«طریقه احراقیه»؛ وجه ممیزه مکتب تربیتی علامه طباطبایی/ سیری در مراتب نظری و عملی سلوک علامه
کد خبر: 3935256
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۲

«طریقه احراقیه»؛ وجه ممیزه مکتب تربیتی علامه طباطبایی/ سیری در مراتب نظری و عملی سلوک علامه

استاد محمدتقی فیاض‌بخش، از اساتید اخلاق، به طرح بحث در زمینه مبانی نظری و عملی مکتب تربیتی علامه طباطبایی پرداخت و ضمن اشاره به اینکه این مکتب تربیتی کاملاً ریشه در آیات و روایات دارد، بیان کرد: یکی از نکات مهم در این مکتب، «طریقه احراقیه» است که خاص ملاحسین‌قلی همدانی و شاگردان ایشان بوده و علامه طباطبایی نیز بدان توجه داشته است.

به گزارش ایکنا، استاد محمدتقی فیاض‌بخش، از اساتید برجسته اخلاق و از شاگردان آیت‌الله سعادت‌پرور، شب گذشته، 24 آبان‌ماه، مصادف با روز بزرگداشت علامه طباطبایی، از طریق فضای مجازی و صفحه اینستاگرام به ایراد سخن در باب ویژگی‌ها و مبانی مکتب تربیتی علامه طباطبایی پرداخت. در ادامه مشروح این سخنان از نظر می‌گذرد؛

نکته مهم در مکتب تربیتی علامه طباطبایی، انطباق دستورات و مبانی این مکتب با قرآن و کلمات اهل بیت(ع) است. یعنی اگر در سلسله بزرگان طریقت، از جناب ابن‌فهد حلی گرفته تا جناب سید بن طاوس و علامه بحرالعلوم را در نظر بگیریم که هریک مبانی اخلاقی را داشتند و بیان می‌کردند، در مکتب تربیتی مرحوم ملاحسین‌قلی همدانی و شاگردان ایشان تا مرحوم علامه طباطبایی و آیت‌الله سعادت‌پرور، این اصل مسلم به چشم می‌خورد که اگر با دقت توجه کنیم، تمام دستورات و مبانی ریشه در کتاب و سنت دارد.

تفاوت مکتب تربیتی علامه طباطبایی با دیگر مکاتب

نکته دوم که در مکتب تربیتی علامه طباطبایی به چشم می‌خورد نظم دستورات است که این نظم را نیز می‌توانیم با براهین عقلی اثبات کنیم و هم می‌توانیم براهین نقلی آن را مشاهده کنیم. اما یک نکته اساسی در مکتب تربیتی علامه اینکه ایشان به مناسبت در جلد اول المیزان، در ذیل آیه شریفه «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»، یک بحث نسبتا مستوفایی را در مورد مکاتب اخلاقی گوناگون تا مکتب اخلاقی استادشان مرحوم سیدعلی قاضی ذکر می‌کنند و می‌گویند مکتب تربیتی و فکری ما بنا بر این بخش است و آن اینکه دیگران در راه مخلِصیت و به تعبیر علامه بحرالعلوم در مراتب اخلاص حرکت می‌کنند و هدفشان یا غایات دنیوی است که طبعا در این جهت مسلمان و غیرمسلمان مشترک هستند و یا غایات اخروی است که در این غایت نیز اکثر مکاتب اخلاقی بر این مبنا می‌گردد؛ یعنی وقتی به کتاب‌های اخلاقی گذشته مراجعه می‌کنیم و روایات اخلاقی را می‌بینیم و به کتب متاخرین می‌رسیم، تمام آنها گزاره‌های اخلاقی را دارند که آثار آنها بنا بر ثواب است و یا اگر بحث در باب گناهان اخلاقی است، آثار آنها در عقاب الهی ظاهر می‌شود و این مجموعه دستوراتی است که در دیگر کتب آمده است و علامه می‌فرماید در قرآن و روایات نیز دستورات فراوانی داریم که مجموعه آنها به ثواب و عقاب و غایات اخروی برمی‌گردد.

سپس می‌گویند که در قرآن آیاتی داریم که در این آیات، نه سخن از غایات اخروی است و نه سخن از غایات دنیوی، بلکه در آنجا از خالص توحید سخن می‌گوید. به این ترتیب که خداوند در بسیاری از گزاره‌های اخلاقی مانند آیه «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»، اشاره می‌کند که مؤمن وقتی دچار مصائب می‌شود و می‌خواهد قدرت تحملش را بالا ببرد، به ثواب اخروی توجه نمی‌کند و یا توجه به آثار دنیوی و کرامت انسانی خود هم متوجه نیست، بلکه می‌گوید او به توحید توجه می‌کند و می‌گوید «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»، و در این مقام است که او آرامش پیدا می‌کند. ایشان می‌فرماید از اینجا روشن می‌شود که سایر طرق در معرض تیررس شیطان است و می‌تواند به سالک، هنگامی که در آن مسیرها حرت می‌کند حمله کند و او را به زمین بزند، چنانکه علامه بحرالعلوم در رساله سیر و سلوک خود به این نکته هشدار می‌دهند و می‌گویند کسی که در مرتبه اسلام اصغر است وقتی زمین می‌خورد به نفاق اصغر مبتلا می‌شود، اما کسی که در مرتبه اسلام اکبر است وقتی به زمین می‌خورد، به نفاق اکبر مبتلا می‌شود.

اما علامه طباطبایی می‌گوید خداوند یک گروه را از اینکه شیطان به آنها بتواند حمله کند استثنا می‌کند و می‌گوید آنها مخلَصین هستند و شاهدش نیز در سوره مبارکه حجر و صاد است که به سوره حجر می‌کنم که خداوند در آیات 39 به بعد سوره حجر وقتی سخن از رانده شدن شیطان و بعد هم قسم شیطان دارد که می‌گوید قطعا همه انسان‌ها را اغوا می‌کنم و اجازه نمی‌دهم در صراط تو حرکت کنند، خود شیطان عباد مخلَص را استثنا می‌کند و این استثنا نه به این معنا است که او از سر رحم و شفقت استثنا می‌کند. او که دشمن قطعی انسان است، هرگز به کسی رحم نمی‌کند، بلکه نمی‌تواند به مخلَصین حمله کند.

تبیین «طریقه احراقیه» در مکتب تربیتی علامه طباطبایی

در مراتب سلوک می‌توان منزل و راهی پیدا کرد که در این راه، سالک نه خوفی می‌بیند و نه محزون می‌شود. یعنی آن وعده‌هایی که خداوند به اولیای خود داد، در مورد اینها محقق می‌شود، چون در این مقام از شر شیطان نجات پیدا می‌کنند و بدون خوف و حزن از حملات شیطان، با محبوب خود راز و نیاز می‌کنند که این طریق می‌شود «طریقه احراقیه» که منحصرا طریق تربیتی مکتب مرحوم ملاحسین‌قلی همدانی است و در مکتب علامه طباطبایی نیز این بیان کاملا قرآنی و برهانی به سالکان کوی طریقت عرضه می‌شود.

بنابراین، اگر در دستورات ملاحظه می‌کنیم که این دستورات عمدتا بر محور معرفت‌النفس است از این جهت است که وقتی معرفت‌النفس دقیق روشن می‌شود، همان معرفت‌الرب است و پیامبر(ص) و حضرت امیرع) فرمودند «من عرف نفسه فقد عرف ربه». پس معرفت‌النفس می‌شود یک مبنای جدی در این مکتب تربیت، چون راه منحصر و میان‌بر و در عین حال با کمترین زحمت از طریق دقت و تمرکز به معرفت‌النفس است. البته براهین مختلفی دلالت بر این معنا می‌کند و خود علامه نیز در المیزان به برخی از این ادله اشاره می‌کنند که در رساله‌های «الانسان قبل الدنیا فی الدنیا و بعد الدنیا» و به ویژه در «رساله الولایه» به صورت اخص در مورد این مطالب برهان اقامه می‌کنند و در آیات و روایات نکاتی می‌گویند. اما در المیزان، ذیل آیه 105 سوره مائده بحث مستوفایی را مطرح می‌کنند.

مستندات قرآنی علامه برای تبیین معرفت‌النفس

آیه فرمود «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»، ای مؤمنین، به خود بپردازید. مبادا آن کسانی که گمراه از این طریق هستند، شما را از این راه منحرف کنند و یا آیات دیگری مانند آیه 19 و 20 سوره حشر نیز اینطور است که بعد از اینکه توصیه به مراقبه بر معاد و قیامت می‌کند که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ»، و این یک دستور مراقبه‌ای است که در منازل سلوکی مرحوم علامه در منازل میانی سالک را در چندین اربعین روی این نکته توجه می‌دهد. در ادامه فرمود «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»، یعنی اگر اینطور باشید که خدا را فراموش کنید، خداوند نیز نفوس شما را به شما می‌فراموشاند. مفهوم مخالف این حرف اینکه اگر کسی بخواهد خدا را فراموش نکند، باید خود را فراموش نکند.

بنابراین در مکتب تربیتی مرحوم علامه، چند اصل مسلم وجود دارد؛ یکی استناد تمام دستورات به کتاب و سنت و عدم خروج از آنچه ظواهر دین به آن فرمان داد است. دو، توجه خاص به نفس و اینکه انسان دائما باید کشیک نفس خود را بکشد و توجه کند که قلب او حرم امن پروردگار است و مبادا که به این قلب، جز توحید وارد شود. اصل سوم اینکه مرحوم استاد سعادت‌پرور می‌فرمود اصل اولی در دین رسالت رسول گرامی اسلام(ص) بر تبلیغ ظاهر دین به عموم مسلمانان است. یعنی آنچه در ظواهر دینی مقید هستیم که آنها را عمل کنیم که عبارت از اوامر، نواهی، واجبات، محرمات، مستحبات، مکروهات و ... است.

اما ایشان می‌فرمود ظواهر دین برای همگان است و امتثال ظواهر دین، فارق میان کفر و اسلام ظاهری است و از اینجا تا رسیدن به مراحل عالی اسلام و ایمان، راه طولانی در پیش است. چون قرآن کتاب آسمانی است، آیات قرآن هم دارای اعماقی است و فرمود «فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، حقیقت قرآن در ام‌الکتاب است و در آن مقام سخن از کلمه و حرف و عبارت و آیات کلامی قرآن نیست و در آنجا حقیقت امور وجود دارد. بنابراین ظاهر دین آن است که در ظاهر بیانات اهل بیت(ع) و قرآن استفاده می‌کنیم، اما با امتثال فرامین ظاهری، قلب انسان با باطن دین آشنا می‌شود و شاهد آن نیز، بیانی از وجود امام صادق(ع) و آیات قرآن است.

امام صادق(ع) می‌فرمایند که درجات ایمان 10 درجه است، درست مانند نردبانی که انسان باید پله به پله بالا برود و باید با اربعینیات طولانی، مراتب ایمان را طی کند. لذا فرمودند کسی انتظار نداشته باشد که اگر در مراتب بالاتر است، همه مانند او بفهمند و عمل کنند، سپس فرمودند مبادا اعتقادات مراتب بالاتر را به کسانی که استعداد تحمل آن مطالب را ندارند عرضه کنید. در آیات قرآن نیز داریم که صاحبان علم درجه به درجه هستند. بنابراین در مکتب علامه طباطبایی سخن از ظاهر و باطن دین است.

اما به صورت کاربردی این مسئله کجا خود را نشان می‌دهد؟ به نمونه‌ای اشاره می‌کنم که خود ایشان فرمودند. در باب اعتقادات، آن کسی که از مرز کفر به اسلام وارد می‌شود، اعتقاد به توحید و رسالت رسول اسلام(ص) است. اعتقاد به توحید در مرتبه علم‌الیقین یک مرتبه از اعتقاد است و قابل قبول تلقی می‌شود و با استدلال و برهان، انسان این مرابت را به دست می‌آورد، اما کافی نیست. اولیای الهی در قرآن از خداوند ماندن در علم‌الیقین را نمی‌خواستند و به اینجا اکتفا نمی‌کردند. برای نمونه ابراهیم(ع) دائما در درگاه پروردگار استغاثه داشت که خدایا من را در مرتبه عین‌الیقین و بالاتر قرار بده تا اینکه دعای او مستجاب شد و فرمود ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم(ع) نشان دادیم. پیدا است که عالم و به تبع آن دین، ملکوتی دارد که اولیای الهی در مراتب عین‌الیقین و حق‌الیقین به دبنال آن هستند.

نمونه دیگر نیز در احکام است. ما در مورد نماز، آیات گوناگونی در قرآن می‌بینیم. آیات ابتدایی سخن در امتثال به ظاهر نماز است و در باب روزه نیز همینطور است، اما خدا در باب نماز در سوره مائده، وقتی صحبت از وضو، غسل و تیمم است، می‌فرماید با این احکام نمی‌خواستیم حکم حرجی برای شما بیاوریم، بلکه می‌خواستیم شما را پاک کنیم و نعمت خودمان را بر شما تمام کنیم. پس معلوم می‌شود باطن نماز، طهارت و آن هم طهارت معنوی است. این طهارت محصول از نماز، جزو احکام ظاهری نماز نیست، بلکه جزو احکام باطنی نماز است.

شاهد دیگر، سوره مبارکه نساء است که فرمود در مستی به نماز نزدیک نشوید. حال اگر کسی مست بود، چه خللی ایجاد می‌شود؟ می‌فرماید در این هنگام نمی‌فهمید چه می‌گویید. پس خداوند مناط حکم را بیان کرد که انسان باید در هنگام نماز، حضور قلب داشته باشد. حال اگر بیاییم و به لحاظ سلوکی تنقیح مناط کنیم می‌گوییم هر نمازی که انسان در آن حضور قلب نداشت، به لحاظ فقهی صحیح است اما به لحاظ باطن دین این نماز مردود است و شاهد آن نیز آیات دیگر در باب نماز است که فرمود نماز از بدی‌ها و زشتی‌ها بازمی‌دارد. اگر انسان نماز حقیقی که باطن دارد را بخواند، او را از فحشا و منکر بازمی‌دارد. اگر آسان نماز خواند و گناه کرد، نماز قبلی او به لحاظ فقهی باطل نیست، بلکه به لحاظ باطنی مردود است.

باطن نماز چطور حاصل می‌شود؟

سوال اینکه چه کنیم که باطن نماز را امتثال کنیم. آیا در دستورات ظاهری دین گفته شده، یا از همین ظواهر دین یک استاد برجسته باید بیاید و احکام باطن دین و راه و روش تحصیل حضور قلب و طهارت و پرهیز از فحشا و منکر و ... را استنباط کند، تا مجموعه دستورات اخلاقی در یک مکتب تربیتی شکل بگیرد؟ فرمود به نماز در حال مستی نزدیک نشوید، اما مستی چیست؟ به ذهن انسان اول مستی، مستی شراب متبادر می‌شود، اما آیا دیگر مستی‌ها که انسان را از شنیدن معارف بلند باز دارد وجود دارد؟ بله، فراوان است. پیامبر(ص) به ابن مسعود فرمود گناه تو را مست می‌کند، پس انسان آلوده به گناه، قبل از اینکه توبه کند، بداند نمازهای او حضور قلب لازم را ندارد. در روایت دیگری از امام علی(ع) است که فرمود مستی چهار نوع است که یکی از آنها شراب است، دومی مستی مال‌داری و ثروت است، سومی پرخوابی و چهارمی سکر مقام است. یا در بیان دیگری از ایشان است که به سکر قدرت و علم اشاره کردند که انسان به علم خود مست شود و خود را عالم دهر بداند. بنابراین، انسان باید بداند که دین باطنی دارد و نیازمند مجموعه‌ای از دستورات و احکامی هستیم که باطن دین ما را به ما تفهیم کند و به بیان قرآن، به دین ما روح بدهد.

مرحوم استاد آیت‌الله سعادت‌پرور این آیه شریفه را فراوان می‌خواندند که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ»، یعنی ای مؤمنین حتما و حتما ندای پروردگار و ندای رسول گرامی اسلام(ص) را پاسخ دهید که این ندا شما را زنده می‌کند. عقل بالاتری به شما می‌دهد و مرتبه به مرتبه تا عالی‌ترین مرتبه مخلصیت شما را می‌برد و در نهایت در مقام مخلَصین شما را مستقر می‌کند و آن همین دستورات است. در ادامه آیه دارد که فرمود این دستورات شما را آنچنان در مقام عین‌الیقین و حق‌الیقین قرار می‌دهد که در این مقام متوجه می‌شوید که خداوند از شما به شما نزدیک‌تر است.

مکتب علامه بر محوریت معرفت‌النفس است و برای اینکه انسان بتواند حقیقت خود را بشناسد، باید دستورات مختلف را براساس محاسبه‌النفس پیش ببرد. برای این مطلب، می‌توان به رساله سیر و سلوک علامه بحرالعلوم و یا رساله لب‌اللباب مراجعه کرد که این مسئله را اشاره کرده است. اما منازل را به اربعینیات تقسیم می‌کردند که این نیز کاملا بر مبنای روایت است و در بیانات مختلف اهل بیت(ع) است که اگر انسان عملی را شروع می‌کند، برای اینکه ملکه شود، باید 40 روز این کار را انجام دهد.

مراتب عملیاتی دستورات سلوکی علامه طباطبایی

نکته دیگر که به لحاظ عملیاتی شروع می‌شد، توبه بود و انسان بعد از اینکه فهمید دین باطنی دارد و بیدار شد که در ظاهر دین ماندن انسان را به جایی نمی‌رساند، بلکه باید باطن دین را ابراز کرد، باید توبه کند و توبه‌ای که در مکتب علامه توصیه شده، همان توبه‌ای است که در بیان نورانی امام علی(ع) در نهج‌البلاغه آمده است که حضرت(ع) شش مرحله را برای توبه ذکر می‌کنند و اولین آنها ابراز پشیمانی و ندامت است. مرحله دوم، عزم جدی بر ترک آن گناه و عدم رجوع به گناه است، مرتبه سوم، ادای حق‌الناس در گناهان مالی است، مرتبه بعدی جبران حقوقی است که انسان از دیگران نابود کرده است، به خصوص حق‌الناس آبرویی مانند غیبت کردن و تهمت زدن. قدم بعد اینکه انسان باید با تهذیب و سختی لذتی که از گناه داشته را جبران کند و سختی بر نفس وارد کند که نفس به تکاثر عادت نکند.

در همه مکاتب سلوکی به شدت از راحت‌طلبی و تنبلی پرهیز داده شده است. بیان امام علی(ع) است که دستورات دین برای ریاضت دادن و تنبل بار نیاوردن نفس تشریع شده است. علامه بیان زیبایی داشتند و می‌فرمودند اگر کسی بخواهد به طور جدی دستورات سلوکی را عمل کند، می‌فهمد که به مراتب از روی میخ خوابیدنی که مرتاض‌های هندی انجام می‌دادند سخت‌تر است. در حدیث معراج دارد که افراد عادی در طول عمر یکبار طعم مرگ را می‌چشند، اما انسان‌های سالک روزی هفتاد بار طعم تلخ مرگ را به دلیل جهادی که با نفس خود دارند می‌چشند.

بنابراین، دستور بعدی که در این سیر می‌آید، توجه به حلال و حرام الهی است. اما با این تفاوت که مردم عادی هنگامی که در برابر حرام قرار می‌گیرند پرهیز می‌کنند، اما سالک دائما نگران ابتلای به حرام است و باید دائما کشیک نفس را بکشد که این مراقبه باید به قدری ادامه یابد که ملکه پرهیز از محرمات حاصل شود که آرام‌آرام روح برای درک معارف بلندتر مستعد شود. مراقبه مرحله بعد در منازل سلوکی مرحوم علامه مراقبه بر حریم‌داری گناه است و انسان سالک با دیگران متفاوت است. انسان سالک در شبهات نیز احتیاط می‌کند، چون به حریم گناه که نزدیک شود، احتمال گناه کردن را دارد.

مراقبه بعدی که اگر کسی این را با دقت انجام دهد حالات خوش برای او ظاهر می‌شود، مراقبه بر مرگ است. یعنی آنچه سالک را نگه می‌دارد، اخلاد الی الارض و تعلقات دنیوی است و دستور بعدی این بود که انسان دائما مرگ را در مقابل خود ببیند. فرمود وقتی نوبت به آخرت می‌رسد، آنطور باش که گویی هم‌اکنون آماده مرگ هستی. البته این مراقبه بر مرگ تفسیر مفصلی دارد، اما انسان در یک کلام در این مراقبات باید آنطور باشد که در عین اینکه برای زندگی خود مدیریت می‌کند هر لحظه باید آماده مردن هم باشد. سپس علامه وارد معرفت‌النفس و توجه به خود می‌شود که دامنه مفصلی دارد.

دستورات سلوکی عام علامه طباطبایی چه بود؟

علامه دستوراتی نیز به عنوان دستورات عمومی داشتند که به آنها نیز اشاره می‌کنم؛ یکی توجه به نماز و آن هم نماز اول وقت بود که گویی اول‌قدم برای ورود به باطن نماز است. ولو که در ابتدا انسان نتواند حضور قلب را کسب کند، اما مقید باشد که اول وقت بخواند. دوم دائم‌الوضو بودن، حتی قبل از خواب. دستور سوم، انس دائمی با قرآن است که انسان روزانه یک یا نیم جزء قرآن بخواند و انسان در قرآن تدبر کند که این تدبر نکردن به قلب زنگار می‌زند. دستور چهارم نیز انس با نماز شب است و اگر برای دیگران نمازهای یومیه واجب است، برای سالک نماز شب به منزله واجب است و به هیچ وجه قابل اغماض نیست. دستور دیگر نیز انس با مرگ است که انسان در طول هفته به زیارت اهل قبول برود. البته الان که محدودیت‌هایی وجود دارد، انسان در هفته با خود خلوتی کند و فکر کند از دنیا مفارقت کرده و ببیند در شب اول قبر چه دارد و محاسبه‌ای داشته باشد.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha