تا ریشه در آب است امید ثمری هست
آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست
چندین به پریشانی آن طره چه نازی
در زلف تو از زلف تو آشفته تری هست
منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق
این نشأ مرا گر نبود با دگری هست
هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست
شادیست که او را سر و برگ سفری هست
عرفی شیرازی