می‌شود به برکت خود پیغمبر و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسنین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است.

رسالة‌الحقوق وجود مبارک امام سجاد مانند رساله‌های سایر ائمه، رساله‌های تأسیس و بنیادی است. گذشته از اینکه حق را در مقابل تکلیف می‌دانند، اگر یک کسی حقی داشت طرف مقابل مکلف است که در برابر این حق حرمت بنهد و هرگز حق، یکجانبه نیست، دید اینها دید جهانی است. حق بنده بر خدا و حق خدا بر بنده. مستحضرید کسی بر خدا حق ندارد تمام این بحث‌هایی که «حقٌ علی الله» است، مربوط به فعل حق و فیض حق است نه ذات حق. ذات اقدس الهی هم منزه از آن است که کسی آن را بشناسد و بفهمد و هم برتر از آن است که مورد حق یا تکلیف قرار بگیرد.

فیض خدا و فعل خدا تقابل دو جانبه دارد؛ حق بر خدا و حق از خدا. این دو جانبه است. اول وجود مبارک امام سجاد(ع) از اینجا شروع کردند که انسان باید بنده خدا باشد و ذات اقدس الهی «خواجه خود سمَت بنده‌پروری داند». یک ریشه تحقیقی در کلمات نورانی ائمه(ع) فاطمه زهرا(س) هست که آنها روی ریشه‌ای سخن گفتند. اگر جامعه را خواستند تربیت کنند، تربیت جامعه در سایه تربیت افراد است و اگر فرد را خواستند تربیت کنند با مسائل اخلاقی گفتن و موعظه مشکل حل نمی‌شود. قسمت مهمش با مسئله معرفت نفس است. در معرفت نفس ائمه(ع) مخصوصاً وجود مبارک امام سجاد به انسان می‌گوید که ای انسان، شما یک کشور جامع‌الشرایطی هستید که معادن از خودت، درآمد از خودت، کسب از خودت، جلال و شکوه خودت، تو یک کشوری هستی و نه یک فرد، این یک.

اگر کشوری هستید امام می‌خواهید رهبر می‌خواهید، این دو. تو ده‌ها قوه علمی و عملی داری، به تک‌تک یعنی تک‌تک! به تک‌تک ما فرمودند توی انسان یک کشوری، تو اگر بخواهی با موعظه و اخلاق آدم خوب باش و پرهیزکار باش، این یک آدم متوسطی در می‌آید. اگر بخواهی حکیم بشوی بزرگوار بشوی هم خودت را تربیت کنی هم جامعه را تربیت کنی بشوی شاگرد ریحانة النبی باید بفهمی که چگونه کشور را اداره کنی.

اولاً شما دستگاه ظاهری فراوانی داری، چشم داری، گوش داری، اینها که معلوم است. اینها را هم در دانشگاه می‌خوانید، هم در جاهای دیگر. در درون خودت واهمه داری، خیال داری، اینها را هم تا حدودی می‌فهمی. اما خیال می‌کنی علم امام توست. تو بدون امام نمی‌توانی زندگی کنی. امام جامعه کیست؟ علم و دانش است؟ دانشگاه است حوزه علمیه است؟ یا هیچ کدام؟ آیا امام جامعه حوزه علمیه است؟ نه. آیا امام افراد درس خوانده دانشگاه است؟ نه. «نه» یعنی چه؟ یعنی علم هیچ‌کاره است. علم چه علم حوزوی چه علم دانشگاهی یک چراغی است. بله، چراغ است. اما با چراغ که کسی به مقصد نمی‌رسد. یک چراغ‌بانی باید باشد این سراج را به صراط منتهی کند. به این چراغ بفهماند  تو نوری از نور هیچ کاری ساخته نیست. نور باید راه را نشان بدهد، تا راهی آن راه برود و به مقصد برسد. آن‌که راه را می‌بیند به وسیله نور حوزه نیست. دانشگاه نیست یک چیز دیگری است. تا نبیند نمی‌رود و تا نرفته است ابن السبیل است و در راه مانده است.

آن را امام مشخص کرده است. فرمود ما یک عقلی داریم که این عقل فرمان‌روای مطلق است در حوزه، فرمان‌روای مطلق است در دانشگاه. هر جا علم است و دانش است و فلسفه است و حکمت است و فقه است و اصول است کار عقل است. عقل نظری است. عقل نظری به درد حوزه می‌خورد که این شده مرجع، شده عالم، شده استاد. عقل نظری به درد دانشگاه می‌خورد که این شده استاد. اما هیچ یعنی هیچ! از علم به هیچ وجه کاری ساخته نیست.

اختلاس، محصول علم بدون عمل است

یک چیزی است به‌نام عقل که این عقل را امام(ع) فرمود: «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[1] این عقل دست و پای علم را عقال می‌کند که بیراهه نرود و راه کسی را نبندد. تمام این حرف‌های باطل و شبهه‌های باطل از حوزه است و دانشگاه. تمام این مذهب‌های جعلی و مکتب‌های جعلی و ایسم و ایست جعلی از حوزه است و دانشگاه. این عقل امام فرمود: «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یعْتَقَلُ»،[2] این علم چموش است هر جا پیغمبر آمد متنبی‌اش کم نبود. آمار متنبی‌ها کمتر از انبیا نبود. این همه اختلاس‌هایی که می‌بینید محصول علم است که چگونه غارت بکند و چگونه روی میز بگذارد و چگونه زیر میز بگذارد. این علم است که کشور را به این صورت درآورده است حالا یا حوزه است یا دانشگاه.

امام(ع) فرمود: «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یعْتَقَلُ»، عقل یعنی عقل! دست و پای این علم را عقال میکند که حالا فهمیدی درست راه برو. «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یعْتَقَلُ»، این را عقل گفتند برای اینکه عقل عملی است. آن را عقل گفتند برای اینکه دست و پای وهم و شک را می‌بندد عالم می‌شود بسیار خوب! با علم، انسان ممکن است کالای بیشتری را سرقت کند. از علم به تنهایی تا عقال نشود دست و پایش بسته نشود کاری ساخته نیست.

شما در قرآن کریم می‌بینید که صریحاً خدا فرمود که ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾،[3] «استیقن» قوی‌تر و یقینی‌تر و عالم‌تر و محقق‌تر از «تیقّن» است باب استفعال این است. یعنی اینها یقین دارند صددرصد که چه چیزی حق است. اما همین‌ها که یقین دارند بیراهه می‌روند و راه دیگران را می‌بندند. جحد یعنی انکار. چگونه می‌شود که انسان صددرصد می‌داند که این یقین است ولی بیراهه می‌رود؟ ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا﴾، یعنی انکار کردند اما یقین دارند.

وجود مبارک موسای کلیم به فرعون ملعون فرمود که ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ﴾؛[4] شما  گفتی مسابقه، گفتیم بسیار خوب! گفتی مناظره، گفتیم بسیار خوب! گفتی همه سحّار جمع بشوند، گفتیم بسیار خوب! ما هم مسابقه کردیم عصا انداختیم آن‌ها هم رفتند. برای تو مسلّم شد صددرصد مسلم شد که حق با من است پس چرا بیراهه می‌روی؟ ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ﴾، صددرصد یقین داری.

بنابراین باید بدانیم که حوزه ممکن است صد درصد یقین داشته باشد چه چیزی حق است، بیراهه برود! دانشگاه صد درصد یقین داشته باشد و بیراهه برود! آن سحر است و نماز جماعت است و دعا است و زیارت است و گریه است و اشک است که دست و پای این علم را عقال می‌کند. این با عقل عملی ساخته است و دستگاه ما کاملاً از هم جداست. همانطوری که چشم از گوش کاملاً جداست. دست از پا کاملاً جداست. واهمه از خیال کاملاً جداست. آنکه رهبری همه قوا را به عهده دارد امام این مملکت است.

این کشور کوچک اگر اصلاح بشود «گر شود دشمن درونی نیست، باکی از دشمن بیرونی نیست».[5] فرمود اولاً شما امام ندارید. با چه چیزی می‌خواهی خودت را اداره کنی؟ با حوزه؟ نمی‌شود. با چراغ نمی‌شود. حوزه کارش چراغ است. دانشگاه کارش چراغ است. شما صراط می‌خواهید. این باید جوری نگهداری که صراط را ببینی و بروی. ما یک جزم داریم که محصول حوزه و دانشگاه است. یک عزم، عزم یعنی عزم! این در حوزه نیست، این در دانشگاه نیست. عزم مال عقل عملی است که در کنار سجاده و ناله و اشک پیدا می‌شود.

«گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست».[6] فرمود: «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، این عقل باید دست و پای این علم را عقال کند که اولاً چموشی نکند، یک؛ جاهای دیگر را نشان ندهد، دو؛ این چراغ دست آدم است این همه راه‌ها را نشان می‌دهد که آن باریکه را بروید، آن دو راه را بروید، آن سه راهه را بروید، اما برنمی‌گردد آن صراط مستقیم را نشان بدهد. این عقل عملی با یک تشر به عقل نظری می‌گوید که چراغ را درست نگه دار. چرا آنها را نشان می‌دهی؟ آن طرف را چرا نگاه می‌کنی؟ آنجا که راه نیست. این سوراخ و سمبه‌ها را چرا نشان می‌دهی؟ آن راه گریز را چرا نشان می‌دهی؟ آن زیرمیزی و رومیزی را چرا نشان می‌دهی؟ آن اختلاس را چرا نشان می‌دهی؟ آن عدل را نشان بده. آن را نشان بده.

حوزه و دانشگاه مانند چراغ هستند

اگر آن را نشان داد، این از «الصراط مع السراج» و «السراج مع الصراط» این دو تایی باعث می‌شود که بشود عالم باعمل. آن وقت می‌شود شاگرد امام سجاد(ع). حوزه کارش سراج است، دانشگاه کارش سراج است اما سحر و ناله و گریه و اشک و نماز و روزه و عبادت کارش صراط است. آن وقت انسان نه بیراهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد. ما خیال می‌کنیم همین که انسان وارد حوزه شد و به جایی رسید، این کاری است. نخیر، این چراغ خوبی است بله. این نورانی مثل آفتاب است بله. اما آفتاب را ما برای همه جا نمی‌خواهیم. آفتاب را می‌خواهیم که راه را نشان بدهد. اگر راه را نشان داد به مقصد می‌رسیم.

وجود مبارک امام سجاد آمده بررسی کرده که در درجه اول توحید است که به او معتقد باشید و عقد ببندید و گره ببندید به عبادت او. بعد حقوق فراوانی ذکر کرده از داخل و خارج. فرمود با جامعه عقد اخوت ببندید. با آشنا و بیگانه با مسلمان و کافر کسانی که داخله اسلام‌اند در داخل کشور شما هستند، مسلمان‌اند علوی‌اند، حسنی‌اند، حسینی‌اند، اینها بزرگانشان را پدرانتان بدانید، همسالان‌تان را برادران‌تان بدانید، کوچک‌ها را فرزندان‌تان بدانید. کفاری که در مملکت‌اند معاهد هستند اگر با اینها بد کردی به من بد کردی! این حرف بوسیدنی نیست؟ اگر این فکر جهانی باشد، ما در شرایط کنونی غزه داریم؟ ما تحریم داریم؟  

با پیمان‌شکن نمی‌توان زندگی کرد

در قرآن کریم فرمود بسیار خوب! بعضی کافرند کافر باشند. ولی با کافر می‌شود زندگی کرد. اما با کسی که عهدشکن باشد، پیمان‌شکن باشد، امضای خودش را به رسمیت نشناسد نمی‌شود با او زندگی کرد. نفرمود اینها بد هستند نمی‌شود با اینها زندگی کرد، «إنّهم لا إیمان لهم»، ما چنین چیزی در قرآن نداریم که چون کافرند نمی‌شود با اینها زندگی کرد! فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ﴾،[7] أیمان یعنی أیمان! یعنی اینها امضاء، تعهد، کنوانسیون، اینکه برجام را پاره می‌کند با او چگونه می‌توانیم زندگی کنیم؟ فرمود اینها زیر بار امضایشان نیستند. با کافر کاملاً می‌شود زندگی کرد. نفرمود «إنّهم لا إیمان لهم» چون کافرند! فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ﴾، سوگندشان، امضایشان، تعهدشان، کنوانسیونشان، روابط بین‌الملل‌شان هیچ اعتباری ندارد. چگونه می‌خواهی با اینها زندگی کنی؟ اگر می‌بینید ما حرم رفتیم در و دیوار را می‌بوسیم، برای اینکه اینها حرف‌هایی زدند که نه قبل از 1400 سال خبری بود نه الآن خبری هست.

فرمود باید امضا کردی پایش بایستی. نگفت به عهد خودت وفا بکن، بالاتر از این و دقیق‌تر از این حرف زد. گفت مؤمن را می‌خواهی بشناسی، خانه مؤمن را می‌خواهی، کارگاه مؤمن را می‌خواهی بشناسی، رفت و آمد مؤمن را می‌خواهی بشناسی، آدرس بدهم که مؤمن کجاست؟ «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»[8] پای امضایش ایستاده است. این حرف بوسیدنی نیست؟ یک وقت است می‌گوید که «اوفوا بالشروط» تکلیف است. اما می‌خواهد بگوید شناسنامه مؤمن را می‌خواهی؟ مسلمان کجا زندگی می‌کند؟ پای امضایش. این حرف بوسیدنی نیست؟ جامعه را این زنده می‌کند. روابط بین‌الملل را این زنده می‌کند.

اگر یک کسی برابر آیه سوره «جاثیه» اینجور می‌اندیشد، می‌گوید: ﴿حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر﴾،[9] این با یک مثلث دارد زندگی می‌کند. می‌گوید غیر از دنیا خبری نیست و غیر از مرگ و زندگی هم خبری نیست و طبیعت است که مرگ و زندگی است. این را در سوره «جاثیه» فرمود اینها اشتباه می‌کنند: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ یظُنُّونَ﴾، دنیای بی آخرت می‌شود لغو. یعنی هر کسی هر چه کرد کرد؟ فرمود من که دنیا را آفریدم بازیگر نیستم دنیا دار کار و تلاش و کوشش و آزادی است اما یک محکمه‌ای هست یک حسابی هست یک کتابی هست. امروز اگر غزه است، فردا قضای الهی است. فرمود ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾،[10] یک؛ مرگ و زندگی ریخته نیست که هر کسی بگیرد: ﴿یحْیی‏ وَ یمیتُ﴾[11] این دو؛ بعد از دنیا آخرتی است که یوم الحساب است، این سه.

الآن بیان نورانی امام سجاد(ع) این است که شما باید برای خودتان یک امامی داشته باشید. یک شناسنامه باید داشته باشید که من حرف چه کسی را گوش بدهم؟ من آنچه که در حوزه و دانشگاه خوانده‌ام را باید گوش بدهم یا آنچه را که عقلی که فطرت من است خلقت من است خالقم به من داد او را زنده کرد در درون من به عنوان حجت‌الله گذاشت، با او باید خودم را زنده کنم؟ فرمود این را امام قرار بده، این دست و پای حوزه و دانشگاه را عقال می‌کند. وقتی عقال کرد، شما هم سراج دارید هم صراط دارید، حُسن دنیا داری و حسن آخرت.  

با مردم همانند خانواده خودت رفتار کن

لذا فرمود که با افراد جامعه مثل افراد خانواده خودت عمل کن. با کفار جامعه که معاهد هستند مثل برادر دینی خودت عمل بکن. بالاخره این در کشور شما دارد زندگی می‌کند، قانون شما را پذیرفته مالیات به کشور می‌دهد، امنیت شما را پذیرفته، زیر چتر شما دارد زندگی می‌کند، نشد که شما حساب قیامت را اینجا جاری کنی.

پس بنابراین اولین وظیفه هر کسی چه در ریحانة النبی(س) و چه در جاهای دیگر ما باید برای خودمان امام بشناسیم. ما بالاخره یک باید باشد که رهبری همه شئون را داشته باشد. دانشگاه رفتن و حوزه علمیه رفتن نعمت خوبی است چراغ خوبی است. اما این چراغ را به دست چه کسی بدهیم؟ چه چیز را نشان بدهد؟ کجا را نشان بدهد؟ تا برابر آنچه که او نشان داد همان راه را برویم این را باید به دست عقل عملی بدهیم. این را هم ذات اقدس الهی به همه ما عطا کرده است.

پس بنابراین فرمود جامعه شما وقتی طیب و طاهر است که اعضای جامعه را مثل اعضای خانواده خودت بدانید. جامعه شما وقتی طیب و طاهر است که کفار یا کسی کمونیست است بسیار خوب! عقیده ندارد بسیار خوب! آن را بگذارید به حساب ذات اقدس الهی. ولی در دنیا با او بد نمی‌کنید. منتها او هم در حد یک کافری است که کافر حربی نباشد البته. به نظام آسیب نرساند.

به خاطر اختلاس و بدی دیگران دست از حجاب برندارید

اما خواهران ما، دختران عزیز ما، بدانند که اگر چنانچه قرآن کریم فرمود مواظب محرم و نامحرم باشید مواظب حجاب باشید اینها به نفع خود ماست. اینطور نیست که یک تکلیفی باشد آن‌ها که زمام را به دست عقل عملی دادند گفتند ما مشرف می‌شویم. نه مکلف. این جشن تشریف را که ابن طاووس و دیگران ابداع کردند از همین راه است. این‌ها گفتند ما که سنّ‌مان به بلوغ رسیده است مشرف شدیم، برای اینکه خدای سبحان تاکنون به ما نمی‌فرمود «یا ایها الذین امنوا» فلان کار را بکنید.

از امروز به بعد به ما می‌گوید «یا ایها الذین امنوا». وقتی خدا با ما سخن می‌گوید از این شرافت بهتر چیست؟ تکلیف، تشریف الهی است. اینطور نیست که حالا اگر کسی یک جای اختلاسی دیدند یا یک بدی دیدند یا بی‌عرضگی دیدند یا فلان و امثال ذلک، دست از حجاب خودش بردارد، دست از جلال و شکوه خودش بردارد. راه فاطمه راه مستقیم است.

شعرا و سرایندگان هم ان‌شاءالله کوشش بکنند در عظمت و جلال و شکوه این حضرت و دودمان او و زینب کبری «عقلیة العرب» و اینها سخن بگویند. اینکه می‌بینید آثاری از حضرت کم است برای اینکه عمر شریفش کوتاه بود. دیگران دستشان را بستند نگذاشتند وگرنه آن خطبه‌ای که قبلاً به عرضتان می‌رسید که «خلق الاشیاء لا من شیء» آن معجزه است.

من مجدداً از بنیان‌گذاران و از مدیران و از مدبّران و از مؤسسان اصلی این ریحانة‌النبی حق‌شناسی می‌کنیم و از تمام بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این مؤسسات علمی و جشنواره‌ها افزوده و می‌افزایند حق‌شناسی می‌کنیم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که نظام اسلامی را در سایه ولی‌اش تا ظهور آن حضرت حفظ بفرماید و همه ما را خدمتگزاران این نظام قرار بدهد. امت اسلامی را ایران عزیز را ایرانی عزیز را و همه علاقه‌مندان را در سایه قرآن و عترت حفظ بفرماید. شهدای ما، شهدای انقلاب، شهدای غزه و همه شهدای اسلام را با شهدای کربلا محشور بفرماید و این نظام را به دست صاحب اصلی‌اش وجود مبارک ولی عصر بیش از پیش احیا بفرماید.

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

[1]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.

[2]. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏1، ص62.

[3]. سوره نمل، آیه14.

[4]. سوره اسراء، آیه102.

[5]. هفت اورنگ (جامی), سلسلةالذهب, دفتر اوّل، بخش35.

[6] . مولوی، دیوان شمس، غزل شماره441؛  «گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما ٭٭٭ گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست».

  1. سوره توبه، آیه12.

[8]. تهذیب الاحکام، ج7، ص371.

[9]. سوره جاثیه، آیه24.

[10]. سوره ملک، آیه2.

[11]. سوره بقره، آیه258.

انتهای پیام
captcha