به گزارش خبرنگار ایکنا؛ چهاردهمین سالگرد شهادت فرمانده دلیر سپاه، احمد کاظمی بهانهای شد تا نگاهی به زندگی این شهید والامقام داشته باشیم. وی دوم مرداد سال ۱۳۳۷ در نجفآباد اصفهان چشم به دنیا گشود. اسمش را احمد نهادند. از بچگی متفاوت بود و این را در رفتارش نشان میداد. پدر و مادرش هم از همان بچگی عجیب دوستش داشتند، او یک نشانه هم در بدنش داشت؛ دو انگشت دستش به هم چسبیده بود. مادر همیشه میگفت راز بزرگی در پس آن وجود دارد و پس از سالها این راز که همان شهادتش بود، فاش شد.
پدرش نجار بود و پس از مدتی به شغل قالیبافی روی آورد. احمد نیز پس از آنکه پدرش به قالیبافی مشغول شد، اوقات فراغتش را به پدر کمک میکرد و به یک قالیباف حرفهای تبدیل شد. همزمان با قالیبافی و تحصیل با شروع مبارزه علیه رژیم ستمشاهی به فعالیتهای ضد شاهنشاهی هم مشغول بود تا آنجا که در عاشورای سال ۵۶ از سوی ساواک دستگیر و پس از مدتی آزاد شد، اما او با انگیزهای بیشتر در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی قدم برداشت.
این مبارزات به گونهای شد که ساواک شبانهروزی دنبال دستگیری او بود. احمد مجبور شد برای ادامه فعالیتهای مبارزاتیاش به خارج اصفهان برود و چندین ماه پس از پیروزی انقلاب برگردد. پس از بازگشتش به اصفهان با شهید محمد منتظری راهی لبنان شد تا جنگهای چریکی را بیاموزد. بازگشت او به ایران همزمان با شروع غائله کردستان بود. او پس از این اتفاقات به کردستان رفت و در مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب مجروح شد و به اصفهان بازگشت. هنوز بهبود نیافته بود که عراق به ایران حمله کرد و او با همان اوضاع به جنوب رفت.
شهید کاظمی در مدت حضور ۸ ساله خود در جبهههای نبرد علیه دشمن بعثی مسئولیتهایی همچون فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، فرماندهی لشکر ۸ نجف، فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین(ع) را برعهده داشت و با پایان جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و فرماندهی نیروی هوایی و نیروی زمینی سپاه را به عهده داشت و رشادتهای زیادی را در طول دوران دفاع مقدس و بعد از آن از خود نشان داد.
سردار شهید احمد کاظمی در سال ۱۳۷۹ طی حکمی از سوی فرمانده کل قوا به سمت فرماندهی نیروی هوایی سپاه منصوب شد و در طول فرماندهی خود در این نیرو، نیروی هوایی را از نظر سازمان، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داد.
او پس از پنج سال خدمت ارزنده در نیروی هوایی سپاه، در سال ۱۳۸۴ حکم فرماندهی نیروی زمینی سپاه را از سوی فرمانده کل قوا دریافت کرد و طی سه ماه فعالیت شبانهروزی، با سفرهای متعدد وضعیت یگانهای نیروی زمینی را از نزدیک مورد بررسی قرار میداد. شهید کاظمی در پی مأموریتی که در ۱۹ دی ماه سال ۱۳۸۴ و همزمان با روز عرفه به همراه ۱۱ نفر از فرماندهان و پرسنل نیروی زمینی سپاه به استان آذربایجان غربی داشت، بر اثر سقوط جت فالکن حامل آنها در منطقه امامزاده آیدینلو در نزدیکی شهر ارومیه به فیض شهادت نائل شدند.
احمد از زبان قاسم
پس از شهادت شهید احمد کاظمی، سردار قاسم سلیمانی درباره ویژگیهای شهید کاظمی میگوید: احمد چند مشخصه اصلی داشت که همه اینها را از امام(ره) گرفت و این درست است که همه اینها از مکتب اسلام است، اما امام(ره) به عنوان یک الگوی مجسم بود و ما وقتی در جنگ نگاه میکردیم، احمد هم در این چیزهایی که من ذکر میکنم از همه ما برجستهتر بود.
احمد پنج مشخصه مهم داشت که اینها در دوره جنگ در لشکر نجف دیده میشد که ما وقتی به لشکر نجف نگاه میکنیم هیچ چیز در ذهن ما غیر از احمد نمیآید. شما وقتی مثلاً میگویید فلان لشکر، یک عقبهای هم در ذهنتان میآید، اما به لشکر نجف که نگاه میکنید غیر از احمد هیچ چیز در ذهنتان نمیآید. این خیلی هنر بود که یک فرد بیاید از درون یک شهرستان یک لشکر درست کند که آن لشکر با لشکرهایی که عقبههای طولانی داشتند با امکانات وسیع به ویژه در کادر، نه تنها برابری میکند بلکه شاه کلید جنگ بشود. در واقع این را میرساند که نقش احمد محوری بوده، لذا همه چیز در او خلاصه شده بود یعنی همه ابتکارات و موضوعات گوناگون، نه اینکه احمد پایش روی شانه دیگری بود و از شانه دیگران داشت حرف آنها را میزد و ابتکارات و طرح آنها را میگفت، نه، بلکه هر چیز بود از او دمیده میشد. البته حسین هم همین بود؛ اما حالا بحث احمد است.
تدبیر، مشخصهای بارز
یکی دیگر از مشخصههای بارز احمد، زیرکی بود، حالا به معنای درست آن «تدبیر» بود. منتظر نبود که در قرارگاه بگویند خط حد لشکرت چه میشود. همیشه وقتی درباره منطقه عملیاتی بحث میشد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه میکرد، لذا موافقت هایش معنا داشت و مخالفتهایش هم معنا داشت. دوم اینکه وقتی میخواست خط حدی انتخاب بکند مخالفت یا موافقت او در کل عملیات برای نحوه عمل لشکر۸ نجف تأثیر داشت. مثلاً شما به همه خط حدهایی که لشکر نجف گرفته نگاه کنید، احمد خط حدی را برایش اصرار میکرد که پیروزی و شکستش کمتر به گردن کسی بیفتد.
اصلاً اتکا لشکر نجف و احمد در محورهایی که عمل میکرد کمتر به جناحین آن بود. همیشه یا انتخابی را انجام میداد که این جناح طبیعی باشد یا به نحوی انتخاب میکرد که این جناح تأثیر بر کل عملیات بگذارد. مثل والفجر۴، در والفجر۴ حسین زیر ارتفاع سنگ معدن متوقف شد من بالای سر پنجوین متوقف شدم، حاج همت روی ارتفاع خلوذه متوقف شد، باکری روی ارتفاع کنگرک متوقف شد، او که آمد با عملش، خلوذه و پنجوین و ... را، همه را بیخاصیت کرد و مسلط شد. هدف احمد تصرف ارتفاع لَری بود، عملیات احمد، عملیات سختی بود. در والفجر۴ فشار روی احمد از همه ما بیشتر بود، چون از دشت شیلر میخواست بیاید از میدان مین، جناحش باز بود تا میرسد به لَری، قله تک بود، اما او انتخاب کرد، نقطهای را که میگرفت تمام منطقه را آزاد میکرد و این را عمل کرد.
فرصت را محدود میدانست
یکی دیگر از خصوصیات احمد استفاده از فرصت در بعد تاکتیکی و در بعد استراتژی بود. در بعد تاکتیکی وقتی که به دشمن میزد متوقف نمیشد تا نقطهای که باید نتیجه میگرفت. همه عملیاتهایش را نگاه کنید همین را میبینید مگر جایی بالاجبار متوقف شده، هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطهای که نقطه اتکا عمل بوده برسد. تمام عملیاتهایش همین است. شما سراغ ندارید که مثلاً زیر ارتفاعات لَری متوقف بشود، مرحله دوم برود وسطش، یکسره رفته دور زده و لَری را گرفته و کار را در یک مرحله تمام کرده است. یعنی ما کمتر عملیاتی داریم که احمد مرحلهای رفته باشد به جز عملیاتهای بزرگ که احمد آن مرحلهای را که برایش پیشبینی شده بود با یک حرکت گرفته است، تمام عملیاتها بدین گونه بود.
من همیشه میگفتم احمد تو چقدر کار میکنی؟ وقتی نیروی هوایی بود شما مقطع عمر احمد را در نیرو هوایی جمع بزنید، نمیخواهم خدای نکرده دیگران را تضعیف کنم، اما تمام دورههای دیگر منهای دوره آقای قالیباف را جمع بزنید میبینید یک جهش داده است. در نیروی زمینی در همان مقطع، میدوید مثل کسی که فرصت ندارد و باید آن را به یک نقطه برساند و نتیجه استراتژیک بگیرد.
احمد در این موارد واقعاً منحصر به فرد بود. این نکته را هم بگویم که احمد فرصتها را محدود میدانست از نظر زمانی، چه در تاکتیک و چه در استراتژی، همیشه محدود میدانست، مثل کسی که وقت ندارد، اینطوری به موضوع نگاه میکرد.
خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود که هر چند در جنگ عمومیت داشت لکن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصهِ احمد که به نظر من اینها خیلی از مشخصههای معنوی احمد را رشد دادند، یکی ادب احمد و دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی کم در جمعها میدیدم که کسی چنین خصلتهایی داشته باشد. برای فرمانده نظامی چنین خصلتی سخت است و اینکه میگویم احمد خلاصهای از امام بود، واقعاً این طوری بود. فرماندهان ما در جنگ به ویژه آنها که شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچکس هم نیامد بگوید که من از احمد کاظمی یا از فلانی حمایت میکنم. شما نگاه بکنید اگر حسین خرازی پیراهنش روی شلوار بود، ۹۹ درصد از لشکر امام حسین پیراهنشان روی شلوارشان بود. تن صدای حسین، ذکر حسین، راه رفتن حسین را تقلید میکردند، احمد هم همینطور. از اینها تقلید میکردند، واقعاً الگو و نمونه بودند و تأثیر زیادی بر دیگران داشتند.
یک بار هم نگفت مجروح شدم
ادب احمد فوقالعاده بود و این ادب احمد به نظر من شاهکلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونهای از تواضع احمد این بود که در مراسمهای مختلف مثلاً در هفته جنگ که فرماندهان را دعوت میکنند یا یک روز ستاد کل دعوت میکند به جلسهای، ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس جای مشخصی دارد. یکی از علتهایی که من امتناع داشتم از شرکت در مراسمها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانه احمد بود، یک معرکهای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم میریخت و جابهجا میکرد تا خودش آخر بایستد، امکان نداشت که این جوری نباشد.
یک روز به آقا رحیم گفتم که شما فکر میکنید که ما به احمد خط میدهیم! احمد را ما نمیشناسیم؟ احمدی که در جنگ وقتی تصمیم میگرفت که بگوید نه، همه میگفتند حریف احمد نمیشویم آن وقت این ادب احمد است؛ مسافرت میخواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر میایستاد تا ماشینها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوقالعاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، کسی را پیدا نمیکنید که احمد بدگویی او را بگوید و غیبت کسی را بکند.
ما تا روزی که احمد شهید شد، نمیدانستیم که احمد اینقدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیکترین فرد به احمد بودم، نمیدانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است که هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلتها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا میگفت واقعاً انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله میگیرد، احساس میکند که احمد یک قلهای بود، واقعاً یک قلهای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین میگویم احمد واقعاً خلاصهای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد گوناگون.
فکر میکنید ما هر ۲۰۰ سال یک کسی مثل احمد را میتوانیم داشته باشیم؟ امکان ندارد که شما فکر کنید دانشگاههای ما، دانشکدههای ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یک شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یک بار میآید، او آمد و یک چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت.»
انتهای پیام