به گزارش ایکنا، همایش روز جهانی فلسفه، روز گذشته، 27 آبان توسط خانه اندیشمندان علوم انسانی و با همکاری کمیسیون ملی یونسکو و مجمع عالی حکمت اسلامی به صورت مجازی برگزار شد.
در این مراسم رضا داوری اردکانی، غلامرضا اعوانی، حمید پارسانیا، احد فرامرز قراملکی، محسن جوادی و احمد پاکتچی سخنرانی کردند.
در ادامه متن سخنان غلامرضا اعوانی، استاد فلسفه را در این نشست میخوانید؛
ایران در کشورهای اسلامی و شاید در جهان یک خصوصیاتی در فلسفه دارد و انتظاراتی در فلسفه از ایران داریم که به دلیل قدمت فلسفه و حکمت الهی در ایران است. پیش از اسلام یونانیان ما را به حکمت ستودهاند؛ مثلا دو هزار سال قبل در یکی از کتابها آمده که فلسفه از ایران آغاز شده است. بعد هم کتابهایی را ذکر میکند و مثالش را زرتشت میزند و او را حکیم بزرگی میدانند و میگویند در حدود چندین هزار سال قبل حکیم بوده است. فلسفه هم خواندن کتاب نیست بلکه فلسفه به معنای اداره زندگی و حکومت است و ایرانیان یکی از کشورهای نادری بودند که در حکومت خود، حکمت داشتند و وقتی که ایران از هند تا یونان حکومت میکرد، حکمت هم داشت. حکمت نظری و سیاسی و عملی داشتند و از اینرو انتظار ما از ایران بالاست.
پس از اسلام هم ما حکمای بزرگی داشتیم و مراد من از ایران هم ایران فرهنگی است؛ بنابراین ما از فلسفه در ایران یک انتظار بالاتری داریم. همچنین خصوصیاتی دارد که امروز به درد میخورد.
اما ما یک فلسفه سنتی حکمت داریم که در جهت حکمت الهی رشد کرده و در جهت حکمت زمینی تنزل یافته است و از نظر حکمت معاش ضعیف شده است اما در غرب برعکس شده است؛ یعنی هرچه دارد حکمت معاش است و از حکمت معاد خیلی خبری نیست و حکمای درجه اولی ندارند که به حکمت معاد توجه کرده باشند. علت اینکه ایران حکمت را گرفت به دلیل تعالیم قرآن بود که تمام دین را حکمت و انبیا را آموزنده حکمت میداند و در قرآن، کتاب با حکمت است و این حکمت هم جهانی است و محدود به ایران هم نیست و از همینرو حکمت اسلامی و علم برای اولینبار جهانی شد. بنابراین، علم کمکم کاسته شد و بر حکمت الهی افزوده شد اما جهان امروز به حکمت الهی نیازمند است.
اما در ایران هر کجا که مرکز حکومت بود، مرکز فلسفه هم وجود داشت. تهران هم شهر هزار حکیم بود ولی وقتی دانشگاه آمد اینها به انزوا رفتند. با اینکه تنها جایی که بین حکمت جدید و فلسفه میتوانست پیوند بخورد همینجا بود اما این اتفاق نیفتاد. هیچ کجا غیر از ایران حکمت اسلامی به این معنا ندارد که ابنسینا بخوانند. در دانشگاههای اسلامی دیگر اگر هم اسلامشناسی داشته باشند سبکشان غربی است و ما تنها کشوری هستیم که این سنت را به نسلهای بعد انتقال دادهایم.
در دانشگاه تهران فلسفه و علوم اجتماعی یکی بود و آنهایی که در آلمان درس خوانده بودند همانها را میآوردند، اما برنامه درسی برنامه مصوب و جامع بود و اینها تدریس میشد، با اینکه خودشان گرایش خاصی داشتند و مثلا در آلمان و ... درس خوانده بودند اما مجبور بودند این درسها را بدهند اما دانشگاه تهران، تنها دانشگاه به این صورت بود ولی با یک گل بهار نمیشود. اینجا فقط چند دانشجو میگرفتند و در شهرستانها کسی نبود، البته الآن هم کمیت زیاد شده اما کیفیت کم است.
چیزی که در ایران انتظار داشتیم به وقوع بپیوندد یک گفتوگو یا دیالوگ فلسفه قدیم و جدید بود اما نشد؛ یعنی نتوانستند میان قدیم و جدید پلی بزنند. مسائل مشترک است و تمام غرب به یونان میرسند اما این مسائل به مرور تکمیل شده است. نقصی که دانشگاه تهران داشت این بود که فلسفه جدید را درس نمیدادند و نهایتا تا هگل میآمدند اما یونان و دکارت و کانت را تدریس میکردند و در آنجا هم فارغالتحصیلان کشورهای مختلف بودند و کتابخانه خوبی هم داشت که بیش از هزار جلد داشت. آقای دکتر نصر هم کتابهای زیادی آورد و خیلی غنی شد و این مسئله بسیار مهمی است.
نکته دیگر اینکه فلسفه با علوم ارتباط زیادی پیدا نکرده است. علوم از غرب آمده و در علم هم همان را تکرار کردهاند. در علوم هرچه پیشرفت صورت گرفته، پشت اینها فلاسفه بزرگ بودند که علم را به سوی نوعی سکولاریزم هم کشاندهاند اما در ایران در مورد علوم نظریهپردازی نشده و از دید حکمت نگاه نشده است. در فرهنگ ما ابن سینا یا ... علوم را طولی میدیدند و آنها را حکمت میگفتند و حکمت هم مشترک معنوی بوده و رأس آن نیز حکمت الهی میشده است و حکمت در طول بوده و مبادی الهی را مورد توجه داشته است اما در علم جدید این دید از بین رفته است. میتوانستیم یک الگوی حکمی نیز از علوم برای جهان بدهیم اما متاسفانه این کار صورت نگرفت. این دید حکمت نزد ما بود اما کاری نکردیم.
یکی از دستاوردهای حکمت ما که مورد نیاز جهان امروز است ارتباط حکمت و دین است؛ یعنی همان مسئله عقل و وحی. در این زمینه کتابهای زیادی نوشته شده است. در غرب هم میشود در این زمینه کارهایی کرد. در فلسفه غرب اخیرا این مسئله مطرح شده و چون مبتنی بر حکمت نیستند در آن گیر کردهاند. همچنین شاید دویست رساله دکتری در مورد کانت نوشتهاند اما یک کتاب در نقد کانت از دیدگاه حکمت نداریم و به مسائل نظری او پی نبردیم.
یک نکته هم اینکه ما در گذشته و در مدرسه از فلسفه استقبال نمیکردیم. اما وقتی به خارج از کشور رفتم دیدم دروس مهم و خوبی ارائه شده و این علاقه در ما ایجاد شد و کتابخانههای خوبی هم وجود داشت. یکی از شاگردان وایتهد نیز به ما افلاطون درس میداد. بنابراین نوعی کثرتگرایی خوبی وجود داشت و اساتید هم دقیق بودند. البته در دانشگاه تهران هم اساتید خوبی داشتیم. اما نکته مهم این است که انسان خودش باید تلاش کند و خود من اکنون بیش از هشت ساعت مطالعه دارم و در آن زمان هم خودمان به دنبال اساتید خوب رفتیم و نزد آنها متونی خواندیم.
انتهای پیام