به گزارش ایکنا از آفریقای جنوبی؛ حجتالاسلام سیدعبدالله حسینی، رئیس مرکز اسلامی ژوهانسبورگ، در مقالهای به مناسبت ایام محرم به تبیین جبهه حق و باطل پرداخته است که متن آن از نظر میگذرد.
در میان ما مسلمانان، باور غلطی رایج شده مبنی بر اینکه در قیامت نخستین پرسشی که از انسان میشود درباره نماز است. این باور مبتنی بر روایات معتبری است، ولی ما این روایات را نادرست درک کرده و به شکل ناصحیح به کار میبریم.
این برداشت از روایات با نص صریح قرآن کریم در تناقض است و نمیتواند درست باشد، بلکه نخستین پرسش از همه انسانها نخست از مسئله رهبری است و آن گاه که صف پیروان حق و باطل با همین یک سؤال از هم جدا شد، نخستین پرسش از پیروان امام بر حق از نماز خواهد بود که آن هم تجلی و تمرین امامت است.
پس از یک ربع قرن قلم زدن در عرصه فهم دین و تبلیغ آن در خارج و داخل ایران، به آیه 71 سوره اسرا با این مضمون که «یَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسِ بِإِمَمِهِمْ فَمَنْ أُوتِىَ کِتَبَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَبَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً؛ روزی که تمام انسانها را فرابخوانیم که پشت سر امامشان صف بکشند، آن روز پرونده کسانی را میخوانند که نامه اعمالشان در دست راستشان قرار دارد و بر آنها ظلم نخواهد شد» اشاره میکنم که مهمترین آیه قرآن است. این آیه با صراحت بیان میکند که نخستین پرسش در قیامت از نماز نیست، بلکه درباره امامت، رهبری و خط فکری است.
مهمترین رکن اسلام
امامت مهمترین رکن اسلام است و براساس نص قرآن در آیه 67 سوره مائده و همچنین آیه اکمال دین مطرح میشود که اسلام با آن کامل شد و اگر ابلاغ آیه امامت نبود، رسالت رسول اکرم ناقص میماند. امامت و رهبری آن قدر مهم است که حضرت ابراهیم با آن که در 40 سالگی به پیامبری مبعوث شد، 70 سال بعد از آن، بعد از یک آزمایش بسیار بزرگ شایستگی امامت یافت که نشان میدهد تشرف به امامت، از نبوت والاتر است.
البته باید هم این طور باشد، زیرا رهبری هر جامعهای مهمترین مسئله آن جامعه از آغاز خلقت تاکنون بوده است و تا پایان جهان هم این چنین خواهد بود. چطور خداوند حکیم میتواند این موضوع بسیار حیاتی و مهم را نادیده بگیرد یا آن را نداند و به آن اهمیت ندهد و اولین پرسش خود در قیامت را به این موضوع اختصاص ندهد.
یک شرکت قطار مسافربری را در نظر بگیرید که هدفش را رساندن مسافر به مشهد تعیین کرده است و فقط هم باید در مسیر تهران ــ مشهد مسافر سوار کند. نخستین سؤال شما وقتی به ایستگاه قطار میرسید و هدفتان سفر به مشهد است، چیست؟ آیا از کیفیت کوپههای قطار، قیمت و سایر خصوصیات آن سؤال میکنید یا مقصد آن؟ نخستین سؤال این است که کدام قطار به سمت مشهد میرود؟ وقتی سوار قطار مشهد شدید، آن وقت است که سؤالات بعدی اهمیت پیدا میکند، همچون قیمت، ساعت، زمان رسیدن، آسایش، خدمات، کیفیت کوپهها و...، اما اگر به هر دلیلی سوار قطار دیگری شدید که به طرف تبریز میرود، مثلاً به پدر و مادرتان اعتماد کرده و با آنها سوار این قطار شده باشید، یا به راهنمای قطار اعتماد کرده باشید، یا به یک دوست اعتماد کردهاید، یا خودتان مرتکب اشتباه در انتخاب شدهاید و فریب قیمت ارزانتر، کیفیت بهتر قطار یا تبلیغات راننده و خدمه را خورده باشید، دیگر فرقی نمیکند چگونه به این قطار هدایت شدهاید؛ مهم این است که شما سوار قطار صحیح نیستید.
این قطار شما را به مقصد نمیرساند که هیچ، شما را هر لحظه از مقصد دورتر میکند. کسانی که شما را فریب دادهاند و سوار این قطار کردهاند، تدبیر پاسخ دادن به سؤالات شما را هم کردهاند، یعنی ممکن است در مسیر جاده تابلوهایی هم نصب کرده باشند که روی آن نوشته شده باشد مشهد ۶۵۰ کیلومتر یا مشهد ۵۴۰ کیلومتر و شما با خیال راحت تا آخر در قطار بمانید.
هنگامی که متوجه بشوید که در مسیر درست قدم بر نمیدارید، همه امکانات رفاهی این قطار برایتان بیاهمیت میشود و تمام مزیتهای این قطار، ارزش خود را از دست میدهد. به این معنی که کیفیت غذا، خدمات رایگان، احترام خدمه، راحتی و آسایش، سرعت فوقالعاده و... همه علیه شما خواهد شد، چون شما را با سرعت و در کمال آسایش و احترام و با ارائه انواع خدمات فریبنده از مقصد دور میکند.
در عین حال قطاری که به طرف مشهد حرکت میکند ممکن است هزار مشکل داشته باشد. برای مثال بلیطش گرانتر باشد، یا ممکن است قطار در راه خراب شود، کولر یا بخاری نداشته باشد، غذایش خوب نباشد، کوپههایش پر از مسافر باشد، سرویسهای بهداشتی مناسبی نداشته باشد، مسافرانش مشاجره کنند و با هم اختلاف نظر داشته باشند یا حتی از میان آنها یکی دست به دزدی بزند.
با وجود همه مسائلی که وجود دارد، این قطار شما را به مقصد میرساند. فقط در این قطار است که تمام خدمات ارزش پیدا میکند. هر چقدر برای بودن در این قطار هزینه کنید و هر میزان از زمانی را که در این قطار صرف کنید، ارزش دارد. کاستیها و مسائل این قطار تا زمانی که به سرعت آن آسیب وارد نکند، قابل اغماض است. ممکن است بعضی از مسافران اقداماتی انجام دهند که قطار تا مدتی متوقف بماند، ولی بالاخره به راه میافتد. شما اگر چه در رسیدن به مقصد تأخیر دارید، ولی در هر حال میرسید.
سفر اشتباهی
حتی ممکن است مسافری به صورت اتفاقی و اشتباهی سوار این قطار شده باشد و خودش هم نداند که سوار قطار صحیح شده است، ولی وی هم ناخواسته با دیگران به مقصد میرسد. حتی ممکن است رقبای این شرکت مسافربری تابلوهای جاده را هم کنده باشند و شما هیچ تابلویی نبینید، ولی راننده که تمام پیچ و خم جادهها را خوب میدانند شما را به مقصد میرساند.
داستان حق و باطل دقیقاً همین است. همه انسانها مسافرانی هستند که آگاهانه یا ناآگانه سوار قطار هستند. اگر فرض کنیم در تمام جهان بیشتر از یک مقصد درست قابل تصور نباشد که حقیقت هم همین بوده و راه حق فقط یک جاده است، در این صورت فقط مسافران جاده حق رستگار میشوند و دیگران به مقاصدی خواهند رسید که سرابی بیش نبوده است.
مسافران جاده حق ممکن است در مسیر این جاده مورد هزار آزار و اذیت قرار بگیرند، اموالشان را بدزدند، در دادن صندلی و کوپه مطلوب به مسافران به اصطلاح پارتیبازی شود، از همه مسافران اختلاس کنند، افراد به هم دروغ بگویند یا با هم دعوا کنند، ولی بالاخره با همه این مشکلات این جاده به مقصد منتهی میشود و این قطار به مقصد حق میرسد. وقتی از قطار پیاده میشوید کسانی که به شما خیر مقدم میگویند، به همه خیر مقدم میگویند و گل میدهند. اگر چه حساب و کتابهای هر یک از افراد محفوظ و قابل محاسبه است. ولی اگر در مسیر نادرستی بوده باشید، وقتی شما را در شهر دیگری پیاده کردند تازه آغاز سردرگمی و پشیمانی شما و شروع ایکاشهاست که کاش از کسی پرسیده بودم، یا خودم تحقیق میکردم، یا به پدر، مادر و دوستانم اعتماد نمیکردم. کاش این مقدار هزینه صرف یک قطار باطل نمیکردم. کاش فریب تابلوهای بین راه را نمیخوردم. کاش همان اول که وارد این قطار شده بودم، متوجه شده و در اولین ایستگاه پیاده میشدم. تمام خوبیهایی که در جریان این سفر اتفاق افتاده، به گناه تبدیل میشود.
مسیری دو راهه
برای مثال این مطلب که اکنون مینویسم در صورتی ارزش دارد که در داخل قطار حق باشم. ما از آغاز خلقت تا الان 2 راه بیشتر نداشتهایم؛ حق و باطل. حتی در طبیعت هم همین طور است؛ در زمین 2 قطب بیشتر وجود ندارد، شمال و جنوب. در جهان هم دو نیرو بیشتر نیست؛ خیر و شر. بر همین اساس در قیامت هم دو لاین بیشتر نیست. بعد از محاسبه، همه انسانها به دو بخش هدایت میشوند؛ بهشت یا جهنم. مکان سومی وجود ندارد. نامه اعمال هم یا به دست راست داده میشود یا چپ، دست سومی در کار نیست.
براساس این طرز تفکر، همه انسانها، مکاتب مذهبی، قطبهای فکری و اعتقادی در تمام عصرها و نسلها به دو دسته تقسیم میشوند؛ حق یا باطل، حد وسط وجود ندارد. بیطرف نداریم. همه بیطرفها در جبهه باطل هستند.
امام حسین(ع) در روز عاشورا به مردم گفت که در مبارزه با ظلم یا شما از ما طرفداری و حمایت میکنید که در این صورت در جبهه حق قرار دارید و اگر با ما نیستید با دشمنان ما هستید، حتی اگر در میدان جنگ آنان علیه ما حضور نداشته باشید.
ما باید بگوییم که در مبارزه علیه ظلم، استضعاف و استکبار جهانی، یا شما در کنار حسین زمان هستید یا اگر نیستید علیه حسین و آرمانهای حسین هستید، حتی اگر با دشمن نباشید. انسان یا نفس میکشد که در این صورت هنوز زنده است و اگر نفس نمیکشد حتماً مرده است. شما یا حرکت میکنید که در این صورت به شما متحرک اطلاق میشود و اگر نیستید حتماً ساکن هستید.
سازشناشدنی
ما نیز یا در راه حق گام برمیداریم که در این صورت سوار کشتی نجات هستیم و اگر در راه حق گام برنمیداریم قطعاً در مسیر باطل هستیم. بنابراین از آغاز خلقت تاکنون و تا پایان جهان دو خط متقاطع کشیده شدهاند که هیچ وقت نمیتوانند با هم به تفاهم برسند. سازش این دو مانند سازش آب و آتش ناشدنی است. هم اکنون هر کدام از ما در یکی از دو جبهه قرار داریم. شما برای بودن دریکی ازین دو خط حق انتخاب دارید اما ازآنجا که دو جبهه بیشتر وجود ندارد مجبورید در یکی از این دو چرخه حضور داشته باشید. همانطور که بین زندگی و مرگ مخیرید. یعنی راه سومی نیست. اگر زنده نباشید جزو مردگان محاسبه میشوید.
مبارزه حق علیه باطل درست مثل یک بازی فوتبال است. ولی این بازی از روز اول خلقت شروع شده و تا پایان آن ادامه دارد؛ در طول تاریخ بازیگران هر دو طرف تغییر کردهاند، ولی تیم همان تیم است. حتی گاهی بعضی از بازیگرانی که عضو تیم حق بودند، رفتند در تیم باطل بازی کردند، ولی تیم حق عوض نشده است.
با رفتن یک بازیگر ممکن است بسیاری از طرفداران او هم که هوادار وی بودند و هویت تیم را در شخص خاصی میدیدند، با وی رفته و به تیم مخالف پیوسته باشند، ولی تیم حق همچنان پا برجا ماند.
طلحه و زبیر یک روز بازیکن تیم حق بودند و شمشیرشان لبخند بر لبان پیامبر(ص) مینشاند، ولی همین بازیکنان نامآور بعدها با هوادارانشان به تیم باطل پیوستند. در تیم حق ممکن است حتی یک بازیکن بداخلاق هم باشد و بازی کند، ولی دلیل نمیشود کل تیم حق بد باشد.
خلاصه اینکه در یک بازی فوتبال دو تیم بیشتر وجود ندارد و تمام هواداران این دو تیم هم دو دسته بیشتر نیستند؛ شما که برای تماشای یک مسابقه حساس به استادیوم آزادی رفتهاید یا هوادار تیم پیروزی هستید و یا اگر نیستید حتماً هوادار تیم استقلال هستید. بیطرف در مسابقه فوتبال وجود ندارد.
اولین گل
تاکنون در بازی حساس تیم حق و باطل، تیم حق بازی را برده است و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 57 یک گل تاریخی به تیم باطل زد. بعد آنها با تحمیل جنگ 8 ساله خواستند جبران کنند که تیم قهرمان ما با قدرت تمام نگذاشت دروازه تیم حق باز شود. از آن به بعد یکسره این تبادل گل ادامه داشته است.
حمله کاپیتان تیم باطل (آمریکا) به افغانستان و عراق دو گل تاریخی است که در واقع گلی است که به خودشان زدند و به نفع ما به ثبت رسید. پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه و پیروزیهای پی در پی حماس در جنگهای 22 روزه و 11 روزه بهترین گلی است که تاکنون زده شده است و هنوز تیم باطل نتوانسته آن را جبران کند.
دوباره تیم باطل در بازی سوریه در موقعیت گل زدن قرار داشت. توپ درست پشت دروازه بود و از چند قدمی به طرف دروازه شلیک شد، ولی دروازهبان کارکشته و ماهر ما، سردار قاسم سلیمانی توپ را گرفت و دروازه ما را نجات داد. شما یا در مسیر حق هستید یا اگر نیستید قطعاً در مسیر باطل هستید. انسان بیطرف اصلاً وجود ندارد. تمام بیطرفها در مسیر باطل هستند، چون قطعاً تیم حق انسان بیطرف را نمیپذیرد.
بنابراین هم اکنون هر یک از ما یا در جبهه حق است یا اگر نیستی در جبهه باطل است. معیارهای جبهه حق هم نماز، روزه، گریه و عزاداری نیست، ممکن است شما نماز هم بخوانید مثل عمر سعد، حافظ کل قرآن هم باشید مثل شمر و بیشترین قرآن را هم چاپ کنید مثل ملک سلمان و بزرگترین مسجد را هم بسازید مثل امیر شارجه، ولی در جبهه باطل باشید.
غیرمسلمان بر راه حق
همان طور که معیار های جبهه باطل هم فرق میکند، ممکن است شخصی اصلاً مسلمان هم نباشد، ولی عضو جبهه حق باشد، امثال نلسون ماندلا و مهاتما گاندی. یا مسلمان باشد و به تکالیف شرعی دیگر خود عمل نکند، ولی در اصلیترین موضوع از جانش مایه بگذارد.
ماندلا بعد از پیروزی بر آپارتاید آفریقای جنوبی در یک جمله تاریخی گفت: پیروزی ما در آفریقای جنوبی بدون پیروزی برادران ما در فلسطین کامل نخواهد شد. تقریباً همزمان با او مفتی وهابیت در مکه، کمک به حماس و حزبالله را حرام اعلام کرد.
بیعدالتی است اگر محمد بن سلمان به دلیل مسلمان بودن، قرآن چاپ کردن و عمارت حرمین شرمین که از اسرائیل حمایت میکنند به بهشت بروند و ماندلای حامی مقاومت به جهنم. اگر از ماندلا بپرسید که بین اسرائیل و فلسطین طرفدار کدام جبهه است، قطعاً نمیتواند طرفدار اسرائیل باشد. پس با اینکه اصلاً مسلمان نیست در جبهه حق محشور خواهد شد، منتهی ممکن است مورد پرسش و پاسخ قرار گیرد که حیف نبود تو با اینهمه خدمات و مبارزات، اسلام نیاوردی، ولی قطعاً مأجور خواهد بود.
امروز اگر بعد از خواندن این سطور بتوانیم صفبندیهایمان را مشخص کنیم، هم بزرگترین خدمت را به خودمان کردهایم و هم اگر در مسیر حق هستیم، بزرگترین گام را برداشتهایم.
قرارگیری در جبهه باطل
هم اکنون ممکن است کسی در روضه امام حسین(ع) اشک بریزد، نذر هم بدهد، سینه هم بزند، ولی عملاً در جبهه باطل باشد. همان طور که در زمان شاه، خود شاه مجلس روضه داشت و افراد ملبس به لباس روحانیت که درباری بودند هم برایش روضه میخواندند. در زمان 8 سال دفاع مقدس هم بسیاری از افراد بودند که مجلس روضهشان ترک نشد، نماز شب میخواندند، مستحباتشان ترک نشد، ولی یک بار هم جبهه نرفتند.
در این جهان و آن جهان تکلیف پیروان جبهه باطل مشخص است؛ اعمالشان هباءمنثوراست. این افراد بدون هیچ گونه محاسبهای روانه جهنم خواهند شد. حتی نماز خواندن ملک عبدالله، قرآن چاپ کردن وی و عمارت مسجدالحرامی که ساخته، هم تلاشی است منفی که همه به جای تخفیف در عذاب برایش تشدید عقاب الهی را در پی خواهد داشت و چون در جبهه باطل است، در قیامت بر علیه او استفاده میشود. پیروان باطل اصلاً چیزی برای محاسبه در دست ندارند که مورد محاسبه قرار گیرند.
اگر در قرآن حرف از حساب و کتاب آمده است، درباره پیروان جبهه حق است. آنجاست که نخستین پرسش از اصحاب یمین از نماز است؛ یعنی وقتی سؤال اول را درست جواب دادند و وارد صف پیروان حق شدند، تازه سؤال و جواب معنی پیدا میکند که تو که پیرو جبهه حق بودی، چرا نماز نمیخواندی، چرا دروغ میگفتی، چرا گناه میکردی. چون باطل اصلاً وجودش منکر است.
حق یا باطل
حالا میخواهد مسجد هم بسازد، مسجد اُسِسَ علی التقوی نیست، میشود مسجدٌ اُسِسَ علی الاِنکار، بنابراین فایدهای ندارد. ولی پیرو حق وجودش طلاست، جانش از الماس است؛ این الماس حیف است تراشیده نباشد. این طلا حیف است زنگار داشته باشد. الماس و طلا را با دقیقترین ترازوهایی که قیراط و گرمش را بدانند اندازه میگیرند.
باطل جنسش از کلوخ است. کلوخ ارزش تراشیدن ندارد، خودش سراپا زنگار است. پس ممکن است قرآن چاپ کنی، ولی باطل باشی و ممکن است اصلاً مسلمان نباشی و در جبهه حق باشی و در جبهه حق محشور شوی. افرادی که در جبهه حق هستند و گناه میکنند، گناهکاران امت پیامبر(ص) هستند که در روز قیامت باید حساب پس بدهند.
قرآن هم در طول تاریخ فقط دو خط فکری را به رسمیت میشناسد؛ یکی، راه روشن حق و دیگری مسیر تاریک باطل که از آنها گاه با تعبیر رشد و غی و گاه با تعبیر یمین و یسار نام میبرد. در نزد خداوند به غیر از این دو راه، راه میانه و سومی وجود ندارد. راه وسط که در حدیث آمده است (خیرالامور اوسطها) در اختلافات درونی جبهه حق معنی پیدا میکند. نسبی بودن خوب و بد هم فقط در درون جبهه حق قابل پیادهسازی است.
از آغاز تاریخ بشر این دو خط رشد و غی و حق و باطل به صورت بسیار شفاف و روشن، همیشه در مقابل هم جنگیدهاند. هابیل و قابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، محمد و ابوجهل، علی و معاویه، حسین و یزید و امام خمینی و شاه و امروز نیز رهبر معظم انقلاب و آمریکا، ایران و اسرائیل، نمایندگان و امامان ایمان و کفر بودهاند.
امروز نیز این دو خط همچنان امتداد دارد، ولی روشنتر و بیپردهتر هر کدام پیروانی دارند و مبارزه آنان همچنان ادامه دارد. آمریکا تجسم آشکار یزید، اسرائیل مجسمه آرمدار ابن سعد و نتانیاهو هم همان شمر است، البته اتو کشیده و کراواتی.
همبستگی مسلمانان
شهید مرتضی مطهری در نطق تاریخی خود در سال 52 گفت: «والله و بالله ما در برابر این قضیه مسئولیم. به خدا قسم مسئولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. والله قضیهای که دل پیغمبر اکرم(ص) را امروز خون کرده است، این قضیه است. داستانی که دل حسین بن علی(ع) را خون کرده، این قضیه است. اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم، اگر میخواهیم به عزاداری حسین بن علی(ع) ارزش بدهیم، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی(ع) امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید، میگفت چه شعاری بدهید؟ آیا میگفت بخوانید: «نوجوان اکبر من» یا میگفت بگویید: «زینب مضطرم الوداع، الوداع؟» چیزهایی که من (امام حسین) در عمرم هرگز به این طور شعارهای پست و کثیف ذلتآور تن ندادم و یک کلمه از این حرفها نگفتم؟ اگر حسین بن علی بود میگفت اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر امروز موشهدایان است. شمر هزار و سیصد سال پیش مُرد، شمر امروز را بشناس. امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان بخورد. هی دروغ در مغز ما کردند که آقا این یک مسئله داخلی است. مربوط به عرب و اسرائیل است . تلاش ما مسلمین در این زمینه چه بوده است؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانیم، خودمان را شیعه علی بن ابیطالب بخوانیم. آیا ما وظیفه نداریم که کمک مالی به آنها بکنیم؟ آیا اینها مسلمان نیستند، عزیزان ندارند؟ آیا اینها برای حق مشروع بشری قیام نمیکنند؟ «فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم (سوره نساء ، آیه ۹۵) الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»( سوره توبه ، آیه ۲۰) به وسیله مال که میتوانیم کمک کنیم. والله این انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولین سؤالی که بعد از مُردن از ما میکنند همین است که در زمینه همبستگی اسلامی چه کردید؟ پیغمبر فرمود: «من سمع مسلما ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم؛ هر کس بشنود صدای مسلمانی را که فریاد میکند «یا للمسلمین» مسلمانان به فریاد من برسید و او را کمک نکند، دیگر مسلمان نیست» من او را مسلمان نمیدانم. چه مانعی دارد که ما برای اینها حساب باز کنیم؟ چه مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمان را اختصاص به اینها بدهیم؟ مردم بیدار آن مردمی هستند که فرصتشناس باشند، دردشناس باشند، حقایقشناس باشند. من وظیفه خودم را عمل کردم. وظیفه من فقط گفتن بود و خدا میداند غیر از تحت فشار وجدان و وظیفه خودم چیز دیگری نبود. این کمک مالی را وظیفه شما میدانم و وظیفه خودم و هر خطیب و واعظی میدانم که این را بگوید، بر هر خطیب و واعظی واجب میدانم که چنین حرفی را بزند. مراجع تقلید بزرگی مثل آیتالله حکیم و دیگران رسماً فتوا دادهاند که کسی که در آنجا کشته میشود، اگر نماز هم نخواند شهید در راه خداست. پس بیاییم به خودمان ارزش بدهیم، به کار و فکر خودمان ارزش بدهیم، به کتابهای خودمان ارزش بدهیم، به پولهای خودمان ارزش بدهیم، خودمان را در میان ملل دنیا آبرومند بکنیم. علت اینکه دولتهای بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمیاندیشند، این است که معتقد هستند مسلمان غیرت ندارد. آمریکا را فقط همین یک مورد جری کرده است. میگوید مسلمان جماعت غیرت ندارد، همبستگی و همدردی ندارد. میگوید یهودی که برای پول میمیرد، غیر از پول چیزی نمیشناسد، خدایش پول است، زندگیاش پول است، حیات و مماتش پول است، به یک چنین مسئله حساسی که می رسد روزی یک میلیون دلار به همکیشانش کمک میکند، ولی هفتصد میلیون مسلمان دنیا کوچکترین کمکی به همکیش خود نمیکنند.
علی شریعتی نیز در جمله معروف و حماسی خود گفته است: آنان که رفتند کاری حسینی کردند، آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدیاند.
انتقام حضرت حجت
در منابع روایی مربوط به آخرالزمان به صورت واضح از امام مهدی(عج) به عنوان فاتح بیتالمقدس با شعار یالثارات الحسین نام برده شده است. نگاهی اجمالی به این روایات نیز مؤید مطلب فوق است که آن حضرت انتقام امام حسین(ع) را از کسانی میگیرد که اگر در کربلا بودند در اردوی یزید شمشیر میزدند.
شک نداشته باشیم که اگر واقعه جانسوز، ولی بسیار زیبای عاشورا به تعبیر حضرت زینب(س) امروز اتفاق میافتاد، اسرائیل در مقابل آن حضرت در اردوی یزید خیمههای حسین را بمباران میکرد. آنسان که اگر امروز خدای نکرده جنگی میان عربستان سعودی و ایران اسلامی دربگیرد، بدون هیچ شبههای اسرائیل به یاری عربستان خواهد شتافت همان گونه که در جنگ 33 روزه حزبالله با اسرائیل و جنگ 22 روزه اسرائیل با حماس و سال گذشته نیز در یورش ناجوانمردانه 8 روزه، عربستان با اسرائیل همراه بود.
یادمان نرود که در زمان جنگ 33 روزه، شیوخ وهابی عربستان هر گونه کمک به حزبالله را حرام و محاربه با خدا اعلام کردند. بنابراین نخستین پرسش در قیامت از کسانی که در عصر حاضر زندگی میکنند از این نیست که آیا نماز خواندهاید یا نه، نخستین پرسش این خواهد بود که در زمان تقابل آشکار حق و باطل در فلسطین اشغالی و مواجهه بینالمللی اسلام و کفر در کدام اردو شمشیر میزدید و پشت سر کدام امام حرکت میکردید.
براساس این نظریه، بدون شک در قیامت، فتحی شقاقی، خالد اسلامبولی و شیخ یاسین که همه از برادران اهل سنت بودند و امثال ماندلا و گاندی که در عمرشان نمازی نخواندهاند در اردوی حق و امثال ملک سلمان و شیوخ بیمایه عربی در اردوی باطل محشور خواهند شد.
ممکن است کسی حتی در عزاداریهای حضرت اباعبدالله شرکت کند و بر مظلومیت او اشک بریزد، ولی همزمان در مواجهه حق و باطل در اسرائیل بیطرف بماند و ناخودآگاه در کنار یزید زمانش قرار گیرد.
شناخت یافتن
شناخت اردوی حق و باطل مهمترین وظیفه انسان معاصر است، زیرا همچنان حسین و یزید در برابر هم صفآرایی کردهاند. در ادامه همین آیه، خداوند به واقعیت دیگری نیز اشاره میکند و آن اینکه «من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی؛ آن که در این دنیا بینش نداشته باشد در آخرت نیز بصیرت ندارد».
واقعه عاشورا آنقدر پتانسیل دارد که حتی حضرت مهدی(عج) از ظرفیت آن برای فتح جهان و تشکیل دولت جهانی عدالتمحور خود استفاده خواهد کرد، ولی ما در ارتباط با واقعه کربلا دچار یک کجفهمی تاریخی شدهایم و این آفت بزرگی است که ما را از ظرفیت این واقعه عظیم محروم میکند.
در رابطه با عاشورا تمام تلاش ما تاکنون صرف زنده نگه داشتن این نهضت شده است و آن را تاکنون خوب زنده نگه داشتهایم، ولی متاسفانه از ظرفیت عاشورا استفاده واقعی نکردهایم. از این ظرفیت بزرگ استفادههای شخصی کردهایم. دلهایمان را جلا دادهایم، گناهانمان را شستهایم، شفا گرفتهایم، مشکلات مادی و معنویمان را حل کردهایم. این مانند آن است که شما از آبهای جمع شده در پشت سد کرج برای دوش گرفتن و استحمام شخصی استفاده کنید. در حالی که با این آب میتوانیم برق تولید و شهری را روشن کنیم. با این آب میتوانیم کشاورزی را رونق ببخشیم و شهری را سیر کنیم. این واقعه برای شستن گناهان امت نبود برای این نبود که مردم از حسین به عظمت یاد کنند. برای این بود که ما در تاریخ گمراه نشویم. حق و باطل را همیشه تشخیص بدهیم. قرار بود شهادت امام حسین(ع) علت بقای اسلام و تداوم جبهه مقاومت علیه باطل باشد.
امروز که همان حسین بیهیچ کم و زیاد و همان یزید بیزیاد و کم وجود دارند، پیرو امام حسین(ع) بودن، یعنی اینکه یزید زمان را بتوانیم تشخیص بدهیم و علیه او بجنگیم و با جان و مال و هستی خودمان از حسین زمان دفاع کنیم. کسی که دارای بصیرت لازم باشد و معیار حق و باطل را بشناسد، بدون هیچ شک و شبههای، تیم حق را از باطل به سرعت تشخیص میدهد. اگر امروز کسی پیدا شود که نداند آمریکا همان اسرائیل و اسرائیل همان عربستان و عربستان همان امارات و بحرین همان انگلیس و همه آنها همان یزید و شمر و ابن سعد هستند، قطعاً از درک و شعور سیاسی و بصیرت دینی برخوردار نیست.
بهرهگیری از ظرفیت
اگر قرار است حضرت مهدی از ظرفیت عاشورا برای شروع انقلاب جهانی خود با فتح بیتالمقدس استفاده کند، چرا ما از این ظرفیت در مبارزه با یزید و شمر زمان استفاده نکنیم؟ مانند جنگ تحمیلی؛ یک عده قهرمانانه رفتند، جنگیدند و حماسه آفریدند. یک عده هم امروز آن جنگها، فداکاریها و ایثارها را با شعر، خاطره، کتاب و فیلم زنده نگه میدارند و هر دو لازم است، ولی این کجا و آن کجا؛ چرا باید خاطرات جنگ را زنده نگه داریم. برای اینکه اگر دوباره بین حق و باطل جنگی به وقوع پیوست، جوانان با استفاده از تجربیات و درسهای آن جنگ 8 ساله، بروند و بهتر بجنگند. حالا اگر باز هم دوباره پنجره شهادت باز بشود و یک عده هنوز مشغول زنده نگهداشتن آن جنگ گذشته باشند و جبهه نروند چه اتفاقی میافتد.
این اتفاق درست امروز در ارتباط با عاشورای اباعبدالله(ع) افتاده است. میلیونها شیعه در سراسر جهان واقعه کربلا را زنده نگه داشتهاند، ولی از آن هیچ استفادهای برای پیروزی در جبههای که در آن میجنگند نمیکنند. عدهای آنقدر سرگرم زنده نگه داشتن عاشورا شدهاند که برایشان این موضوع تبدیل به هدف شده است، در حالی که عاشورا هدف نیست، وسیله بقای دین و تداوم مقاومت است.
شما آب را سالم، گوارا و سرد نگه میدارید برای اینکه وقتی تشنه شدید، آن را بنوشید، ولی ما با اینکه از تشنگی در حال جان دادن هستیم، همچنان از آن آب نگهداری میکنیم. این آب برای خوردن است، نه برای نگهداری. نگهداری هم برای خوردن است.
امروز حتی گفتن جمله (یا لیتنا معک) معنی ندارد، چون هم اکنون اگر اراده کنید به سپاه امام حسین(ع) ملحق میشوید و در رکاب او شمشیر میزنید و اگر شهید شوید با او محشور میشوید. ثوابی که میتوان امروز از جنگیدن علیه اسرائیل برد، قطعاً از ثواب شهدای کربلا اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، زیرا آنان از حسینی دفاع میکردند که با چشم سر او را میدیدند و ما ندیده عاشق همان حسین هستیم.
زمینهسازی ظهور
ما در اصل از انقلاب و در جریان دفاع مقدس از پتانسیل عاشورا استفاده کردیم و پیروز شدیم. در مبارزه امروزمان با اسرائیل هم باید از این ظرفیت استفاده کرد. روزی که همه پیروان امام حسین(ع) به این درک از قیام امام حسین(ع) برسند و حسین زمانشان را بشناسند و بخواهند او را یاری کنند و مولای ما چارهای غیر از آمدن ندارد، زیرا ظهور هم مثل همه پدیدههای تاریخی تابع فلسفه علت و معلول است.
درست مثل آب که در سرمای زیر صفر یخ میزند و در حرارت صد درجه میجوشد. اگر حرارت آب به صد درجه برسد این آب چارهای ندارد جز آن که بجوشد. حالا شما بنشینید و برای رسیدن آب به نقطه جوش دست به دعا بردارید. خیر، اول باید عملاً کمک کنی که این آب به نقطه جوش برسد، ظهور هم همینطور است، اول باید کمک کنیم که زمینه ظهور فراهم شود. زمینه ظهور با دعا کردن تنها فراهم نمیشود، با اقدام عملی فراهم میشود.
امروز ارزش یک شعار مرگ بر اسرائیل و یک اقدام عملی علیه این شمر زمان، از ریختن یک مشک اشک برای حضرت سیدالشهدا بالاتر است. نوشتن یک مقاله در دفاع از ملت فلسطین، مثل شمشیر زدن در رکاب امام حسین(ع) است. ساخت یک کلیپ در افشای جنایات اسرائیل به مثابه خطبه امام زینالعابدین بر بالای چوبهای دربار یزید است.
بنابر برخی آمارها هر سال بیش از سیصد میلیارد تومان در سراسر جهان صرف اقامه عزای اباعبدالله الحسین میشود. اگر بانیان این خیر بزرگ یک دهم آنرا صرف مبارزه با قاتلان افکار امام حسین کنند، قطعاً در روند انتقامگیری از آنان تحول شگرفی روی خواهد داد.
به قلم سیدعبدالله حسینی
انتهای پیام