به گزارش خبرنگار ایکنا، کرسی ترویجی «تبادلات قصص قرآنی و یافتههای باستانشناسی» امشب، 23 آذرماه با ارائه عباس اشرفی، عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبایی، به صورت مجازی برگزار شد.
اشرفی در این نشست اظهار کرد: مراد از این عنوان، تبادلات فهمی است؛ یعنی چقدر قصص قرآنی میتواند در فهم یافتههای باستانشناسی یاری دهد و در مقابل یافتههای باستانشناسی تا چه میزان در تبیین قصص قرآنی کمک میکند؟ شروع بحث از این آیه است که خداوند فرموده است: «يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ خدا میخواهد راه سعادت را برای شما بیان کند و شما را به آداب ستوده آنان که پیش از شما بودند رهبر گردد و بر شما ببخشاید، که خدا دانا و به حقایق امور آگاه است» (نساء / 26) خداوند متعال در اینجا فرموده است باید به سنتهایی که منجر به سعادت شما میشود، احترام گذاشت.
وی افزود: در تعریف باستانشناسی باید گفت که تعاریف مختلفی در این زمینه ارائه شده است. باستانشناسی مرکب از دو واژه است که آرکلیوس و لوگوس، دو کلمه یونانی هستند. معنای تحتالفظی آن مطالعه بر روی اشیای قدیمی است. بنابراین اگر بخواهم یک تعریف اصطلاحی هم ارائه دهم، باستانشناسی، مطالعه بر روی اشیایی است که از طریق حفاری به دست آمده یا کشف شده است. در واقع هرآنچه متعلق به ایام گذشته است. از سوی دیگر باستانشناسی شاخهای از علم انسانشناسی محسوب میشود.
اشرفی یادآور شد: باستانشناسی از دو جهت مهم است؛ یکی از بُعد شناخت انسان، چه انسانشناسی جسمی و چه غیرجسمی و دوم از حیث فرهنگ جوامع. یعنی مخاطب آن انسان و جوامع است، بنابراین هدف مطالعه انسان و فرهنگ آن در جوامع پیشین است. ابزار آن هم آن چیزی است که از گذشته به دست ما رسیده است که ممکن است آثار غیرمنقول همانند شهرها یا منقول همانند سفال، اشیاء، خط، کتیبه و امثالهم باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرد: علم باستانشناسی چندان قدیمی نیست، بلکه از مصر با دستور ناپلئون برای جستوجو در ساختمان و اشیاء قدیم این کشور شروع شد، لذا میتوان گفت باستانشناسی علم قرن هجدهم به بعد است. این علم منجر شده علوم دیگری همانند علم پاپیروسشناسی یا کتیبهشناسی به وجود بیاید که هر کدام از آنها منجر به علومی دیگر شده است. این علم باعث شده از کتاب مقدس نیز فهم جدیدی ارائه شود، چراکه جغرافیای تاریخی کتاب مقدس، مصر و فلسطین و سوریه بوده است. در واقع حدود یک قرن و نیم است که باستانشناسیِ کتاب مقدس شکل گرفته است.
وی ادامه داد: در تعریف باستانشناسیِ کتاب مقدس، باید گفت آن قسمت از باستانشناسی است که به کتاب مقدس و وقایعی که در آن وجود دارد، اشاره میکند. وقتی این علم وارد کتاب مقدس شد، بعد از آن بود که وارد عرصه مطالعات قرآنی نیز شد و در واقع این دانش از مصر از سوی فرانسویها شروع و بعد از آن وارد جهان اسلام شد. بابل و منطقه شام و بینالنهرین، مهمترین مناطقی هستند که در جغرافیای تاریخی قرآن میتوان وارد آنها شد، اما میتوان گفت این علم کمتر از پنجاه سال است که وارد مطالعات قرآنی شده و این اتفاق از عربستان شروع شده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: اولین مطالعهای که به صورت مدون در اختیار علاقهمندان قرار گرفته، درسی بود که جناب بیآزار شیرازی برای گروه باستانشناسی دانشگاه تهران با عنوان باستانشناسی قصص قرآنی ارائه دادند و بعد کتابهای دیگری مانند کتاب آقای احمد رهبری و ... نوشته شد.
وی افزود: در تعریف قصص قرآنی هم باید گفت مراد ماجراهایی از گذشتگان است که به صورت توالی از حیث عبرت گرفتن برای اینکه انسان شکوفا شود و در بعُد هدایتی بیان شده است. داستانهای قرآن بیان داستانهای گذشته به صورت کامل نیست، بلکه زاویهای از آن داستان انتخاب و عناصری را کمرنگ و پررنگ کرده است که در زمینه هدایت انسان نقش بیشتری ایفا میکند.
اشرفی اظهار کرد: با این تعریف، سؤالی که مطرح میشود، این است که اگر این علم باستانشناسی مخصوصاً باستانشناسیِ کتاب مقدس بخواهد با قصص قرآن مواجهه داشته باشد، چگونه مواجههای خواهد بود؟ سؤالی که بنده در صدد پاسخگویی به آن هستم، این است که مواجهه با داستانهای قرآن در فهم و تفسیر قرآن باید چگونه باشد؟ آیا باید تمام یافتههای باستانشناسی را پذیرفت و آیا این یافتهها در تحلیل تمام ماجراهایی که در قرآن آمده است به ما کمک میکند؟ داستانهای قرآن، تاریخی هستند اما تاریخ نیستند، چراکه قرآن نمیخواهد تاریخ بگوید، بلکه در داستانها از واقع تاریخی استفاده کرده است. پیشینهای که ذکر شد به صورت غیرمستقیم به بحث ما مربوط است اما تاکنون به سؤال ما پاسخ داده نشده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: بحث مهم این است که در قرآن چگونه به باستانشناسی پرداخته شده است؟ باستانشناسی به دو شکل میتواند برای توضیح قرآن مؤثر باشد؛ یکی در توضیح وقایعی که پیش از اسلام است و دیگری در توضیح وقایع زمان پیامبر(ص) به ما کمک کند، اما موضوع بحث ما مورد اول است. در قرآن پیامبران به دو دسته شامل پیامبرانی که ماجرای آنها ذکر شده و پیامبرانی که ماجرای آنها ذکر نشده است، تقسیم شدهاند. بنابراین باید بگوییم بخشهایی از داستان آنها را آورده است و به جای آن در برخی از موارد تکرار کرده است. این نشاندهنده آن است که صرفاً دنبال بیان یک داستان با تمام عناصر آن نبوده است، بلکه صرفاً با هدف قرآن یعنی تربیت و هدایت سازگار است.
وی ادامه داد: معتقدم این داستانهای تاریخی که در قرآن درباره پیامبران موجود است، دو دسته هستند؛ برخی از این داستانها را خود قرآن معرفی میکند و مثلاً میخواهد بگوید که میخواهیم بدن فرعونی که در زمان حضرت موسی(ع) بوده است را نجات دهیم تا بعداً یک باستانشناس آن را کشف و در کتاب خود به توضیح مفهوم قرآنی آن بپردازد که گفته است امروز بدن تو را نجات میدهیم تا در آینده برای تو عبرت باشد. یا مثلاً بحث عاد و ثمود که بقایایی از آنها باقی مانده است نیز در این بحث میگنجد.
اشرفی یادآور شد: به نظر میرسد قرآن نمیخواهد حیطه دسترسی باستانشناسی به برخی از داستانها را بدهد؛ به عبارتی میتوانیم براساس یافتههای قرآنی بگوییم که دو نوع روایتگری داریم که شامل داستانهایی هستند که باستانشناسی توان تحلیل آن را دارد و داستانهایی که باستانشناسان نمیتوانند به آن دسترسی پیدا کنند و در واقع این مورد، قدسی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی افزود: با توجه به این بحث، نتایجی که حاصل میشود، این است که باستانشناسی به ما کمک میکند در بحث نمادین یا واقعی بودن داستانهای قرآن به سمت واقعی بودن برویم. نکته دوم این است که یافتههای باستانشناسی میتواند به ما در زمینه آیندهنگری قرآن و اینکه حرفهای آن مختص یک زمان نیست کمک کند، لذا باستانشناسی به تفسیر داستانهای قرآن کمک میکند. از سوی دیگر برخی از داستانها باعث ورود باستانشناسی به تحقیقات علمی جدید میشود. همچنین باستانشناسی میتواند یک قاضی بین قرآن و کتاب مقدس باشد و در عین حال که فهم هر دو را افزایش میدهد، نقش داور را نیز ایفا میکند.
وی ادامه داد: در تمایز باستانشناسی و قصص قرآنی هم باید گفت که باستانشناسی گزارشگر است، اما قصص قرآن، در عین گزارشگری قضاوتگر نیز هستند. بنابراین در داستانها دوگانههایی مانند ایمان و کفر، عدالت و ظلم، صالح و فاسق بودن وجود دارند که مهمتر از اصل داستان هستند.
محمدهادی یداللهپور، دانشیار گروه معارف دانشگاه علوم پزشکی بابل، ناقد این کرسی در ادامه به بیان دیدگاههای خود پرداخت و گفت: معتقدم ضرورت دارد این بحث با تلاش و کوشش بیشتر و در سطح وسیعتر طرح شود. در حوزه قصص قرآن نکات زیادی مطرح است و جناب آقای دکتر اشرفی در این زمینه صاحبنظر هستند، اما چند نکته را در تکمیل بحث بیان میکنم تا شاید به غنای بحث کمک کند. یکی از مسائل مهم در فهم قصص قرآن، فهم زبان قرآن است. کسانی که فهم قصص قرآن را براساس زبان قرآن به عنوان نمادگرایی یا کارکردگرایی تفسیر میکنند، قصص قرآن را هم بر همان اساس دارای تأثیر میدانند، اما نوع نگاه دکتر اشرفی در این جلسه که نگاه مختار ایشان است، این است که گزارههای قصص قرآن، گزارههای واقعی و بیان داستانهای واقعی در گذشته است.
وی افزود: این نوع نگاه طرفداران زیادی هم دارد، اما این نکته را به ما القا میکند که قصص قرآن داستانهایی است که در گذشته اتفاق افتاده و فقط نمادهایی در فهم برخی از مسائل اخلاقی نیست، مثلاً وقتی قرآن میفرماید بدن فرعون را پنهان نگه میداریم، باید دنبال امر باستانشناسی آن بود، اما به نظر میرسد بسیاری از داستانهای قرآن را نمیتوانیم در مسائل باستانشناسی پیگیری کنیم. حتی اگر با نگاه گزارههای واقعی بنگریم؛ حتی اگر معتقد باشیم گزارههایی واقعی از امری است که به وقوع پیوسته، اما برخی از آنها را در عالم واقعیت نمیتوانیم پیدا کنیم و برخی از این امور، معنوی و القای امری است.
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی بابل تصریح کرد: باستانشناسی بخش کوچکی از جغرافیای قصص قرآنی را میتواند پوشش دهد، اما برخی از قصص قرآنی با توجه به مباحث اسرائیلیات و بافتههای یهودی مسیحی، مسیر ما را در فهم قصص قرانی دچار اشکال و باستانشناسی را نیز دچار نابهسامانی میکند. بعضاً داستانهایی که حتی در تفاسیر ما بیان شده، داستانهایی واقعی نیستند. حال اگر باستانشناسی را هم بر این بار کرده و باستانشناسی به عنوان یک دانش نوپا که بر سلسله نظریاتی استوار است را به قرآن عرضه کنیم، در آنجا هم دچار اشکال میشویم.
یداللهپور ادامه داد: در تفسیر علمی گفته میشود قرآن را به علم عرضه نمیکنیم، بلکه نظریات علمی ثابت شده را به قرآن عرضه و اگر صادق بود میپذیریم وگرنه فهم خود از قرآن را با برخی از نظریات علمی مبادله میکنیم. حال سؤال این است که چقدر قصص قرآن در فهم باستانشناسی و برعکس کمک میکند. لازمه بحث این است که قصص را واقعی و یا امر باستانشناسی را قطعی بدانیم. اگر باستانشناسی دادههای دقیق علمی به ما ارائه کند، باید به داستانهای قرآن عرضه کنیم.
وی بیان کرد: تفسیر آیات دارای ظاهر و باطنهایی و باطن آن هم دارای باطنهایی است. همچنین بحث تأویل آیات مطرح است که باید آنها را در نظر بگیریم. از سوی دیگر آیا مفسران ما به دانش باستانشناسی آشنایی دارند؟ آیا باستانشناسی امروزی قابل اعتنا است. زمانی گفتند بخشی از کشتی نوح را در فلان منطقه پیدا کردند، اما آیا واقعا میتوان به دادههایی که بعضاً ارائه شده و سندی هم پشت آن نیست، اعتنا و سپس آن را در تفسیر به کار بگیریم؟ آیا این تفسیر ما همانند اسرائیلیات نخواهد شد.
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی بابل گفت: لذا معتقدم با توجه به زحمتی که کشیده شده، باید این بحث به صورت مفصل بیان شده و دادههای عمیق داشته باشد. در این شرایط باستانشناسی میتواند مکمل تفسیر باشد، اما در بسیاری از موارد، شاید قصههای قرآن نیاز به باستانشناسی نداشته باشند و شاید برخی از قصههای قرآن که در تفاسیر ارائه شده را با امر باستانشناسانه نتوان تفسیر کرد. مفسر قرآن باید مسلط به دادههای مختلف باشد. اگر باستانشناسی به عنون یک علم قابل اعتماد با دادههای مستند برای اثبات قصههای قرآن کمک کند، خوب است مفسران از آن استفاده کنند، اما اگر دادههای باستانشناسی بر فرضیاتی صِرف استوار باشد که برخی از قصص قرآنی را تأیید کند، نمیتواند به عنوان یک علم در کنار تفسیر استفاده شود، چراکه به قول علامه طباطبایی صرفاً بر خرافه و اوهام میافزاید و در این شرایط داستانهای جدیدی خواهیم داشت، لذا مفسران باید سعی کنند این داستانها را انکار کنند.
در ادامه امیر نصری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به عنوان منتقد دیگر این نشست به بیان دیدگاههای خود پرداخت و گفت: نکتهای که در سخنان دکتر اشرفی وجود داشت این بود که ایشان راجع به یافتههای باستانشناسی سخن میگویند. ایشان باستانشناسی را به عنوان یک علم در نظر گرفتند در حالیکه مجموعه گرایشهایی در باستانشناسی وجود دارند که بعضاً دیدگاههایی متناقض و متفاوت دارند. تأکید ایشان بر اشیاء و باقی ماندههایی بود که وجه فیزیکال و مادی دارد، اما این تلقی اولیه از باستانشناسی است، اما اگر تحلیل اتیمولوژیک یا ریشهشناختی از باستانشناسی داشته باشیم، در واقع میخواهیم آن خاستگاه اولیه و اصل را بشناسیم و این اصل الزاماً به منزله یک شیء مادی نیست.
وی افزود: از سوی دیگر وقتی از لوگوس صحبت میکنیم به معنای عقل جزیی نمیتواند باشد. تقریر دکتر اشرفی در مورد باستانشناسی کاملاً پوزیتیویستی است که در ارائه ایشان هم دخیل بود. از این منظر، وقتی میخواهیم به باستانشناسی و شناخت اصل بپردازیم، منظور این نیست که اگر میخواهیم درباره داستان حضرت نوح صحبت کنیم باید حتماً بقایای کشتی نوح پیدا شده و بر آن است صحبت کنیم که این داستان منشأ تاریخی دارد یا خیر؟ اگر این تلقی را کنار بگذاریم باستانشناسی تبدیل به تاریخ فرهنگی خواهد شد. یواخیم وینکلمان، باستانشناس آلمانی کشفیات ارزشمندی در واتیکان داشت که از یک تاریخ فرهنگی صحبت میکند و مبنای باستانشناسی را تاریخ فرهنگی میداند که مؤلفههای مختلف در کنار هم قرار دارند و سازنده آن رویکرد تاریخی خاص هستند، لذا بحث وی درباره صدر مسیحیت فقط یافتههای امپراتوری روم نیست، بلکه از کتاب مقدس و ادبیات آن دوره هم صحبت میکند.
نصری یادآور شد: بنابراین اگر باستانشناسی را فقط کشفیات باستان شناسان فرانسوی در مصر در نظر بگیریم رویکردی فرانسوی به باستانشناسی و نگاهی کاملاً تقلیل گرایانه خواهیم داشت. این نگاه پوزیتیویستی در مورد مسیحیت باعث میشود، بسیاری از گزارههای عصر جدید را مشکوک بدانند و آن را تعلیق کنند. امروز وقتی از باستانشناسی دین صحبت میکنیم قرار نیست نگاه پوزیتیویستی داشته باشیم بلکه در اینجا وجوه نمادین و معنوی در نظر گرفته میشود و این جفا به باستانشناسی است که آن را تقلیل دهیم. نگاه تقلیلگرایانه نسبت به متون مقدس از جمله قرآن همانند نگاهی است که نگرش علم گرایانه داشته و در کتاب مقدس به دنبال اثبات گزارههای علمی باشیم. این ماجرا در نیمه سده بیستم محکوم میشود.
وی یادآور شد: نمیتوانیم قرآن را با کتاب مقدس مقایسه کنیم، چراکه مشکل مبنایی دارد. ما معتقدیم قرآن وحی است، اما کتاب مقدس وحی نیست و بخشی از آن توسط کاتبان بشری نگاشته شده است و طبیعتاً زمانه و دیدگاههای آن نویسندگان هم وارد شده است، لذا اگر باستانشناسی را در مورد کتاب مقدس به کار ببریم، اما نمیتوانیم در مورد قرآن از آن استفاده کنیم. تعجب بیشتر بنده از این بحث این بود که دکتر اشرفی فرمودند باستانشناسی میتواند داور باشد، در حالیکه این اشتباه است و هیچکدام از علوم نمیتوانند حَکَم باشند و به ویژه در مورد باستانشناسی که به گفته خود باستان شناسان بخشی از آن ماحصل تخیل آنهاست و مبنای چندان مشخصی ندارد. پیشنهادم این است که ابتدا تعریف و رویکرد خود از باستانشناسی و خواستههای خود را مشخص کنیم، سپس بین باستانشناسیِ انبیاء و باستانشناسیِ قصص قرآن تمایز قائل شویم.
در ادامه عباس اشرفی، صاحب این کرسی به بیان دیدگاههای خود درباره نظرات ناقدان پرداخت و گفت: بسیاری از نکات قابل قبول و برخی نیاز به توضیح دارد. درباره اینکه پیش فرضی درباره زبان قرآن داشته و براساس آن وارد تحلیل قصص قرآنی شویم باید گفت به چنین چیزی قائل نیستم، چراکه نمیتوانیم در فضای بیرون قرآن، موضوعی را اصل قرار داده و براساس آن وارد قرآن شویم، چراکه خود قرآن این زبان را به ما داده است. در اینکه اساتید گفتند که ممکن است نگاه تقلیلگرایانه وجود داشته باشد، باید گفت بنده بحث را به دو قسمت تقسیم کردم و گفتم که باستانشناسی فقط به قسمتی از داستانها میتواند ورود پیدا کرده و در آنجا هم مکمل تفسیر باشد و در جاهایی هم اصلاً نمیتواند وارد شود.
وی افزود: در مورد قطعی نبودن باستانشناسی باید گفت نظر بنده این است که ما فقط از آن دستاوردها و یافتههای عینی باستانشناسی استفاده خواهیم کرد و معتقدم میتوانیم از بخشی از تاریخ فرهنگی باستانشناسی استفاده کنیم. اما اینکه آیا استفاده از باستانشناسی باعث تقلیل گرایی میشود باید گفت که چنین اتفاقی رخ نمیدهد چراکه صرفاً قسمتی از داستان را پوشش میدهد. در زمینه مقایسه نکردن با تورات هم باید گفت بنده هم مقایسه نکردم، بلکه صرفاً تطبیق کردم.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی یادآور شد: بسیاری از آیات قرآن دلالت بر این دارد که مخاطب خود را بنی اسرائیل قرار داده است. یکی از کارکردهای قرآن این است که در عین حال که جهان بینی الهی قرآن را به ما عرضه میکند در عین حال پاسخ میدهد لذا معتقدم یکی از جنبههای قرآن تطبیقی بودن آن است بنابراین باستانشناسی در مقام مقایسه میتواند وارد قضاوت میان این دو کتاب شود و روشن کند داستان تورات یا داستان قرآن صحیح است. البته معتقدم باستانشناسی نمیتواند همه چیز را تفسیر کند، اما در موارد اندکی میتواند حالت مساعدتی داشته باشد.
اشرفی در پایان سخنان خود گفت: در بحث اسرائیلیات باید گفت اتفاقاً بسیاری از یافتهها نشان میدهد کتاب مقدس عهدین، راه را اشتباه رفته و قرآن صحیح است. در مورد اینکه قرآن را نباید با کتاب مقدس سنجید هم قائل به این موضوع هستم اما قرآن تعرضاتی به کتاب مقدس داشته و جاهایی از آن را رد کرده است اما با نظر اساتید موافق هستم که نباید قرآن را تقلیل داد.
انتهای پیام