به گزارش ایکنا، نشست بزرگداشت چهلمین روز درگذشت آیتالله مصباح یزدی با عنوان «میراث مجاهد حکیم» روز گذشته، سهشنبه ۱۴ بهمنماه، به همت خبرگزاری ایکنا و با همکاری مؤسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع) با حضور آیتالله علیاکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ حجتالاسلام داوود مهدویزادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و حجتالاسلام حیدر همتی، رئیس موسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع)، برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجتالاسلام داود مهدویزادگان را میخوانید؛
بیشتر بخوانید؛
در باب اهمیت و جایگاه مرحوم آیتالله مصباح یزدی از زاویه خاصی بحث میکنم و آن هم مسئله تقابل ایشان با فرهنگ و اندیشه جدیدی است که در سه یا چهار سده اخیر در اروپا و جاهای مختلف جهان سیطره پیدا کرد، داشتند. این سیطره موجب دستاوردها و نتایجی شد و مسائلی را پدید آورد که به اعتقاد بنده با توجه به شخصیت آیتالله مصباح یزدی، ایشان در تقابل با این سیطره قرار گرفت؛ یعنی شخصیت علمی که ایشان در طول سالهای متمادی کسب کرده بودند، به صورت طبیعی با چنین سیطره فرهنگی و فکری قابل کنار آمدن نبود.
منظورم از این سیطره فرهنگی، سیطره اندیشه سکولار و نگرشهای اینجهانی و دنیوی و به عبارتی تفکر انسانمحورانه است که برای ایشان قابل تحمل نبود. در دوش خود رسالتی احساس میکرد که باید برابر این سلطه قیام کرد، ولو اینکه تنها باشیم، اما این قیام ضروری است و لازم است به مردم آگاهی ببخشیم و مبارزه فراگیری داشته باشیم.
در اینجا، نخست باید به شخصیت آیتالله مصباح بپردازیم. به اعتقاد بنده، ایشان تلاقی دو شخصیت و دو منبع فکری هستند؛ یکی شخصیت فلسفی و دیگری شخصیت دینی است. ایشان یک فیلسوف بودند و همه این را باور داشتند. حتی مخالفین ایشان نیز اعتراف داشتند که مرحوم مصباح جزو سرآمدان فلسفه اسلامی معاصر هستند و بعضاً اعتقاد داشتند که جزو پیشروان این فلسفه محسوب میشوند. آیتالله مصباح در دوره کارهای فلسفی خود در محضر بزرگانی مانند علامه طباطبایی و امام(ره) پرورش یافتند و به مقام استادی رسیدند و در ادامه راه اساتید خود را به شکلی مترقیانهتر دنبال کردند.
علامه مصباح در عین حال یک عالم دینی نیز محسوب میشوند و تنها نمیتوان ایشان را فیلسوف دانست. ایشان در معارف و دانشهای دینی اعم از فقه، اصول، تفسیر و ... به درجات عالیه رسید و محضر اساتید بزرگی را درک کرد. بنابراین مرحوم مصباح یزدی یک شخصیت برجسته علمی و دینی بودند. خود این مسئله فینفسه یک امر بسیار ویژهای است؛ یعنی شخصیت ایشان یک تلاقی از دو تفکر و مکتب و دو جریان فکری فلسفی و دینی است. به عبارت دیگر، مرحوم علامه مصباح یزدی نمادی از عقل عابد است. هم فیلسوف است و هم عالم دینی و یک جمع از عقل و دین را در شخصیت ایشان مشاهده میکنیم، تا اندازهای که میتوانیم به این شخصیت مثال بزنیم و کسانی که منکر جمع عقل و دین هستند میتوانند این شخصیت را ببینند که چطور ایشان این دو منبع فکری را کنار هم قرار دادهاند.
حال آیا این شخصیت میتواند با اندیشه سکولار کنار بیاید یا خیر؟ آیا میتواند با آن تعامل پیدا کند؟ وقتی به این شخصیت بنگریم میبینیم این تعامل برای ایشان امکان ندارد و نمیتواند این سیطره را قبول کند. البته اینطور نیست که هیچ نوع ارادهای برای تعامل و گفتوگو با آن اندیشه نداشته باشد، بلکه مراد کنار آمدن با سیطره است. میتوان گفت که ایشان در گفتوگو با این اندیشهها، منحصر بهفرد بود و استقبال هم میکرد، اما سیطره را قبول نمیکرد. چنین شخصیت جامع فلسفی و دینی نمیتواند، با سیطره سکولاریزم کنار آید که از جهات مختلفی است و یک جنبه، آن مسئله ساحت مبانی فکری است و یک جنبه نیز سیطره اندیشه و جهت سوم نیز پیامدهای اندیشه سکولار است و ایشان با این سه حوزه چالشهایی دارد.
یک فیلسوف با تفکری که بر مدار انسانمحوری پایهگذاری شده نمیتواند کنار آید. در اندیشه سکولار این اتفاق افتاد که مرکزیت تفکر را از حقیقت و وجود به انسان منتقل کرد و مدار حقیقت و درستی چیزها را به انسان واگذار کرد و گفت، محور و ملاک خود انسان است و نه واقعیت. چنین چیزی را نه یک فیلسوف میتواند قبول کند و نه یک عالم دینی. فیلسوف معتقد است که حقیقت امری مستقل از فاعل شناساست و باید تلاش کنیم تا خود را به حقیقت برسانیم و اندیشه و فکر، تلاشی برای رسیدن به حقیقت است؛ لذا اینکه بخواهیم بگوییم که حقیقت خود انسان است، برای فیلسوف قبول نمیشود، لذا از این حیث فیلسوف این مبنا را قبول نمیکند و عالم دینی هم این را قبول ندارد چون او حقیقت را خداوند میداند. در نتیجه این دو شخصیت، با این تفکر کنار نمیآید.
اما به سیطره میرسیم که فلاسفه و عالمان راستین هم نمیتوانند این سیطره را قبول کنند، چون سیطره انسانمحوری است و سیطرهای است که حقیقت را کنار میزند و این باعث میشود که هم به لحاظ فلسفی تفکر استدلالی را کنار بگذارید و هم به لحاظ اینکه از حیث دینی باید از سخن خدا تبعیت کرد را نیز کنار بگذارید؛ لذا این سیطره از نظر فلاسفه و عالمان دینی قبولشدنی نیست. یکی از جنبههای نقد این است که اینها میگویند که این سیطره یک فرایندی را طی کرده است و میگویند آن فرایند دلیل بر حقانیت اینها نیست و آن چیزی که مطرح میشود، این است که سیطره اندیشه سکولار بازتابی از سلطه کلیساست، چون در قرون وسطی بر فکر مردم مسلط بوده و باعث نوعیزدگی از دین و اندیشههای برهانی شده است و موجب شده اندیشه سکولار رواج یابد.
اتفاقی هم که رخ داد این بود که عدهای را به این گرایشهای فکری پیش از سقراطی دعوت کرد که آن زمان نیز تفکر اومانیستی حاکم بود؛ لذا نقدهای جدی بر این تفکر وارد است. یک فیلسوف و عالم دینی مشترکاً با سیطره اندیشه سکولار مخالفت دارند. از جهت پیامدها نیز این اشتراک را بین یک فیلسوف و عالم دینی میبینیم که در شخصیت مرحوم آیتالله مصباح دیده میشود که از این حیث نیز هم از حیث فلسفی و هم حیث عالم دینی نمیتواند این پیامدهای سکولار را قبول کند.
مهمترین پیامد در بُعد فلسفی این است که حقیقت به حاشیه میرود که یکی از پیامدهای تفکر سکولار است و فلاسفه این را قبول ندارند که مثلاً قبول کنند حقیقت از مدار خارج میشود. فیلسوف میگوید که این تفکر حقیقت را به حاشیه میبرد. از نگاه دینی نیز کل دین به مثابه یک حقیقت به حاشیه میرود و یک امر شخصی تلقی میشود، اما فیلسوف میگوید که دین نابترین حقیقت هستی است و نمیتوان با به حاشیه رفتن دین کنار آمد؛ لذا در مبانی نظری فرایند و سیطره سکولاریزم و پیامدهای آن، آیتالله مصباح به مثابه یک شخصیت فلسفی و دینی نمیتوانستند کنار آیند.
جنبه اجتماعی و سیاسی ایشان نیز مهم است و بهترین شاخص برای ارزیابی ایشان، متن انقلاب اسلامی است و مطالعه این شخصیت در این بستر گویای بسیاری از مسائل است و خیلی از زوایای شخصیتی ایشان که محدود مانده، از زاویه انقلاب قابل بررسی است، چون انقلاب اسلامی در برابر گفتمان سکولار بوده است. دوری و نزدیکی شخصیتها با گفتمان انقلاب اسلامی میتواند نشان دهد که این فیلسوف و عالم دینی که دعوی مخالفت با اندیشه سکولار را دارد، چقدر به واقعیت نزدیک است و مرحوم آیتالله مصباح در متن گفتمان انقلاب اسلامی قرار دارد.
نگاه ایشان به انقلاب این است که آمده تا اندیشه سکولار را به چالش بکشد، لذا یک فیلسوف باید به استقبال این گفتمان برود و ایشان نیز رفت و بلکه خدمات بزرگی برای انقلاب کرد؛ یعنی خدمات متقابلی بین ایشان و انقلاب بود و انقلاب فضای وسیعی برای ایشان ایجاد کرد که بتواند کار نهضت علمی و چالش برانگیزی که به کار انداخته بود را در میدان وسیعی انجام دهد و باید چنین گفت که ایشان خلأ تئوریکی که وجود داشت را پُر کرد.
ما در فقه، در مبحث جهاد یک بحثی داریم و آن اینکه میگوییم یک جهاد تهاجمی داریم، یک جهاد تدافعی داریم. گفته میشود در زمان غیبت، تنها نسبت به جهاد تدافعی مجاز هستیم و حکومت دینی نسبت به جهاد تهاجمی مکلف نیست، مگر اینکه خود معصوم با شرایطی این کار را انجام دهد. میخواهم بگویم در بحث جهاد نظامی این حرف کاملاً درست است، اما در جهاد علمی و فرهنگی و اقتصادی و سایر حوزهها غیر از حوزه نظامی سرایت دهیم، حکم برعکس است؛ یعنی این طور نیست که در جهاد علمی تدافعی عمل کنیم، اتفاقاً باید جهاد علمی تهاجمی باشد.
جهاد دفاعی در ساحت علم همان پاسخ به شبهات است، اما جهاد تهاجمی که تولید علم در آن حالت اتفاق میافتاد این است که شما علم و اندیشه تولید کنید و ساحتهای ناشناخته را کشف کنید. در این عرصهها باید از جهاد تهاجمی استفاده کنیم، نه جهاد تدافعی. باید در اقتصاد، تهاجمی عمل کنیم. وقتی مقام معظم رهبری بحث اقتصاد مقاومتی را مطرح میکنند؛ یعنی اقتصادی را پایهگذاری کنیم که در آن شکوفایی باشد، نه اینکه صرفاً ضرب تحریمها را کم کند. بنابراین در همه عرصهها غیر از عرصه نظامی، جهاد تهاجمی اصل است و جهاد دفاعی مردود است؛ یعنی در ساحت فرهنگ کسی سفارش نمیکند تدافعی عمل کنید، فقط در ساحت نظامی است که باید تدافعی اقدام کنیم، اما در سایر ساحتها این طور نیست.
به اعتقاد من، آیتالله مصباح یزدی در عرصههای علمی و فرهنگی به شکل تهاجمی عمل میکردند. جهاد ایشان تدافعی نبود بلکه تهاجمی بود. اتفاقاً یکی از دلایل اساسی در مخالفت با ایشان این است که ایشان موضع تهاجمی داشتند. اگر کار ایشان صرفاً محدود به پاسخگویی به شبهات بود، شاید این تهاجمات علیه ایشان صورت نمیگرفت. اینکه به این اندازه علیه ایشان تهاجم شده است برای این است که در عرصه علمی و فرهنگی تهاجمی عمل میکردند و از این جهت برای برخی ناگوار بود کسی در مقابل اندیشههای آنها فکر مستقل تولید کند.
انتهای پیام