به گزارش ایکنا، نشست «اندیشمند مرزکوش در میانه سنت و زمان»، به مناسبت چهلمین روز درگذشت حجتالاسلام داود فیرحی، امروز اول دیماه به همت سازمان اسناد و کتابخانه ملی و به صورت مجازی برگزار شد. در نوبت صبح این نشست، اشرف بروجردی، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی، هادی خانیکی، جامعهشناس و استاد علوم ارتباطات، حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی، استاد سطوح خارج فقه حوزه علمیه، حجتالاسلام رحیم نوبهار، دانشیار دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی، حجتالاسلام ابوالفضل شکوری، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس و حجتالاسلام والمسلمین کاظم قاضیزاده، استاد سطوح خارج فقه حوزه علمیه به ایراد سخن پرداختند. در ادامه، متن سخنان حجتالاسلام ابوالفضل شکوری را میخوانید؛
مرحوم فیرحی بدون تردید مجتهد و فقیه بود. هیچ تردیدی در فقاهت و قوه استنباط ایشان نداشتم، هرچند متمرکز بر فقه حکومتی یا فقه سیاسی بود. ایشان به صورت متجزی در این قسمت، کار فراوانی را انجام داده بود، اما اجتهاد مطلق داشت و با توجه به شناخت طولانی که از ایشان داشتم، میبینم که در جریانهای فکریِ دیگر، افرادی را آیتالله صدا میکنند که پُستی را گرفتهاند، اما کفایه را هم تمام نکردهاند و به یکباره آیتالله میشوند که این از تورم القاب است که در زمانه ما چنین شده است. بنابراین حق ایشان عنوان آیتاللهی بود که حوزه و همجناحیهایش در این راستا، همراهی نکردند و این جناح فکری نوعاً آیتاللهساز نیستند و بزرگانشان را با اقل عناوین یاد میکنند.
ایشان به عنوان یک فقیه که دوره دروس دانشگاهی را تا دکتری در رشته علوم سیاسی گذرانده بود، فردی جامع برای فقاهت محسوب میشد و ویژگیهایی از استاد شهید مطهری را در خود داشت. او هم حوزوی بود و هم در دانشگاه حاضر بود و دانشگاه و علوم روز را میشناخت، لذا حرفهایش شأن نزول داشت. شهید مطهری هیچکدام از کتبش بدون شأن نزول نیست و حتی داستان راستان نیز اینطور است و احساس میکرد که فلان نیاز هست و باید از سوی ایشان برطرف شود و کاری نداشت که این کار داستاننویسی است یا پژوهش در اسفار است، بلکه کار لازم را انجام میداد.
آقای فیرحی نیز همین ویژگی را داشت و نوشتههایش شأن نزول داشت و احساس میکرد این درد در جامعه هست و باید درمانش را پیدا کرد. مسئله قانون یکی از دغدغههای ایشان بود، مخصوصاً حقوق اساسیگرایی که معتقد بود رنج جهان اسلام ناشی از عدم آشنایی آنها و عدم به کارگیری آنها از اصول حقوق اساسی است که باید به مسلمانان و ایرانیان معاصر شناسانده شود و با توسل به این شناخت است که میتوانیم یک جامعه صلحگرا و متفاهم را پیدا کنیم که نزاع عقیدتی و دیگر انواع منازعات خشن در آن وجود نداشته باشد، لذا ایشان دو پروژه اصلی داشت و در آثار، نوشتهها و گفتارهایش این دو پروژه اصلی را پیگیری میکرد و ابعاد مختلف این دو پروژه را پیدا میکرد.
یکی از اینها نوسازی فقهی بود و ایشان اعتقاد داشت فقه مذاهب باید دچار تحول و نوسازی بشود. برخی از آن با عنوان مدرنسازی تعبیر کردهاند یا آن را سکولاریزه کردن فقه نامیدهاند که این یک تهمت بود. آثار ایشان در دسترس همه است و ایشان یکی از متعصبترین افراد نسبت به حفظ اصالت فقه بود و میگفت اصالت فقه شیعی و اسلامی باید حفظ شود. ولی فقه موجود، پاسخگوی نیازهای روز نیست. معتقد بود فقه موجود فقه مناسب حکومتهای گذشته مانند بنیعباس و ... است و فقه سیاسی بنیعباس، کتاب «احکام السلطانیه» ابوالحسن ماوردی بود که در زمان خودشان پاسخگو بودند و از فروپاشی سیستم خلافت و تجزیه قملرو خلافت، با این کتب جلوگیری شد.
نظریهپردازی این کتب مانع فروپاشی زودرس نظام خلافت در آن گستره عظیم شد، ولی این فقه سیاسی و این فقه عمومی در این زمان نمیتواند مشکلات را حل کند. مبانی آن فقه را باید حفظ کنیم، اما به مسائل مستحدثه و نوظهور باید پاسخهای نوظهور و جدی بدهیم. نوسازی فقه، حفظ فقه سنتی از طریق حوزهها نیست، بلکه بازنگری آن مبتنی بر اصول فقه متناسب با آن است.
در گذشته، فقه شیعه فتاوا را در قالب نقل الفاظ احادیث بیان میکردند که در نهایه شیخ طوسی و ... اینطور است که عین الفاظ حدیث را تبدیل به فتوا کردهاند، اما پس از شیخ طوسی و علامه حلی، میبینیم اصول فقه شیعه متحول و منجر شد که فقه شیعه نیز متحول شود. عیب ما در حوزهها این است که به نوسازی اصول فقه که متناسب با فقه روز باشد و آن را متحول کند، نمیاندیشیم.
مرحوم مظفر در کتاب اصول فقه خود، نوآوریهایی داشت و بحث مستقلات عقلیه را به صورت مجزا آورد و وارد اصول فقه کرد. با این اصل، میتوانیم فقه را متحول و پاسخگوی نظامهای قرن بیستم کنیم و الا فقه به زوال میرود، چون بخش عظیمی از فقه سنتی، موضوعیت خود را از دست داده است، مانند بحثهای مکاتبات و ... که موضوعیتی در زمان ما ندارند. خیلی از معاملاتی که الان به سبک سنتی در فقه ما بحث میشود، در خارح موضوعیت ندارند.
برای نمونه، مضاربه به شکلی که در فقه موجود ما است، دردی را حل نمیکند و مضاربه را در قالب در نظر گرفتن نهادهای بانکی و پولهای رایج جدید یعنی پولهایی میدانیم که مبتنی بر نقدین نیستند، بلکه پولهای کاغذی و اعتباری است، اما فقه ما وارد آن نشده است. فیرحی که میخواست نوسازی فقهی کند، با به کارگیری هرمنوتیک، تحولی در اصول فقهی ایجاد کرد. ذکر این نکته نیز مهم است که هرمنوتیک بدعت نیست، چون یک منطق و روش پژوهش است و اگر بدعت باشد، در اینصورت منطق ارسطو و منطق صوری نیز بدعت میشوند.
فقها از جمله شهیدین یکی از شرایط اجتهاد را آشنایی با علم منطق معرفی کردهاند و در لمعه نیز تأکید کرده است، وقتی که یکی از شرایط اجتهاد و مجتهد شدن را علم منطق بدانیم، منطق هر عصری متناسب با همان زمان بوده و حالا رشد کرده و بر آن هرمنوتیک نیز اضافه شده است و میتوانیم از آن در پژوهشهای فقهی بهره ببریم، لذا ایشان از واژه استعارههای فقهی و استعاره استفاده میکند که در اصول قدیمی ما این روش وجود ندارد و این ادعایی است که در قرآن نیز ریشه دارد.
وقتی خداوند در سوره صاد در مورد داود سخن میگوید، از یک گوسفند و 99 گوسفند دیگر حرف میزند. اینها استعاره است. بحث گوسفندشناسی در اینجا مطرح نیست، بلکه بحث این است که قضاوت و عدالت چطور باید باشد. اینکه یکی یک «نعجه» داشته باشد و یکی 99 نعجه، آیا عدالت است؟ خداوند هم فرمود که ابایی ندارد که به یک «بعوضه» یعنی پشه مثال بزند. اَمثالِ مذکور در قرآن در تفقه ما مورد توجه نبوده است، اما ایشان در تشریح اندیشه سیاسی و فقه سیاسی نائینی میآید و از استعاره عبد و مولا که در فقه رواج داشته استفاده میکند، اما به یک معنای دیگر. همچنین در نوسازی فقهی و استنباطهای سیاسی از مبانی فقهی این را کارآمد میکند و این یعنی نوسازی فقه، نه سکولاریزه کردن آن.
انتهای پیام