عرفان؛ پاسخی برای رسیدن به گوهر و معنای زندگی
کد خبر: 4161265
تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۳
یادداشت

عرفان؛ پاسخی برای رسیدن به گوهر و معنای زندگی

عرفان پاسخی به نیاز و عطش آن دسته از انسان‌هایی است که از تبعات نیهیلیسم و ازخودبیگانگی به تنگ آمده‌اند و نه تنها خواهان دانستن، بلکه خواهان دیدن و رسیدن به گوهر و معنای زندگی و ماهیت هستی هستند.

عرفاننوشتن و گفت‌وگو درباره عرفان، آن هم در هنگامه‌ای که جامعه دستخوش تغییر و تحولات متعددی واقع شده و با چالش‌ها و بحران‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی متعددی نظیر فقر، بیکاری، گرانی، تحریم، تورم، آسیب‌های اجتماعی، کاهش سرمایه اجتماعی، شکاف نسلی و... مواجه است و در زمانه‌ای که رشد روزافزون و فراگیر تکنولوژی، ارتباطات و هوش مصنوعی بر ساحت‌های گوناگون زندگی سایه افکنده و متقابلاً بحران‌‎های عدیده‌ای همچون بحران اخلاق، هویت و معنویت گریبان‌گیر انسان و جامعه مدرن شده، سخت و تأمل‌برانگیز است، چراکه اکنون این سؤال را می‌توان طرح و درباره آن تأمل کرد که عرفان در این شرایط خطیر و وانفسا، چه حرفی برای گفتن دارد و اصلاً چه دردی از دردهای انسان و جامعه امروز را درمان می‌کند؟

افزون بر این، امروز شاهد موج تازه‌ای از عرفان‌ستیزی، آن هم از سوی برخی روشنفکران غیردینی و منادیان تفکر جدید هستیم که عرفان را پنداری پیش‌مدرن، پیش‌منطقی، اسطوره‌ای، عقل‌ستیز، عزلت‌نشین، مانع توسعه‌یافتگی و رشد اندیشه و عامل واپس‌ماندگی ذهنیت روشنفکر ایرانی می‌دانند.

فارغ از عرفان‌ستیزی‌های فقیهانه دیروز و روشنفکرانه امروز، عرفان داعیه‌دار دستیابی به توسعه به معنای مدون و علمی آن و حل مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه و بحران‌های موجود در آن نیست، طبعاً چنین انتظاری هم از آن نمی‌توان داشت و عرفا نیز چنین مدعایی نداشته‌اند، بلکه داعیه و غایت عرفان چه در شکل عملی و چه در بعد نظری آن، معرفت‌بخشی و تعالی انسان برای گذار از شریعت به طریقت و واصل شدن به ساحت یقین و حقیقت از طریق ادراک مبتنی بر تمرکز بر باطن نفس و کشف و شهود به جای تجربه‌های تحلیلی، عقلی و استدلالی است. البته رسیدن به چنین مرحله و مرتبه‌ای از توان و اراده همه کس خارج است؛ این وادی، سالکان خاص و قاطعان طریق خود را می‌طلبد و شاید به همین دلیل عرفا در طول تاریخ در قیاس با متکلمان، فقیهان و فیلسوفان در اقلیت بوده‌اند: «از هزاران اندکی زین صوفی‌اند/ باقیان در دولت او می‌زیند».

عرفان در یک تصویر کلی، بینش و منشی آمیخته با ظرافت، لطافت و درکی زیبایی‌شناسانه از هستی است و بی‌دلیل نیست که اولین ثمره بینش و منش عرفانی در تغییر نگاه و ذهنیت انسان متجلی می‌شود. عرفان‌ نگاه سطحی،‌ کلیشه‌ای و مادی‌گرایانه انسان به خویشتن، خدا و جهان هستی را دگرگون می‌کند و به او، چشم دلی باطنی برای عاشقانه دیدن خویشتن و پدیده‌های هستی می‌بخشد. 

عشق و عشق‌‌ورزی، برجسته‌ترین ثمره عرفان و آموزه‌های ناشی از آن است؛ عشقی که به تعبیر مولانا، عصاره هستی‌بخش و حلال معمای هستی و به تعبیر حافظ، «نقش مقصود» و معنای زندگی به شمار می‌رود: «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید/ ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی».

عشق را نباید به‌صورت کوتاه‌بینانه و سطحی‌‌نگرانه‌، فقط در مطالبات و تمایلات جنسی محدود کرد، بلکه عشق عالی‌ترین مفهوم و مرتبه‌ای است که کمالات روحی بشر در سایه‌سار آن نهفته و به گفته مولانا، آفتابی عالم‌تاب است که در نبود آن، جهان فسرده و بی‌روح می‌شود. عرفان از این منظر، تسلی‌بخش انسان مدرن است، چراکه اکنون به سبب تحولات دنیای مدرن، تجربه‌های شگرف، خیال‌انگیز و عاشقانه دوران سنت رنگ باخته، انسان مدرن به سبب غرق شدن در تمایلات مادی‌گرایانه و پلورالیست دنيای مدرن، هویت‌‌های چندپاره‌ و کاذب پیدا کرده و آنچنان در ورطه نیهیلیسم سقوط کرده که از معنای زندگی غافل شده است.  

وضع امروز بشر برآیند گسست از ساحت امر قدسی و مرتبه وجودی روح است و انسان برای در امان ماندن از بحران‌های سهمگین دنیای مدرن، رهایی از بند نیهیلیسم، رسیدن به معنا و گوهر زندگی و احیای تجربه‌های شگرف عاشقانه، ناگریز به ادراک و ترسیم نوعی زیست‌جهان معنوی است و به نظر می‌رسد در میان علوم گوناگون، عرفان از چنین قابلیتی برخوردار است تا بار دیگر، انسان را به ساحت قدسی پیوند دهد. 

درواقع، عرفان پاسخی به نیاز و عطش آن دسته از انسان‌هایی است که از تبعات نیهیلیسم و ازخودبیگانگی به تنگ آمده‌اند و نه تنها خواهان دانستن، بلکه خواهان دیدن و رسیدن به گوهر و معنای زندگی و ماهیت هستی هستند. البته‌ عرفان در اینجا به معنای جنبه مسلکی و فرقه‌ای آن که با زهد، عزلت‌نشینی و روی‌گردانی از دنیا آمیخته شده نیست، بلکه منظور، ذهنیت و جهان‌بینی ساحت فرهنگی و نظری عرفان در نزد عرفای جهان‌شمولی همچون ابن‌عربی و مولانا جلال‌الدین بوده که در مکتب آنان‌، عشق و مظاهر عشق‌‌ورزی در حد اعلای آن متجلی است.

طبیعتاً در عصر مدرن، تجربیات و آموزه‌های شخصی عرفای قرون پیشین نمی‌تواند برای انسان‌ امروز قابل هضم و تقلید باشد، بلکه باید به جای تقلید، به درک درونی و قلبی آموزه‌های عرفانی نائل شد. طبیعتاً در پرتو چنین درکی، تجربه‌های عرفانی متفاوتی نیز حاصل می‌شود.

بهنام افشار، روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ و اندیشه

انتهای پیام
captcha