به گزارش ایکنا، اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر ادبیات آیینی، در بیست و ششمین برنامه «محرم در شعر و ادب فارسی» که به ارائه گزیده و گلچینی از سرودههای عاشورایی و آیینی شاعران کهن و معاصر اختصاص دارد، به بازخوانی شعری از سیدعبدالجواد موسوی پرداخت و نکتههایی از آن بیان کرد که متن آن را در ادامه میخوانید:
سلام عرض میکنم خدمت دوستانی که علاقهمند به شعر عاشورایی و دلبسته به این فرهنگ، زبان و نگاه به جهان هستی و سرنوشت انسان هستند و نقل وقایع عاشورا را که از کتابهای تاریخی دنبال میکنند، روایتهای متفاوت او را از نگاه شاعران در سطرهای شعر چه شعر موزون و چه منثور که در روزگار ما رواج یافته، پیگیری میکنند.
به هر حال چون شعر نگاه عاطفی، هنری و خلاق به جهان دارد، درباره وقایع تاریخی هم پنجره و منظره خود را داشته و آنچه به شعر کمک میکند تا سخن متفاوتی نسبت به متون تاریخی و روایی داشته باشد، این است که اولاً شاعر به وقایع نزدیکتر میشود و وقایع را به صورت کلی نمیبیند و همچنین منظر اندیشه و نگاه و عاطفه و زبان خود را ترجیح میدهد به آنچه نقل شده و رایج بوده است.
ممکن است در نقل وقایع تاریخی مانند واقعه عاشورا شاعر اجازه نداشته باشد در وقایع تصرف کند، اما اجازه تخیل دارد. مثلاً به صورت زبان حال، تصور کردن سخن گفتن تمام اجزاء هستی از یک موضوع. به تعبیر مولانا که میگوید:
جمله ذرات عالم در جهان / با تو میگویند پیدا و نهان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشیم
از جمادی در عالم جانها روید / غلغل اجزای عالم بشنوید
در واقع شاعران غلغله اجزای عالم و تسبیح آسمان و زمین را شنیدهاند و در شعر خود بیان کردهاند. همان تعبیری که در آغاز سوره جمعه هست؛ «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ».
من از کتاب «زخم و نمک» که از مجموعه شعرهای سیدعبدالجواد موسوی است، یک شعر عاشورایی میخوانم که در مدح حضرت عباس(ع) است. این شاعر، حیطههای موضوعی شعرش گسترده است. هم شعرهای اجتماعی و اعتراضی بسیار خوبی داشته و هم شعرهای حکمت و عرفان درخشان و هم شعرهای عاشورایی خوبی دارد. نگاه و لحن متفاوتی داشته و سایه هیچ یک از بزرگان گذشته روی شعر سیدعبدالجواد موسوی نیست، به نحوی که بتوانیم بگوییم، شعر او تحت تأثیر فلان مکتب شعری است؛ بنابراین استقلال خاصی در زبان و بیانش دارد، مطالعات و احاطه او نسبت به متون و ادب فارسی از لابه لای کلماتش نمایان است، زیرا به جد اهل کتاب خواندن و اهل شعر و ادبیات با عشق و علاقه است و نه تکلیف.
خوشا مردن و جان ز جانان گرفتن
کمِ خویش دادن، فراوان گرفتن
دلیرانه از زندگی دست شستن
نشان وفا را به دندان گرفتن
فرو تا نشیند عطش، همچو طفلی
در آغوش، شمشیر عریان گرفتن
به آشفتن کفر زلف سیاهی
دل و دین گبر و مسلمان گرفتن
به جنگاوری از علی ارث بردن
رخ از یوسف حسنِ کنعان گرفتن
سبق بردن از قیس در عشق و مستی
سریر خرد را ز لقمان گرفتن
اگر عقل احمد بود، نفس حیدر
از آن این گرفتن، از این آن گرفتن
به امر فلک نیز سر خم نکردن
فقط از دل خویش فرمان گرفتن
دلی سرسپرده به آیین یاری
ز روز ازل روز پیمان گرفتن
در آن روز بر گرده بار گرانِ
ولای امام شهیدان گرفتن
هماره در این بیم تا گرد راهی
مبادا به دامان ایشان گرفتن
به حکم ادب خاک پاک رهش را
به اشک و به جاروب مژگان گرفتن
به هنگام جانبازی از سر گذشتن
چو گویی که در پیش چوگان گرفتن
به دست و دل و دیده تیر بلا را
از این سوی و آن سوی میدان گرفتن
به پاس وفا در سپاه مروت
علمداری از خون یزدان گرفتن
جهانگیر، مشکلگشا، ماه خوبان
از این دست القاب و عنوان گرفتن
برانگیختن رشک جن و ملک را
مقامی ورای خدایان گرفتن
به گاه تولد: علی، در نظاره
حسین است هنگامه جان گرفتن
عجب مطلع و مقطع بیبدیلی
شروعش همانند پایان گرفتن
در اوج است اوجی که در وهم ناید
همانند از کوه باران گرفتن
به پایان نیامد حکایت که خونش
گرفته است سودای جولان گرفتن
نمیایستد تا بگیرد جهان را
نمیایستد تا به ویران گرفتن
اگر دیر اگر دور، اما رسیده است
رسیده است هنگام تاوان گرفتن
گریز از چنین آزمونی محال است
به شوخی و بازیش نتوان گرفتن
نه پایان که آغاز جنگی بزرگ است
میان خداوند و شیطان گرفتن
چه آغاز بشکوه و بیانتهایی
خوشا خوش از اینگونه پایان گرفتن