به گزارش ایکنا؛ اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر ادبیات آیینی، در دهمین برنامه «محرم در شعر و ادب فارسی» که به ارائه گزیده و گلچینی از سرودههای عاشورایی و آیینی شاعران کهن و معاصر اختصاص دارد، به بازخوانی شعری از مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد پرداخت. متن این بخش را در ادامه میخوانید:
شعری از مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد میخوانم. این شاعر بیشتر مشهور به طنزنویسی بود و هم در شعر و هم نثر قلمی بسیار توانا داشت و هم در حوزه فعالیتهای دانشگاهی و پژوهشی انسان شاخصی بود. با کتاب انس بسیاری داشت و اهل و شیفته مطالعه بود و از نظر اخلاقی نیز، انسان بسیار شریف، ملایم، خوش اخلاق و اهل معرفت و دوستی بود.
مرحوم زرویی به واسطه تربیتی که همه ما ایرانیها داریم، ارادت خاصی به حضرت عباس(ع) داشت و همچنین همنام آن حضرت بود. رمانی به ام «ماه به روایت آه» دارد که برگزیده جایزه کتاب سال عاشورایی شد.
این رمان درباره زندگی حضرت عباس(ع) است و نوع روایت آن نیز به این صورت است که از زبان همه کسانی که آن بزرگوار را دیدهاند، روایت میکنند که با چه شخصیتی مواجه شدند، چه دوستان و چه دشمنان و چه کسانی که حمله کردند و مظلومانه حضرت عباس(ع) را به شهادت رساندند.
شعری که میخوانم در مدح حضرت عباس(ع) است و انصافاً یکی از شاهکارهای شعر فارسی است که در این زمینه سروده شده است.
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حسن تو را نور میبرد بر دوش
شکوه نام تو را حور میبرد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
برای آن که بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست
چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بَحر و لنگر دست
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معاملهای داده است کمتر دست
صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست
چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست
گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست
هوای ماندن و بردن به خیمه، آبِ زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟
مگر نیامدنِ دست از خجالت بود
کهتر نشد لب اطفال خیل و شدتر، دست
به خون چو جعفر طیار بال و پر میزد
شنیده بود: شود بال، روز محشر، دست
حکایت تو به ام البنین که خواهد گفت
وزین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟
به همدلی، همه کس دست میدهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست
این شعر ابیات دیگری هم دارد، دوستانی که اهل شعر هستند، میدانند که شعر گفتن با ردیف اسمی به ویژه کلمه محدودی مانند دست، کار بسیار سختی است، اما استادی دوست فقیدمان در آنجاست که از همه مفاهیم صرفی و نحوی محتمل که در کلمه «دست» وجود دارد و از همه قابلیتهای آن استفاده کرده تا وجود ردیف در این شعر موجب ملال نشود و در واقع به شکل تشریفاتی و تکراری از ردیف استفاده نکرده و این کلمه در همه ابیات قدرتمند ظاهر شده است.
دیگر اینکه، این فقط یک کلمه نیست و هر جا که با حدیث دست مواجهیم، به ویژه نشانههایی مانند کاسههای برنجی متبرک روی علمها که در هیئتها نیز وجود دارد، به یاد حضرت عباس(ع) میافتیم. در واقع تأملی در این بوده که التزام کرده، برای گفتن فضایل حضرت عباس(ع) کلمه «دست» را در قافیه بیاورد.
انتهای پیام