به گزارش ایکنا، نشست «اندیشمند مرزکوش در میانه سنت و زمان»، به مناسبت چهلمین روز درگذشت حجتالاسلام داود فیرحی، امروز اول دیماه به همت سازمان اسناد و کتابخانه ملی و به صورت مجازی برگزار شد. در نوبت عصر این نشست، اندیشمندانی نظیر غلامرضا ظریفیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران، محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و الهه کولایی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، به ایراد سخن پرداختند. در ادامه، متن سخنان غلامرضا ظریفیان را میخوانید؛
در اینجا میخواهم از نداشتنهای مرحوم دکتر فیرحی صحبت کنم که موجب شده ایشان را از دیگران متمایز کند. یکی از این نکات، عبارت از «استاد فیرحی و نداشتن روحیه استعلایی و نخوت علمی است». عدم توجه به مقتضیات قدرت متمرکز میتواند انسانها و سیستمهای دارای قدرت را به ورطه خطرناک استبداد، خودکامگی، استعلا، استکبار و در نتیجه سیطره و استیلا بر مردم سوق دهد و تاریخ بشر مشحون از ظلمها و ستمهای ناشی از تمرکز قدرت سیاسی و استبداد است و علاوه بر این، در بسیاری از موارد، دانش فراوان و هوش سرشار نیز میتواند آدمی را دچار تکبر، نخوت، تبختر و غرور کاذب کند.
استاد فیرحی به زعم بسیاری از صاحبنظران حوزوی و دانشگاهی و به اعتبار میراث علمی که به جا گذاشته، نشان داده عرصههای مختلفی را مورد توجه فعالیت علمی خود قرار داده است، اما به لطف خداوند و تلاش، ممارست و مجاهده نفسی که داشت، از منش استعلایی و نگاه از بالا به پایین داشتن، کاملاً مبرا بود و این نداشتن، خود فضیلت بزرگی برای ایشان محسوب میشد و ایشان را متفاوت و متمایز میکرد.
در مراوداتی که با ایشان داشتیم، آنقدر این تواضع، فروتنی و نداشتن غرور در وجودشان وضوح داشت که گاهی مخاطب فراموش میکرد که با اندیشمندی عالم و آگاه روبهرو شده است و این منش غیراستعلایی، از یک عمق وجودی و هستیشناسانه برمیخاست.
نکته دوم اینکه، در بسیاری از موارد دیده شده که اهل دانش با میزانی از اطلاعات و تتبع به یک نظریه و فرضیه غالب میرسند و تلاش دارند تا فرضیه و نظریه خود را بر حقایق علمی تحمیل کنند و گاه تا انتهای عمر تمام یافتههای خود را یک نظریه محسوب میکنند و دیگران را نیز اسیر این نظریه میکنند. اما یکی از ویژگیهای نداشته مرحوم دکتر فیرحی همین مسئله بود و با آزمونهای متعددی بر گمانههای علمی خود به صورت پیدرپی میافزود و از این رو خود را از سیطره نظریههای خودساخته فاقد استحکام علمی نجات میداد.
فیرحی تلاش نمیکرد حقایق علمی را بر نظریههای مشکوک یا گمانههای علمی خود تحمیل کند و این امر به گشودگی بسیار در فهم مسئلههایی شد که استاد دغدغههای عمیق درک آن را داشت و از اینرو در فهم آنچه امروز به نام میراث وی میشناسیم، در سیر تطور و تلاشهای ایشان در 25 سال قبل وقوف داریم و باید این سیر را در کنار هم قرار دهیم و این گشودگی را در آرای این جستوجو کنیم.
مرحوم دکتر فیرحی یک اندیشمند موحد و متخلق انضمامی بود و آنچه را که قبول داشت و آنچه را که قبول نمیکرد و وجدانش برنمیتابید، در سیره عملیش بروز و ظهور جدی داشت، لذا او همانطور که با خودکامگی و استبداد از هر گونهاش در نظر مخالف بود، در عمل نیز در عرصه زیست فردی و اجتماعی و علمی، به شدت اجتناب میکرد، همچنان که از ورود در نظریههای خودساخته کمپایه و دگماتیسم و جزمیتهای رایج احتراز میکرد و اساس را بر کشف حقیقت و جستوجوی پیوسته آن و گفتوگوی سازنده قرار داده بود.
یکی از فضائل مرحوم دکتر فیرحی را باید در نداشتن اشرافیت زیستی او بگوییم. او از تجارب سخت مسئولیت، همراه با محرومیت و فداکاری برای خانواده در نوجوانی و جوانی برخوردار بوده است و در قول و فعل مبرا از زیستجهان و سلوک اشرافی بود و از همه ابعاد محرومیتها در زندگی معیشتی و ابعاد فرهنگی و سیاسی که جامعه با آن روبهرو بود، رنج میبرد و او از فضیلت نداشتن بیدردی و عافیتطلبی بهرهمند و رنج متعالی میبرد و دغدغههایش صرفاً مربوط به حوزه فکری و نظری نمیشد و از رنج محرومیت جامعه در ابعاد مختلف رنج متعالی میبرد.
بنابراین نداشتههای فیرحی به اندازه داشتههایش او را برای ما متفاوت میکند. عرایض خود را با این اشعار سهراب سپهری پایان میبرم که میگفت «بزرگ بود و از اهالی امروز بود، و با تمام افقهای باز نسبت داشت، و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید، صدایش به شکل حزن پریشان واقعیت بود، همیشه رشته صحبت را به چفت آب گره میزد، برای چیدن یک خوشه بشارت رفت، ولی نشد که روبهروی وضوح کبوتران بنشیند».
انتهای پیام