به گزارش ایکنا، سیدمحمود نجاتی حسینی (خراسانی) دینپژوه و مدیر گروه دین انجمن انسانشناسی ایران به مناسبت ولادت خاتم پیامبران محمد رسول الله (ص) در یادداشتی با عنوان «وحدت در جهان اسلام در پرتو تحولات خاورمیانه» به موانع و مسائل این امر پرداخته است. در ادامه این یادداشت را میخوانید.
بر درمها، نام شاهان میکنند / تا قیامت، نام احمد میزنند
نام احمد، نام جمله انبیاء است / چون که صد آمد، نود، هم پیش ماست
چون که بوش پادشاهان، از هواست / کارنامه انبیاء، از کبریاء است
هست این قرآن تو را، هم چون عصا / کفرها را درکشد، چون آژدها
چون که در قرآن حق، آویختی / با روان انبیاء، آمیختی
هست قرآن، حالهای انبیاء / ماهیان بحر پاک کبریاء
ور پذیرایی چو بر خوانی قصص / مرغ جانت، تنگ آید در قفس
ور بخوانی، و نیی قرآنپذیر / انبیاء و اولیاء نادیده گیر
[ برگرفته از: مثنوی معنوی مولوی بلخی خراسانی ]
تنها یادآوری امر استراتژیکی وحدت- آن هم در زمانه تاریخی و زمینه اجتماعی پر تنش و پر مناقشه و پر منازعه و اینجا و اکنون سکولاریستی ما است - که جهان بینامذهبی اسلام از درون و جهان بینادینی یهودی – مسیحی – اسلامی از برون هم چنان بیش از پیش نیازمند همبستگی دینی گفتگویی تفاهمی، توافقی و عقلانی برای مشارکت مدنی معنوی اخلاقی در ایجاد یک جامعه جهانی انسانی مبتنی بر اخلاقیت و معنویت و مدنیت هستند؛ جامعهای که به اعتقاد همه ما پیروان ادیان ابراهیمی امر مطلوب و مقصد و مقصود پیامبران ابراهیمی (و وفق تاریخ ادیان جهانی: پیامبران ادیان آریایی و آسیایی) بوده است.
پر پیداست در تحقق این امر وجود سیاستهای دینی از نوع شمولگرایی و کثرتگرایی دینی و گفتگوگراییهای فرهنگی معنوی درون دینی و بینادینی تعیین کننده است. همچنان نقش دانشگاهیان، حوزویان، روحانیون، روشنفکران، اصحاب قلم و رسانه و نیز فرهیختگان برای کمک به پیشبرد جهانی تحقق این پروژه معنوی اخلاقی مدنی مهم است.
در بحث از موضوع و مضمون مهمی مانند «وحدت در جهان اسلام در پرتو تحولات اخیر خاورمیانه» ابتدا لازم است فضای مفهومی مولفههای این بحث، روشن شود: اینها مشتمل بر مفهوم «وحدت»، «جهان اسلام» و «تحولات» است. علاوه بر این، موضوع دیگری که باید ایضاح شود این است که در چنین مباحثی حتماً لازم است ترازهای مولف و تشکیل دهنده مسئله و مضمون مورد بحث به خوبی دیده شود. منظور ما دقیقا توجه به این سویههای «وضع موجود»، «وضع مطلوب»، «استراتژی مقدور» و سویه «راهبرد ممکن» است.
در ابتدا به معنای «وحدت» میپردازیم، در بادی امر و درکلیت موضوع دو تعبیر مهم میتوان از «وحدت» داشت: وحدت به مثابه یک فریضه دینی،آن گونه که در متن مقدس قرآن و نیز سنت النبی (ص) و معصوم (ع) آمده است (مانند: و اعتصموا به حبلالله جمیعا و لا تفرقوا) وفق این متون، اعتقاد حداکثری به وحدت برای معتقدان به اسلام اعم از همه مذاهب آن لازم است. تعبیر دوم، وحدت به مثابه امت واحده است که تعبیری است از جنس اجتماعی فرهنگی با پیامدهای سیاستی – تعبیری که منجر به اتحاد و همبستگی و انسجام امت اسلام میشود.
با این دو توضیح مشخص میشود که هم وحدت به معنای التزام عقیدتی منظور است و هم وحدت به معنای هم بستگی و انسجام اجتماعی- فرهنگی در قالب یک امت واحده. اکنون که اینها را روشن نمودیم جا دارد بار دیگر تصویری از لایههای متنوع و مختلف وحدت اسلامی – مسلمین را نشان دهیم. ابتدا وحدت در تراز اجتماع مسلمین (وحدت عقیدتی، معرفتی، فرهنگی، اجتماعی،سیاسی) دوم وحدت در تراز «دینداری».
این نوع وحدت که به لحاظ اهمیت بسی موسع و پرنفوذ و پرتاثیر است، درچند لایه باید مورد توجه قرارگیرد: اولین لایه، وحدت در میدان اجتماعی«دین»، در این لایه منظور وحدت میان دینداران (مردم مسلمان)، دینیاران (مجاهدان و نهادهای موسس)، دینبانان (روحانیت و نهادهای دینی تبلیغی ترویجی)، دینخوانان (دین پژوهان و روشنگران دینی) است.
دومین لایه وحدت در عرصه اجتماعی «بینا دینی» است در این لایه منظور وحدت در سه سطح است: وحدت برون دینی (میان دینگرایان و سکولارگرایان)، وحدت بیناادیان (میان ادیان ابراهیمی: یهودیت، مسیحیت، اسلام) و ادیان ابراهمی با دینهای آسیایی به رسمیت شناخته شده پر پیرو و پرسابقه مانند بودیزم، هندوییزم، کنفوسیوسیزم، تائوئیزم، شینتوئیزم، زرتشتیگری). وحدت درون دینی (وحدت میان فرق و مذاهب اسلامی بهویژه میان تسنن وتشیع، هم به صورت افقی{فرق شیعی با یک دیگر} و عمودی{فرقههای اهل سنت با همدیگر}).
فارغ از این تیپولوژیها که در نوع خود و به سهم خود مهماند، آنچه اصحاب دانشگاهی حوزوی ما باید به آن توجه نمایند این است که وقتی از وحدت سخن به میان میآید پاسخ دادن به چند پرسش مهم است: «وحدت چه کسی؟ وحدت بر سر چه چیزی؟ وحدت با چه کسی؟ وحدت برای چه چیزی؟ وحدت به چه صورت؟ وحدت با چه تضمین و ضمانت اجرایی؟».
پرواضح است که دقت نظر به این امر منجر به کاستن از بار تبلیغاتی نمایشی رسانهای مراسمی میشود که از «وحدت» فقط عنوان آن را یدک میکشند!
در ادامه نیاز است به تعابیر متنوع از «جهان اسلام» توجه کنیم، جهان اسلام هم به معنای ژئوپولیتیکی (سیاست– فضا) و هم به معنای ژئوکالچرالی (سیاست – فرهنگ) موسع و متنوع است. بنابراین لازم است به هنگام هرگونه بحث مرتبط با جهان اسلام چنین ظرافت و خاصیتی رعایت شود.
اتفاقا دربحث مورد نظر نیز مهم است که جهان اسلام با توجه به این دو اقتضائات (سیاست– فضا و سیاست – فرهنگ) دیده شود، خصوصا به این دلیل مهم که شئونات مرتب بر هر کدام متفاوت است. بنابراین تعبیر درست و دقیق و بجایی که از جهان اسلام باید داشت: دردرجه اول، منظر ژئوپولیتیکی جهان اسلام است (خاورمیانه، شمال آفریقا، مالزی و اندونزی، آسیای میانه و قفقاز ) که کشورهای اسلامی نامیده میشوند. در درجه دوم، منظر ژئوکالچرالی جهان اسلام است (اجتماعات مسلمین پراکنده در سایر کشورها: اجتماع مسلمین اروپایی، امریکایی، آسیایی، افریقایی، اقیانوسیه).
در هر دوم نظر با مفهوم – پدیده جامعهشناختی روبرو هستیم که امت اسلامی نامیده میشوند؛ یعنی از خصایص سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی، اخلاقی، اقتصادی مختص به خود برخوردارند که آنها را از سایر اجتماعات دینی بزرگ (مانند اجتماع مسیحیان جهان، بوداییان و هندوها و...) متمایز میکند.
اما «تحولات» به چه معناست؟ فارغ از بحث مستوفایی که درعلوم اجتماعی متاخر راجع به معانی چند لایه و همعنان با تحول» شده است (مانند توسعه، تکامل، ترقی، تغییر)؛ آنچه برای بحث ما مهم و اساسی است، ماهیت تحولات جهان اسلام و لایههای متکثر و عوارض و تبعات آنها برای «اجتماع مسلمین»، «آینده دینداری» و «دین اسلام» است. از این لحاظ به نظر ما چند نکته قابل توجه است:
اگر چه عمدتا به هنگام بحث از تحولات، سویه سیاسی این تحولات مطرح میشود خصوصاً رخ داد نیم قرن اخیر یعنی نزاع خونین و مهلک میان اجتماع فلسطینیان اشغال شده با دولت بنیادگرای اسراییل و رخدادهایی نوظهور مانند بهار عربی (یا آنچه بیداری عربی و اسلامی نیز مینامندش) در تونس ومصر و سوریه؛ نیز جنگهای نیابتی در یمن و سوریه و عراق و افغانستان و تا اندازهای لبنان میان حکومت با اپوزیسیون یا با معارضان و تروریستها و خصوصا «داعش و القاعده و طالبان» در خاورمیانه عربی و شمال افریقا و خشونتهای مذهبی نمای تروریستهای اسلامگرای «بوکوحرام و الشباب» در قاره افریقا؛ یا تنشهای سیاسی میان عربستان و ایران، ایران و بحرین؛ نزاع پرسابقه و اکنون خونینتر میان کردهای ترکیه با دولت قومیت کش آن و امثالهم.
با این وجود در پس و پشت این نوع تحولات باید به تغییرات اجتماعی فرهنگی مدرنیستی و نوظهور و شتابانی اشاره داشت که از حیث دگرگونیهای بینانسلی و حتی درون نسلی در سطح اجتماعات اسلامی حادث شده است. تحولات نوع بالا طبعا تنش و کشمکش میان دو نسل سنتی و مدرن را دامن زده است و طوری عمل نموده است که خصوصا حاکمیتهای سنتی شیخ نشین عربی در حوزه خلیج همیشه فارس نتوانستهاندآن را درک و مهار نمایند.
در دیگر حوزههای اسلامی غیر عربی موثر نیز مانند هند و پاکستان، مالزی– اندونزی، آسیای میانه، ترکیه و ایران نیز به شاهد تحولات فرهنگی شگرفی هستیم که بیشتر ناشی از شتابانی تغییرات مدرنیستی و حتی رواج سبکهای زندگی پستمدرنیستی است. روی هم این تحولات نیز به چند معنا تاثیرات مهمی ازخود برجای گذاشته است که لازم است مورد تامل قرارگیرد. مانند تحولات در دینداری، در سبک زیستن فردی و جمعی، در رابطه مردم با حاکمیت، مردم مسلمان با غرب.
نکته دیگر در این تحولات تقویت و ترویج نادرست و غیرمدنی فرقهگراییهای مذهبی خصوصا از نوع سنی/ شیعه است که بزرگترین مایه تفریق و تفرقه است. در این خصوص به ویژه باید مسایل سیاسی فرهنگی کلانی اشاره کرد که جامعه بزرگ اسلامی دچار آفات و بلایای آن شده است- منظور مسایلی است ازقبیل: « تروریزم، تعصب، تحجر، تکفیر، توهین، تخریب، تهمت» که راه را برای هرگونه رفتارمدنی صلحآمیز بینا جامعهای، بینادینی، بیناگروهی، بینا قومیتی سخت میکند.
متاسفانه در این میان سهم موثر منفی دولتهای جوامع اسلامی کمتر از سهم سایر نیروهای اجتماعی خارج از بدنه دولت یا نیروهای سیاسی خارجی نیست. تاسف برانگیزتر نقش ناچیز دانشگاه و دانشگاهیان جوامع جهان اسلام در تغییر رو به مثبت چنین وضع نابسامانی است. البته از آن تاسفآمیزتر همراهی بخشی از بدنه نهاد روحانیت در جهان اسلام خصوصا بخش سنتی افراطی آن (با نمایندگی نهاد تاریخی مذهبی«الازهر» مصر و نیز نهاد افراطی متحجر و متصلب «وهابیت» عربستانی، نیز برخی نهادهای شیعهگرایی افراطی در ایران) با حاکمیتهای متبوعشان در زمینه ترویج و تبلیغ نفرتگرایی و ستیزهگرایی بینامذهبی و بینافرقهای است.
باری با توجه به این تحولات ظاهراً اجتنابناپذیر و نیز بعضاً مهارناپذیر و نیز به لحاظ نقش مهم تاریخی و رسالت اجتماعی فرهنگی که دانشگاه و دانشگاهیان باید در توسعه و ترویج فرهنگ مدنی صلح و آشتی و گفتگوهای بیناتمدنی و بیناادیانی داشته باشند؛ ما برآنیم که یکی از استراتژیهای «مدنی– عقیدتی» تقریب به شرایط کنونی جهان اسلام میتواند پیش بردن جدی و حقیقی پروژه «شهروندی صلح گفتگویی درحوزه عمومی» باشد که هم از مبانی عقیدتی اسلامی برخوردار است و هم متکی برمبانی فلسفی اجتماعی فرهنگی علوم انسانی جهانشمول است - خصوصاً «تز صلح پایدار امانوئل کانت فیلسوف برجسته آلمانی» و «تز کنش ارتباطی یورگن هابرماس فیلسوف اجتماعی برجسته آلمانی».
در این خصوص نیز برای تقویت و ترویج حقیقی و جدی روح و روحیه «وحدت – صلح -گفتگو» در جهان اسلام باید به چند نکته راهبردی توجه نمود: لزوم بحث جمعی میان دانشگاهیان با سیاست ورزان در زمینه «راههای عملی برای کاستن از نفرتگرایی بینامذهبی وقومیتی»، کمک فکری دانشگاهیان به دولتهای متبوع خود برای اتخاذ «سیاست فرهنگی گفتگو با هم، اخلاقیات مدنی جمعگرا وهم زیستی مسالمتآمیز بینااجتماعاتی»، دورخیز دانشگاهیان برای «ترویج برنامه اسلام اجتماعی فرهنگی» جهت کاستن از نتایج مخرب اسلامگراییهای سیاسی موجود.
انتهای پیام