لیلا میرمجربیان، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، بهاریه را از قالبهای ادبی و پرکاربردترین موضوعات در ادبیات فارسی خواند و اظهار کرد: این قالب از ابتدای تاریخ ادبیات فارسی وجود داشته و با توجه به کوتاهی فصل بهار و کمبود آب در همه روزگاران، مدنظر بیشتر شاعران بنام زبان فارسی بوده است.
وی افزود: رویکرد کلی شاعران فارسیزبان در خصوص بهار، معطوف به نوزایی و شکوفایی طبیعت بود و این موضوع را به یکی از محبوبترین موضوعات در ادبیات فارسی تبدیل کرده است. اگر بخواهیم رویکرد شاعران در دورههای متفاوت و متعدد ادب فارسی را در نظر بگیریم، باید از دو دسته کلی با عنوان آفاقی و انفسی سخن بگوییم.
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان با بیان اینکه رویکرد آفاقی از نیمه اول قرن چهارم با سبک خراسانی آغاز شد، گفت: شاعران این دوره و سبک، بیشتر مدیحهسرا بودند و غالب موضوعات شعری آنها، توصیف بود. در نتیجه، عمدتاً شاهد توصیف فصل بهار و عناصر مربوط به آن در اشعار قرن چهارم و سبک خراسانی هستیم، یعنی توصیفات بسیار دقیق، تشبیهات ملموس و محسوس و تصویرسازیهای شاعرانه از ویژگیهای برجسته طبیعت و فصل بهار. در این خصوص، ابتدا باید از پدر شعر فارسی، رودکی سمرقندی یاد کرد که یکی از مشهورترین اشعارش، قصیده «بهار خرم» است: «آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب/ با صد هزار نزهت و آرایش عجیب/ شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان/ گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب».
وی اضافه کرد: بعد از رودکی، باید به شاعرانی همچون منوچهری دامغانی، عنصری، فرخی سیستانی و امیر معزی اشاره کرد. یکی از باشکوهترین بهاریهها در ادب فارسی، متعلق به منوچهری دامغانی است، با تصاویری بسیار زیبا و توصیفات عمیق: «نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز/ زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز/ برزن غزلی، نغز و دلانگیز و دلافروز/ ور نیست تو را بشنو و از مرغ بیاموز». در جای دیگری سروده است: «آمد نوروز هم از بامداد/ آمدنش فرخ و فرخنده باد/ باز جهان خرم و خوب ایستاد/ مرد زمستان و بهاران بزاد». امیر معزی نیز تصویرگریهای بسیار زیبایی با زبانی ساده و استوار و تشبیهات بسیار بدیع در توصیفات بهارگونهاش دارد: «ایام نشاط است که عید است و بهار است/ گیتی همه پر بوی گل و رنگ و نگار است/ در هر وطنی خرمی از موکب عیدست/ در هر چمنی تازگی از باد بهارست/ تا باد بهاری به سوی باغ گذر کرد/ بر شاخ درختان گل و نسرین که به بار است». در همین راستا باید از انوری و قاآنی نیز یاد کرد؛ انوری مطرحترین قصیدهپرداز ادب فارسی در قرنهای پنجم و ششم است و قصیدههای قاآنی بیشتر شکل مناظرهگونه و منازعهگونه میان بهار و زمستان دارد که در نهایت، پیروزی از آن بهار است: «بهار آمد و دی را گرفت و کرد مهار/ چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.»
میرمجربیان با تأکید بر اینکه رویکرد انفسی به دو بخش فلسفی و عرفانی تقسیم میشود، گفت: خیام، نماینده بلامنازع رویکرد فلسفی است و در بیشتر اشعاری که در قالب بهاریه سروده، خوشباشی، غنیمت شمردن فرصت و عبرتآموزی از طبیعت و بهار را مطرح میکند. این اندیشههای فلسفی همراه با نوعی ناامیدی و دلزدگی بوده و بهار از منظر خیام، نماد ناپایداری و فنا شدن جهان محسوب میشود و به همین دلیل، زمان خوشباشی و غنیمت شمردن وقت است: «چون ابر به نوروز رخ لاله بشست/ برخیز و به جام باده کن عزم درست/ کاین سبزه که امروز تماشاگه توست/ فردا همه از خاک تو برخواهد رست»، یا در جای دیگری میگوید: «ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست/ دریاب که هفته دگر خاک شدهست/ می نوش و گلی بچین که تا درنگری/ گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست»، «ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست/ بی باده گلرنگ نمیباید زیست/ این سبزه که امروز تماشاگه ماست/ تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست».
وی ادامه داد: رویکرد عرفانی با آغاز قرن هفتم و نفوذ و گسترش اندیشههای عرفانی خود را نشان میدهد که مفهوم بهار در این رویکرد، با تحول درونی قرین میشود، یعنی همان بحثی که مولانا با عنوان صیرورت و تحول انسان به سوی تعالی و تکامل مطرح میکند. در این دوره، بهار نماد وجد درونی، بیداری دل، تولد دوباره و تعالی درون قلمداد میشد و شاعران عارف، بهار و طبیعت را متناسب با زمینههای احساسی و احوال درونیشان تفسیر میکردند، کمااینکه در رویکردهای عرفانی و معرفتی جدید نیز بهار، نمونهای از تجلی موعود منتظر قلمداد میشود. در نگاه عرفانی، رسیدن بهار همراه با وصال یار است، تمام عناصر طبیعت، جاندار تلقی میشوند و تولد دوباره را درک میکنند و بهار، نوید این تولد دوباره است. غزلهای بهاری زیادی از مولانا با نگاه عرفانی وجود دارد که میتوان به نمونههایی از آنها اشاره کرد: «بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد/ خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد/ ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد/ به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد»، «آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم/ گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم/ امروز چون زنبورها پران شویم از گل به گل/ تا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان کنیم»، «امروز روز شادی و امسال سال گل/ نیکوست حال ما که نکو باد حال گل»، « بهارست آن، بهارست آن و یا روی نگارست آن/ درخت از باد میرقصد که چون من بیقرارست آن».
این استاد دانشگاه بیان کرد: بسیاری از بهاریههای سعدی و حافظ نام بهار را در سرآغاز خود ندارد، ولی همگام با توصیف بهار، زوایای درونی ذهن خود را در غزلهایشان بیان کردهاند. با توجه به اینکه نگاه سعدی، پند و اندرزگونه است، باید با دیده اعتبار به غزلهای وی نگریست. سعدی در این غزلیات، مخاطب خود را به پند و عبرت گرفتن فرامیخواند: «برآمد باد صبح و بوی نوروز/ به کام دوستان و بخت پیروز/ مبارک بادت این سال و همه سال/ همایون بادت این روز و همه روز»، «باد بهاری وزید، از طرف مرغزار/ باز به گردون رسید، ناله هر مرغ زار/ سرو شد افراخته، کار چمن ساخته/ نعرهزنان فاخته، بر سر بید و چنار»، «صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین/ عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین». حافظ نیز به نوعی نگاه عبرتآموز دارد، به اضافه نگاه خوشباشی و طربگونه و در بیشتر غزلهای وی که در فضای بهاری سروده شده، اندیشه شادخواری، طرب و نشاط و دم غنیمتشمری به چشم میخورد: «رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید/ وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید»، «مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد/ هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد»، «کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود/ بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود/ بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ/ ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود». دوبیتیهای متفرقهای نیز راجع به فصل بهار وجود دارد که بیشتر آنها را میتوان در کتاب «نزهة المجالس» سراغ گرفت.
وی تأکید کرد: از قرن چهارم تا ششم، یعنی تا قبل از ظهور سنایی، رویکرد آفاقی و از قرن ششم به بعد، رویکرد انفسی در اشعار کلاسیک غالب بود که در این دوره، از قرن هفتم تا دهم، نگاه عرفانی غلبه داشت.
میرمجربیان به تجلی بهار در ادبیات مشروطه، دوره بیداری و شعر نیمایی اشاره کرد و گفت: آنچه بیشتر در اشعار نیمایی در این خصوص به چشم میخورد، نشاندهنده نوعی تحول اجتماعی است. البته شاعرانی مثل سهراب سپهری که رویکردهای عرفانی داشتند، تأویل و تفسیرهایی از این دست در اشعار آنها به چشم میخورد، ولی نگاه غالب، تحول اجتماعی و تحول دیدگاههای بشری است. به عبارت دیگر، در شعر معاصر، شاعر کمتر به توصیف بهار یا نگاه فلسفی به آن میپردازد و نگاهش بیشتر معطوف به تحول ناشی از مدرنیته است. استاد شفیعی کدکنی در شعری با عنوان «موعظه درخت» از کتاب «هزاره دوم آهوی کوهی» میسراید: «مثل درخت پا به نوروزی، گاهی توان از سوی دیگر هم جهان را دید و روز ابر، اندیشههای آفتابی داشت و با کمی اندیشه و لختی درنگ اینجا، ای بس نهان آشکارا و آشکارای نهان را دید، هم میتوان از روی قله، هر چه را در عمق دره، ناگهان در یک نگه پیچید، وآنگاه بس کوتهیهای بلند از ارتفاع کوتهان را دید، و میتوان گهگاه با خیره گشتن در خم بازار طراران، با پوزخندی هوشیاریهای خیل ابلهان را دید، با پرسش دشواره دانستن آیا چیست، آسان توان ناگاه عجز آگهان را دید، پس میتوان از سوی دیگر هم جهان را دید». این شعر، مخاطب را به تأمل وامیدارد و میخواهد بگوید همچون درختی که پا به نوروز دارد و منتظر آن تحول و تولد دوباره است، ما نیز میتوانیم در وجود خود و اجتماعمان، آن تحول را ایجاد کنیم.
وی بیان کرد: در تعریف ادبیات گفته میشود که بازتاب و تبلور اجتماع هر ملتی است و هر تحول اجتماعی قطعاً در تحول ادبیات یک ملت نقش دارد. انقلاب مشروطه بهعنوان یک تحول بزرگ اجتماعی در ایران مدرن تلقی میشود که باعث شد اهل ادب و اندیشه ایران به سبب آشنایی با اندیشههای انقلابی مدرن، این تحول اجتماعی را شکل دهند. به همین دلیل، مشروطه بهعنوان یک دوره بیداری قلمداد میشود و این تحول اجتماعی، تحول ادبیات را در پی داشت. یعنی رویکردهای جدید اجتماعی در شعر تبلور یافت و ادامه آن در شعر نیمایی بروز کرد.
انتهای پیام