به گزارش ایکنا، همایش «فیرحی، اندیشمند راه سوم» جمعه 21 آبان به همت مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه برگزار شد.
در این نشست قدیر نصری، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی، در سخنانی گفت: یک سال از درگذشت دکتر فیرحی سپری شده است و از این پس باید برای احترام ایشان آثارشان را بررسی کنیم؛ یعنی باید نقد دقیق و روشمند آثار استاد انجام شود. بنابراین سویه بحث من روایی نخواهد بود، بلکه انتقادی و پیشنهادی است. بدین ترتیب عنوان «راه سوم» که برای بزرگداشت مرحوم فیرحی انتخاب شده عالمانه و دقیق است.
وی افزود: پرسشی را مطرح میکنم و جوابی را پیشنهاد میدهم که مبتنی بر آثار دکتر فیرحی است. «دگر» مرحوم فیرحی در ده کتابی که نوشتند چه بود؟ شاید یافتن پارادایم ایجابی دکتر فیرحی به راحتی میسر نباشد، ولی یک روش میانبر وجود دارد و آن اینکه او در مقابل چه حرکت و پارادایمی موضع میگرفت؟ اهمیت او در مقیاس با سنتهای فکری مشابه و نزدیک به او در دویست سال اخیر چیست؟ فیرحی چه تمایزی داشت که او را از اندیشمندان دیگر در ایران معاصر جدا میکرد؟ اگر تاریخ اندیشه ایران را مرور کرده باشیم، میبینیم که سخن هر کس لحن و لهجهای دارد. دکتر فیرحی کدام رویه را نمیپسندید و در آثارش کوشش میکرد که آن رویه وجود نداشته نباشد؟ همچنین روش او در آثارش برای امکانپذیری رویه ایدهآلش چه بود؟
عضو هیئت علمی دانشگاه تصریح کرد: در پاسخ به این پرسش حس میکنم که فیرحی جریانهای فکری را کالبد شکافی کرد و سه جریان را دگر خودش یافت و میخواست مانند این سه نباشد و فاصله خودش را با آنها حفظ کند. اولین پارادایمی که میخواست تمایزش را با آن حفظ کند، پارادایم سیاستنامهنگاری و سلطنتاندیشی بود که نمادش جواد طباطبایی است. دلیل اینکه فیرحی پارادایم سیاستنامهنگاری را نمیپذیرفت و حس میکرد که اینها نمیتوانند جامعه ایرانی را مدیریت کنند این بود که همه اندیشههای ایرانی قابل ذخیرهسازی در دستگاه سلطنت نیست، خصوصاً اینکه شریعت بزرگتر از آن است که در دایره سلطنت جا شود. از نظر او مرجعیت، حوزه و قواعد مندرج در فقه و شریعت به قدری در زندگی ایرانیان نفوذ یافته بود که اگر سلطنتاندیشان میخواستند، نمیتوانستند این میراث را از بین ببرند.
وی ادامه داد: دومین دگر فیرحی عبارت بود از شریعت تفسیرناشده یا عریان؛ شریعتی که تجلی عینی آن مرحوم مصباح یزدی و هواداران قرائت رسمی از دین بودند. در این چارچوب فیرحی معتقد بود که فقه لخت و تفسیرناشده و متصل به اقتدار حکومتی نمیتواند جامعه ایران را مدیریت کند؛ یعنی جامعه ایرانی به همان اندازه که درگیر شریعت است، درگیر عرف هم است؛ یعنی عرف پارادایم بزرگی محسوب میشود که گلوی شریعت برای بلعیدن آن ظریف و نحیف است.
نصری گفت: سومین و مهمترین دگر از بین دگرهای مرحوم فیرحی تجدد بود، تجدد منهای شریعت و فقه. چرا فیرحی با تجدد مشکل داشت؟ فیرحی تجسم این سه کلمه بود و بین این سه ضلع در رفت و آمد بود: نخست اینکه نمیخواست یا در ذهنش میسر نبود که فقه و شریعت را باید به دور انداخت و نظامی منهای شریعت تأسیس کرد. دومین ضلعی که بخشی از وجود فکری فیرحی به آن متصل بود، مشروطیت و حد زدن به حکمرانی فقه بود. سومین ضلع نگرش او، جامعه رشدیابنده بود. این امر نشان میدهد که نگرش فیرحی به جامعه پویاست.
در ادامه این نشست آیتالله محققداماد با اشاره به اینکه حکمای یونان باستان فلسفه را طوری تعریف میکردند که جامع تمام علوم بود، گفت: آنها حکمت را به حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم و حکمت علمی را به سه بخش؛ سیاست مدن، تدبیر منزل و اخلاق تقسیم میکردند. حکیمان اسلامی بعد از ورود دانش یونان به تمدن اسلامی در بخشهای دیگر فلسفه با دست باز وارد شدند، ولی در بخش سیاست جز فارابی و ابنسینا کاری ارائه نشد، زیرا فقیهان متصدی امور سیاست شدند و از نگاه دین به مباحث سیاست پرداختند. در جامعه شیعی حتی فقیهان به سیاست نپرداختند. البته گاه فقیهان شیعه در سیاست دخالت میکردند ولی نه اینکه از موضع نظریهپردازی فقهی وارد شوند، بلکه گاهی موضع منتقدانه و گاه مؤیدانه داشتند.
وی افزود: در ابتدای قرن حاضر در ایران نهضتی شکل گرفت که رهبرانش روحانیون و فقهایی بزرگ بودند. این نهضت با عنوان نهضت مشروطهخواهی شکل گرفت. هرچند فقهای شیعه درباره آن دیدگاههای مختلفی داشتند، ولی سرانجام این نزاع به نفع مشروطهخواهان خاتمه یافت. رهبران نظریه مشروطیت چند فقیه بزرگ بودند و در رأس آنها ملامحمدکاظم خراسانی حضور داشت. آثاری که از آن دوران در دسترس ماست، نشاندهنده یک واقعیت است و آن اینکه فقیهان شیعی از موضع فقهی سخن گفتند و به مبانی فقهی تمسک کردند. آخوند خراسانی، میرزای نایینی و ... از لسان فقهی درباره مشروعیت سخن میگفتند. مرحوم فیرحی برای مطالعه و بررسی آثار این دوره اهتمام داشت. ایشان نه فقط نگاه تاریخی بلکه نگاه عمیق فقهی و اصولی و احیاناً فلسفی داشتند.
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: میرزای نایینی مدتی مقرر درس میرزای شیرازی بود. ظاهراً در همان دوران او با اندیشههای سیاسی میرزای شیرازی و سیدجمالالدین اسدآبادی آشنا شد. نایینی پس از مرگ میرزای شیرازی به نجف بازگشت و به حوزه طلاب مخصوص ملامحمدکاظم خراسانی پیوست. شیخ آقابزرگ تهرانی مینویسد که نایینی نزدیکترین مشاور خراسانی در زمینه انقلاب مشروطیت بود. در همین حین نایینی کتاب «تنبیه الامه» را نوشت. خلاصه این کتاب اثبات قانونی و مشروع بودن حکومت مشروطه و نامشروع بودن استبداد است.
وی تصریح کرد: عنوان این کتاب حاوی پیامی بزرگ است؛ «تنبیه الامه و تنزیه المله». امت یعنی جامعه مسلمین و ملت یعنی دین اسلام. معنای عنوان کتاب آگاهسازی جامعه اسلامی و پاک کردن دامن دین اسلام است. منظور میرزای نایینی چیست؟ این است که در این کتاب مطالبی وجود دارد که مسلمانان باید به آن توجه کنند و از طرف دیگر اتهاماتی به دامن اسلام وارد شده است که در این کتاب بنا داریم آنها را بزداییم. منظور نایینی کدام اتهامات است؟ موضوع استبداد. به نظر او سلاطین مستبد به نام اسلام سلطنت کردند و این لکه را به دامن اسلام وارد کردند که گویی اسلام با آزادی مخالف است. این کتاب، که مورد تأیید آخوند خراسانی قرار گرفت، بزرگترین تأثیر را بر افکار آزادیخواهان مذهبی گذاشت و یکی از مهمترین کتابهایی محسوب میشود که درباره حکومت، دولت و سیاست به رشته تحریر درآمد.
مدرس حوزه و دانشگاه یادآور شد: البته این کتاب در زمان خودش به علت یک اشکال و زبان تخصصیاش و همچنین مخالفت شدید دشمنان مشروطیت رواج نیافت. این اثر در سال 1334 با مقدمه و پاورقی و توضیحات مرحوم طالقانی رواج پیدا کرد. مرحوم نایینی در این کتاب به دفاع از مشروطیت میپردازد. این اثر ویژگی خاصی دارد و آن اینکه برای اولینبار یک متفکر فقیه و اصولی و مجتهد بزرگ شیعه تبیینی را از دولت ملی ارائه میدهد و از موضع فقهی، تشکیل یک دولت ملی را توجیه میکند. البته این کتاب که به قلمی سنگین نوشته شده بود و مرحوم فیرحی آن را شرح و توضیح داد.
وی در پایان گفت: در مقدمه آخوند خراسانی برای کتاب جمله بسیار عجیبی نوشته شده است. او مینویسد که اصول مشروطه از اولیات شریعت قابل استخراج است. بعد ایشان تصریح میکند که این کتاب نمونه آن به شمار میآید. اولین قانون اساسی ایران براساس نظریه فقهی همین کتاب تدوین شد و میرزای نایینی به تمام اشکالات مخالفین جواب داد و ثابت کرد که آزاد بودن منافاتی با دیندار بودن ندارد. کشورهای زیادی به موهبت آزادی رسیدند و به دین خود وفادار بودند.
انتهای پیام