به گزارش خبرنگار ایکنا، حجت الاسلام والمسلمین قاسم کاکایی، مدرس دانشگاه شیراز پیرامون «جایگاه پیامبر نزد مولانا» در قالب درسگفتارهایی در شبکه اجتماعی سخنرانی کرده است که در ادامه میخوانید.
در میان شاعران و عارفان ما شاید هیچ شاعر و عارفی همانند مولانا به حضرت ختمیمرتبت و جهات وجودی ایشان توجه و در آثارش بیان نکرده است. مولانا، پیامبر (ص) را پیامبر عشق و کار آن حضرت را گسترش عشق در میان خلق خدا میداند. مولانا هدف خلق را نیز عشق دانسته و میگوید: عشق با حضرت ختمیمرتب جفت است. چنانکه؛ با محمد بود عشق پاک جفت/ بهر عشق او خدا لولاک گفت.
این عشق الهی که پیامبر دارد، باعث میشود حضرت ختمی مرتب رحمة للعالمین برای همه عالمیان و نه فقط مسلمانان باشد. از این رو مولانا خطاب به حضرت پیامبر میگوید:
هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد/ هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد
نور احمد نهلد گبر و جهودی به جهان/ سایه دولت او بر همگان تابان باد
گمرهان را ز بیابان همه در راه آرد/ مصطفی بر ره حق تا به ابد رهبان باد
شمس تبریز تویی واقف اسرار رسول/ نام شیرین تو هر گمشده را درمان باد
او معتقد است؛ برخی عرفا خواستهاند بیوساطت حضرت ختمی مرتبت، به احدیت برسند، آنها احدیانند، اما ما محمدیانیم که به وساطت حضرت پیامبر میخواهیم به خدا برسیم. چرا، چون حضرت پیامبر فانی در خداست و هر کس متمسک به آن حضرت (ص) شود به خدا میرسد؛ لذا مولانا میفرماید:
بنمود خدای بیچگونه/ بر صورت مصطفی پیمبر.
چون صورت مصطفی فنا شد/ عالم بگرفت الله اکبر
از همین جهت که حضرت ختمی مرتبت فانی در خداست؛ در حالت فنای او، وحی به حضرت ختمی مرتبت به صورت قرآن نازل میشود.
گرچه قرآن از لب پیغمبر است/ هر که گوید حق نگفت او کافر است
از این رو قرآن از زبان پیغمبر است.
این همه آوازها از شه بود/ گرچه از حلقوم عبدالله بود
بنابراین در این صورت، گفته خدا و پیامبر یکی میشود و به همین علت حضرت هم خودش جامع همه انبیاست و هم کتابش جامع همه کتب است؛ لذا مولانا میگوید:
نام احمد نام جمله انبیاست/ چون که صد آمد نود هم پیش ماست
دین پیامبر (ص) و خود حضرت مهیمن بر ادیان سابق هستند و حالت شمول را نسبت به همه ادیان دارند. این پیامبر عشق به تعبیر مولانا، آمد که عشق را بگستراند و انسان را به جایگاهی که برتر از فلک و ملک است، برساند. از این رو در آن غزل مشهورش میگوید:
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست/ ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم/ باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
بخت جوان یار ما دادن جان کار ما/ قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت/ ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست
بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست/ شعشعه این خیال زان رخ، چون والضحاست
بشر دنبال تماشاگهراز است و این تماشاگهراز را که میخواهد به دست بیاورد، قافلهسالار او حضرت ختمی مرتبت است. از این رو اگر نور حضرت ختمی مرتبت متجلی شود، شقالقمر میکند و حیف است که ما این نور را رها کنیم و دست به دامان آن نشویم، زیرا اوست که ما را میتواند از فلک و ملک برتر بکشاند. اوست که رحمةللعالمین است، اوست که نوازشش بر سر ما میتواند ما را بالا و والا ببرد.
انتهای پیام