در طول تاریخ تفاسیر و تحلیلهای متفاوتی از اهداف و فلسفه قیام عاشورا از سوی اندیشمندان شیعه و حتی اهل سنت ارائه شده است. کسانی مثل «شیخ مفید» و «سیدمرتضی» قائل به این هستند که هدف قیام امام حسین(ع) از ابتدا تشکیل حکومت اسلامی بود، ولی زمانی که حضرت مجبور شدند بین بیعت با یزید و شهادت، یکی را انتخاب کنند، گزینه دوم را انتخاب کردند، البته تلاش کردند که از جنگ جلوگیری کنند، ولی این خواسته محقق نشد و بین عزت و ذلت، عزت را انتخاب کردند. در میان متفکران معاصر کسانی مثل مرحوم «صالحی نجف آبادی» با نظر شیخ مفید و سیدمرتضی هم عقیده هستند. ولی کسانی مثل مرحوم «دکتر علی شریعتی» معتقد است امام حسین(ع) از ابتدا به خاطر شهادت قیام کرد و میخواست با شهادت خود مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر جامعه را به چالش بکشد. دیدگاه مرحوم «شهید مطهری» جمع بین این دو دیدگاه است. وی تشکیل حکومت را جزء اهداف قیام امام میداند، ولی بیشتر بر امر به معروف و نهی از منکر تأکید میکند. حتی تعدادی از روشنفکران این دیدگاه را مطرح میکنند که حادثه عاشورا برای انتقامجویی از جنگهای صدر اسلام شکل گرفت. خبرنگار ایکنا در اصفهان در همین رابطه گفتوگویی با محمد اسفندیاری، پژوهشگر دین و تاریخ اسلام، عاشوراپژوه و نویسنده کتابهای «آسیبشناسی عاشورا» و «حقیقت عاشورا» داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
آنچه در این گفتوگو میخوانید:
امام حسین(ع) چهار هدف را دنبال میکرد
کتاب الفتوح ابن اعثم معتبر نیست
قیام امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر نبود
حدیث «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراکَ قَتیلاً» قابل استناد نیست
غاشورا بُعد زمینی دارد
قیام امام حسین(ع) برای مبارزه با استبداد سیاسی و اقتصادی بود
امام حسین(ع) شخصیتی برای همه فصول است
امام حسین(ع) به دنبال گفتوگو و مذاکره بود
هیچ حکومتی از انحراف ایمن نیست
مردم باید حساسیت سیاسی داشته باشند
معیار پیروزی و شکست نه میدان سیاست، بلکه میدان تاریخ است
کسانی امام حسین(ع) را برای آن حضرت نمیخواهند
برخی نسبت به امام حسین(ع) دیدگاه ابزاری دارند و به دنبال نام و نان هستند
ایکنا ـ در طول تاریخ تفاسیر و تحلیلهای متفاوتی از اهداف و فلسفه قیام عاشورا ارائه شده است. آیا نهضت امام حسین(ع) نوعی قیام به معنای مصطلح آن در عرف سیاست تعریف میشود یا یک حرکت اصلاحطلبانه و اصلاحگرانه با رویکرد امر به معروف و نهی از منکر؟
نهضت امام حسین(ع)، قیام به معنا و مفهوم امروزین کلمه است و میتوان آن را یک حرکت انقلابی اطلاق کرد، نه یک حرکت اصلاحگرایانه و رفرمیستی. نهضت امام حسین(ع) چهار مرحله دارد و آن حضرت چهار هدف را دنبال میکرد؛ مرحله اول عزیمت امام حسین(ع) از مدینه به مکه و اقامت در مکه است. در این مرحله هدف امام(ع) امتناع از بیعت بود، یعنی امام در این مرحله فقط به دفاع میاندیشید و نه قیام. مرحله دوم حرکت امام از مکه به سمت کوفه و مواجهه ایشان با حربن یزیدبن ریاحی است. در این مرحله امام(ع) به فکر تشکیل حکومت بود. به این دلیل که مردم کوفه صدها نامه و یا به قولی هزاران نامه به ایشان نوشته بودند که از ایشان خواسته بودند به کوفه که پایگاه شیعیان است، تشریف بیاورند. ایشان وقتی دیدند در مدینه پایگاهی ندارند و به صلاح هم نیست که در مکه بمانند، ترجیح دادند به کوفه حرکت کنند. در این بین مسلم بن عقیل اخبار مثبتی نیز از کوفه برای امام فرستاده بودند. بنابراین در این مرحله امام به تشکیل حکومت میاندیشید و اطلاق قیام به این مرحله سزاوار است. مرحله سوم، از برخورد با حر و تا شروع جنگ است. هدف امام در این مرحله جلوگیری از جنگ است. به عبارت دیگر هدف امام در این مرحله جنبه دفاعی داشت، آن هم بالعکس مراحل قبلی که حرکت امام جنبه تهاجمی داشت. امام حسین در این مرحله میخواست جنگی آغاز نشود. مرحله چهارم شروع جنگ است که در این مرحله امام هدفشان مقاومت است. به عبارت دیگر میتوان گفت امام حسین چهار هدف را دنبال میکرد؛ اول مبارزه منفی و یا امتناع از بیعت. دوم مبارزه مثبت و یا تشکیل حکومت. سوم جلوگیری از جنگ، و چهارم، مقاومت و نه در پی شهادت رفتن. لذا اطلاق قیام بر نهضت امام حسین(ع) کاملا درست است. کسانی که میگویند امام حسین(ع) فقط به دنبال دفاع بود، بخشی از تاریخ را نادیده میگیرند.
ایکنا ــ در باب اینکه حرکت امام حسین(ع) برمبنای اصلاحگری و امر به معروف و نهی از منکر بود، دیدگاههای مختلف ارائه شده که نمونه بارز آن دیدگاه مرحوم مطهری است که معتقد بودند که بیعت نکردن امام حسین و حرکت ایشان از مدینه به مکه و سپس کوفه، برای احیای امر به معروف و نهی از منکر بود. آیا شما چنین دیدگاه و قرائتی را در ادامه مباحثی که فرمودید، قابل بحث میدانید؟
در سالهای اخیر اینطور برداشت شده که هدف امام حسین(ع) امر به معروف و نهی از منکر بوده است. منشا این دیدگاه نیز دیدگاه شهید مطهری بود که سخنرانیهایی در این زمینه داشتند و مجموع آن در کتاب «حماسه حسینی» ایشان منتشر شده است. دلیل و مستندی که گفته میشود حرکت امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر بوده، حدیثی است که در کتاب «الفتوح» از «ابن اعثم» آمده که در آن میخوانیم امام حسین(ع) در مدینه وصیتنامهای نوشت و بر آن مهر زد و آن را به برادرش محمدبن حنفیه سپرد. در آن وصیتنامه آمده است: «أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّی وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) ....؛ حسين گواهی ميدهد: خدایی جز الله وجود ندارد، خدا يكى است و شريكى ندارد و براستی كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله عبد و رسول خدا ميباشد كه حقیقت را از جانب خدای حق آورد و همانا كه بهشت و جهنم حقیقت هستند و قيامت خواهد آمد و هیچ شكى در آن نيست و خداوند هر كسى را كه در قبور باشد زنده خواهد كرد و همانا من براى سركشى و خود پسندی و تكبر و فساد كردن و ظلم نمودن خارج نشدم [قیام نكردم] و به تحقیق كه من برای اصلاح و درست كردن [كارها] در میان امت جدم قیام كردم و میخواهم به نیكی سفارش و از بدی نهی كنم و مطابق سيره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب عليهم السّلام رفتار نمایم.....».
برای اثبات اینکه نهضت امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر بوده، همین یک حدیث وجود دارد و در کتاب الفتوح ابن اعثم آمده و به دلایلی معتبر نیست؛ اول اینکه فاقد سند و در همه منابع به صورت مرسل آمده است. دوم اینکه کتاب الفتوح که کهنترین منبع نقل این حدیث هست، کتابی نامعتبر است و اینکه ابن اعثم مردی افسانهپرداز بوده و به همه اخبار کتاب او نمیتوان اعتماد کرد. سوم اینکه حدیث مذکور یک وصیتنامه مهم است و شان آن اقتضا میکند که در منابع متعددی آمده باشد، ولی در هیچ یک از منابع پیش از الفتوح مانند «طبقات ابن سعد»، «انساب الاشراف»، «تاریخ یعقوبی»، «تاریخ طبری» و «الاخبار الطوال» نیامده است. چهارم اینکه در این حدیث، تعبیر خلفای راشدین به کار رفته که با مذهب تشیع در تعارض است. پنجم اینکه اصطلاح خلفای راشدین اصطلاحی کلامی و متعلق به دورههای بعد از این حدیث است. یعنی دورهای که خلفای بد ظهور کردند. ششم هم اینکه حدیث پیش گفته دربرگیرنده این معناست که امام حسین(ع) میخواست در برابر یزید قیام کند، در حالی که هدف خروج امام از مدینه، پناه بردن به کعبه بوده است و در آن زمان نامه مردم کوفه و مسلمابن عقیل و شیعیان کوفه به دست ایشان نرسیده بود، لذا بنده تفسیر نهضت امام حسین(ع) بر مبنای امر به معروف و نهی از منکر را درست نمیدانم، چون منبع آن فقط یک حدیث و آن حدیث هم در یک منبع به نام الفتوح ابن اعثم آمده که سند ندارد و مرسل است و علاوه بر این الفتوح کتاب ضعیفی است.
ایکنا ـ در واقعه عاشورا، جنبههای زمینی و بشری و از طرفی جنبی الهی و آسمانی و یا امر قدسی و امر عرفی چه نسبتی با هم پیدا میکنند و از این منظر، چه تحلیلهایی میتوان ارائه داد؟ منظور از امر عرفی، جنبههای دنیوی، زمینی و اخلاقی مرتبط با انسان است و منظور از امر قدسی، نگاه متافیزیکی و آسمانی به واقعه عاشورا. اینکه نهضت امام حسین(ع) در ذیل امر عرفی میگنجد یا امر قدسی؟
قیام امام حسین(ع) هم بُعد آسمانی دارد و هم بُعد زمینی. یعنی اینطور نیست که خداوند تقدیر کرده بود که امام حسین(ع) کشته شود و به آن حضرت در خواب الهام شده باشد که به سمت کربلا برود. حدیث «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراکَ قَتیلاً؛ انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراهُنَّ سَبایا» که میگوید: «خدا میخواهد تو را کشته ببیند و خدا میخواهد آنان (زن و بچههایت) را در لباس اسارت ببیند»، نخستین بار در لهوف، سیدبن طاووس در قرن هفتم آمده و تا پیش از قرن هفتم در هیچ یک از منابع نقل نشده است و بنابراین به آن نمیشود استناد کرد. اما شاهد سخن من برای اینکه قیام امام حسین بُعد زمینی داشت، این است که شیعیان آن زمان از جمله سلیمان بن صُرد خزاعی و حبیببن مظاهر در نامهای به امام حسین(ع) مینویسند: سپاس خدایی را که دشمن(معاویه) زورگو و سرکش شما را در هم شکست، همان دشمنی که براین امت یورش آورد و به ظلم زمامداری آنها را برای خود غصب کرد و اموال آنان را به زور گرفت و بدون رضایت آنان، خود را فرمانروای ایشان دانست، نیکان را بکُشت و بدکاران را بر جای نهاد و مال خدا را دست به دست در میان گردنکشان و ثروتمندان چرخاند». این مضمون نامهای است که وقتی خبر مرگ معاویه به شیعیان رسید، آن را برای امام حسین(ع) نوشتند. این نامه کاملا بُعد زمینی، انسانی، ضد استبدادی و ضد استثماری دارد و گویای درک سیاسی شیعیان و چگونگی نگاه آنان به مسئله حکومت است. در این نامه از استبداد سیاسی یعنی حکومت بدون رضایت مردم و استبداد اقتصادی صحبت شده است و صحبتی از شرابخواری و سگبازی یزید نیست، صحبت از نزاع بین استبداد و آزادی و جنگ بین فقر و غنا است. امام حسین(ع) در بیان علل قیام خود فرمودند: امویان اموال فقیران و بینوایان را به خود اختصاص دادهاند و یا در جای دیگری فرمودند: اموال عمومی را به خود اختصاص میدهند و با ستم و دشمنی در میان آنان رفتار میکنند. این یعنی مردم از ظلم امویان به ستوه آمده بودند و بنابراین به امام حسین(ع) نامه مینویسند. امام(ع) نیز وضع را تشریح میکنند و علت قیام خود را برمیشمارند که امویان استبداد سیاسی و استبداد اقتصادی دارند. امام حسین(ع) برهمین مبنا قیام میکنند و این کاملا بُعد زمینی دارد. البته این بُعد زمینی داشتن به معنا و نافی بُعد الهی بودن آن نیست، بلکه تمام حرکات، گفتار، رفتار و سکوت امام حسین(ع) رنگ و صبغه الهی دارد و آمیخته با امر قدسی است.
ایکنا ـ یعنی در نهضت امام حسین(ع)، امر عرفی و امر قدسی به وحدت میرسند.
بله، همینطور است، کربلا و عاشورا محل تلاقی امر قدسی و امر عرفی است.
ایکنا ـ واقعه عاشورا چه پیام و دستاوردی برای رهایی انسان و جامعه مدرن از بحرانهای عصر مدرن دارد؟
تا زمانی که حکومتهای استبدادی، سرمایهداری، کاپیتالیسم و دیکتاتوری در جهان وجود دارد، امام حسین(ع) زنده است، ولو اینکه تمام جهان به سمت عرفی شدن پیش رود. در چنین شرایطی باز امام حسین(ع) یک قهرمان و نماد است. امام حسین(ع) در برابر استبداد سیاسی و اقتصادی قیام کرد و تا زمانی که استبداد چه در شکل سیاسی و چه در شکل اقتصادی آن وجود دارد، امام حسین(ع) زنده و منبع الهام انسانهای آزاده و مبارز است.
در جامعهای که ظلم وجود دارد و مردم بخواهند علیه ظلم قیام کنند، نیاز به یک الگو دارند و آن الگو امام حسین(ع) است. لذا امام حسین(ع) شخصیتی برای همه فصول است و برای یک دوره و زمان خاص نیست. اگر به جنبه شهادتطلبانه قیام امام حسین(ع) نظر کنیم، همه قهرمانان و مبارزان به آن حضرت نیاز دارند. اما قیام امام حسین(ع) مرحلهای دیگری هم دارد که در آن میخواهند از جنگ جلوگیری کنند و صلح ایجاد شود، لذا در اینجا هم امام حسین الگوی بشریت خواهد بود. امام حسین(ع) پس از مواجهه با حُر و تا روز عاشورا، پنج بار پیشنهاد کرد که به حجاز بازگردد، اما آنها نپذیرفتند، حتی دوبار تلاش کردند تا بازگردند، ولی راه را به روی ایشان بستند، حتی یک بار هم یکی از اصحاب ایشان خواستند تا بگذارند کاروان امام بازگردد، ولی آنها قبول نکردند. در مجموع امام(ع) هشت بار تلاش کردند تا بازگردند، ولی ممانعت کردند. امام حسین(ع) میخواست جنگ نشود و میگفت: اگر شما از آمدن من ناراحت هستید بگذارید من برگردم. این یعنی اگر جهان بخواهد به سوی صلح برود، نمیتواند تلاشهای امام حسین را نادیده بگیرد، زیرا آن حضرت بسیار مذاکره کرد تا جنگی ایجاد نشود، یعنی علاوه براین هشت مورد که امام تلاش کردند تا جنگی آغاز نشود، سه یا چهار جلسه و مذاکره با عمربن سعد تشکیل دادند تا از جنگ جلوگیری شود و حتی برای تشکیل یکی از این جلسات امام حسین به عمر بن سعد پیشنهاد داد که شبانه میان دو سپاه با هم ملاقات کنیم، بعد هر دو طرف با یک عدهای در محل ملاقات جمع شدند و چون به هم رسیدند از همراهان خود خواستند تا از آنها فاصله بگیرند، این جلسه محرمانه به درازا کشید و بنا به نقل مورخان امام حسین(ع) در این جلسه چند پیشنهاد ارائه کردند، از جمله اینکه به مدینه بازگردند.
از عاشورا درسهای زیادی میشود گرفت. بنابر روایتی حضرت زینب(س) فرمودند: «ما رأیتُ الّا جمیلاً؛ من جز زیبایی در کربلا چیزی ندیدم». یکی از درسهایی که ما میتوانیم از نهضت امام حسین و عاشورا بگیریم این است که هیچ حکومتی از انحراف ایمن نیست. یعنی این امکان وجود دارد که هر حکومت عادلانهای پس از مدتی به انحراف کشیده شود و ضمن حفظ ظاهر به ضد خودش بدل شود. در نظر داشته باشید، هنوز چند دهه از حکومت پیامبر(ص) نگذشته بود که حکومت معاویه سربرآورد و سپس نوبت به حکومت یزید فاجر و جائر رسید. درس دیگری که میتوانیم از عاشورا بگیریم، لزوم برخورداری از حساسیت سیاسی است. یعنی مردم باید حساسیت سیاسی داشته باشند. مسلمانان زمان امام حسین(ع) نماز میخواندند، روزه میگرفتند، زکات میدادند و حج میرفتند، اما حساسیت سیاسی نداشتند و به ظلم خلیفه وقت بیاعتنا بودند. درس دیگری که از عاشورا میشود گرفت این است که میدان سیاست بسیار کوچکتر از میدان تاریخ است، بنابراین معیار پیروزی و شکست نه میدان سیاست، بلکه میدان تاریخ است و در این عرصه معلوم میشود چه کسی شکست میخورد و چه کسی پیروز میشود. امام حسین(ع) در روز عاشورا در عرصه سیاست شکست خورد، اما در تاریخ پیروز شد و در درازای تاریخ، همه تاریخ را از آن خود کرد. متقابلا امویان در روز عاشورا به ظاهر پیروز شدند، اما در تاریخ شکست خوردند. درس دیگری که از عاشورا می توان میگرفت، نترسیدن از تنهایی است. امام علی(ع) فرمودند: « از راه هدایت به سبب اندک شمار بودن روندگان آن وحشت نکنید»، امام حسین(ع) در راهی که رفتند، وحشت نکردند، از تنها بودن نهراسیدند؛ اکنون امام حسین تاریخ را با خود دارد و یک جهان عاشق امام حسین(ع) است، اما امویان از تاریخ محو و طرد شدند.
امام حسین در عاشورا اهداف بزرگی داشتند و دنبال این بودند که اسلام را از چنگال امویان نجات دهند. هدف اصلی امام احقاق حق، ابطال باطل، احیای سنت و از بین بردن بدعت بوده است.
ایکنا ـ به نظر شما امروز چه نوع نگاه و رویکردی به شخصیت امام حسین(ع) در جامعه وجود دارد؟ آیا میتوان گفت که امروز دو نوع نگاه به شخصیت امام حسین(ع) وجود دارد؛ یکی رویکرد ابزاری که به دنبال امروزی کردن ایشان است و دیگری که به دنبال حسینی کردن امروز است و بیشتر کشف حقیقت و واقعیت حرکت امام را برجسته میکند؟
در اینکه نسبت به امام حسین(ع) دیدگاه ابزاری نیز وجود داشته و وجود دارد، تردیدی نیست. یعنی کسانی امام حسین(ع) را برای آن حضرت نمیخواهند، بلکه امام حسین را برای خودشان میخواهند. اما در این میان کسانی هستند که خود را فدای امام حسین میکنند. بین این دو خیلی تفاوت است. برخی از مداحان و روضه خوانان قصدشان قربت کامل نیست. محدث نوری، کتابی با عنوان «لولو مرجان» دارد، وی در آن کتاب میگوید که برخی از مداحان و روضهخوانان قصد قربت نمیکنند و به منافع مادی و دنیوی خود میاندیشند.
برخی عاشورا را به یک صنعت بدل کردهاند و میخواهند از قبل آن نامی برای خودشان درست کنند و نانی بخوردند و خلاصه شهرتی به دست بیاورند. به هر حال صف این عده با عامه مردم که واقعا حسین حسین میگویند، جداست. عدهای نیز عاشورا را برای سرگرمی میخواهند که مرحوم مطهری به این انگیزه اشاره کرده و به نقد آن پرداختهاند. چنین رفتارهایی از نهضت و اهداف امام حسین(ع) به دور است و البته این افراد در اقلیت هستند و اکثریت جامعه ما نگاه ابزاری به امام حسین(ع) ندارد.
ایکنا ـ به نظر شما در طول تاریخ چه عواملی باعث شده که اهداف و فرهنگ متعالی عاشورا در جامعه نهادینه نشود؟ چه از نگاه دروندینی و چه از نگاه بروندینی؟
جامعهای که مرده باشد، امام حسین(ع) آن هم مرده است، جامعهای که زنده باشد، امام حسین آن زنده است. در سدههای گذشتههای برخی از جوامع اسلامی دچار خمود و جمود بودند و این یعنی مرده بودند و خون در رگهایشان جاری نبود، و امام حسین آنها فقط در عزاداری محدود بود، اما ملتی که زنده باشد، امام حسین(ع) آن هم زنده است و میتوان از آن بهره برد.
انتهای پیام