در زمینه علل و عوامل گرایش بشر به سمت زهدورزی و رهبانیت، تحقیقات متعددی صورت پذیرفته که هرکدام تاحدی پرده از چهره این موضوع دشوار بر میافکند. شاید بتوان تمام نظراتی که در اینباره ارائه شده است را در سه محور خلاصه کرد: برخی رهبانیت را نشانه ضعف شخصیت و ناتوانی افراد هنگام رویارویی با مشکلات دنیای خارج میدانند که به صورت کنارگیری از اجتماع و منزوی شدن در جامعه، خود را آشکار میسازد؛ گروهی دیگر عمل راهبان را حرکتی شجاعانه و ناشی از قدرت روحی ایشان میدانند؛ برخی دیگر علت گرایش به رهبانیت را نوعی واکنش در برابر الگوهای رایج یا تقابل با ظاهرگرایی در سنت دینی قلمداد میکنند. در تقریری کلیتر از این دیدگاه میتوان این طور گفت که رهبانیت نوعی واکنش اجتماعی است در قبال رویدادهای سیاسی، اجتماعی و دینی هر عصر. با این وجود، حقیقت این است که انگیزه افراد برای پیوستن به گروه راهبان متعدد و گوناگون است، لذا به سادگی نمیتوان عمل تمام آنها را ذیل یک انگیزه واحد جمع کرد.
به طور کلی آنچه میان آیینهای رهبانیت مشترک است را تحت چهار عنوان میشود مطالعه کرد. نخستین مورد، نیایش و مراقبه است. نیایش و مراقبه از مهمترین فعالیتهای راهبان است. نیایش رسمی عبارت است از مراسمیکه در آن عبادتهای واجب و مستحب به صورت جماعت برگزار میشود. مراقبه نیز انواعی دارد: مراقبه ممکن است در قالب تمرکزهای یوگایی نظیر آنچه در سنتهای هندی دیده میشود بروز کند یا با ذکر و محاسبه نفس همراه گردد. مورد دوم، فعالیتهای جسمانی است. مطابق توصیههای قاعدهنامههای رهبانی، راهبان دست به انجام کارهای پست و اعمال طاقتفرسا میزنند. دلیل این امر، میتواند تقویت روحیه فروتنانه و افزایش قدرت تمرکز افراد باشد.
مورد سوم از اشتراکات آیینهای رهبانیت، فعالیتهای فکری است. مسیر کمال مسیری خردمحوراست و به بهرمندی ازنگاهی ژرف نسبت به خویشتن و جهان پیرامون نیازمند است. به همین دلیل بر نقش مطالعه و تعلیم به عنوان راهی برای بازسازی و اصلاح جهانبینی سالک در شیوههای رهبانی تأکید میشود. مورد چهارم نیز فعالیتهای خیریه است. خدمترسانی به خلق از مهمترین ارکان یک طریقه رهبانی است که در شکلهای مختلف بروز پیدا میکند.
اکنون که با ماهیت کلی طریقههای رهبانی آشنایی پیدا کردیم، لازم است میان این گروهها تمایز بیشتری قائل شویم. رهبانیت بر اساس ساختار اجتماعی، کارکردها، باورها و اهداف به گونههای مختلف تقسیم میشوند که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم.
طریقه عزلتنشین: عزلتنشینی گونهای از زندگی رهبانی است که مشخصه اصلی آن انزوا و خلوت است. این نوع از رهبانیت در میان برخی جماعتهای بودایی، جَینی، هندویی و مانوی متداول بوده. به لحاظ تاریخی دوگونه عزلتنشینی وجود دارد که در گونه متداولتر آن، شخص شهر و دیار خود را ترک میکند و در بیابانها و نواحی دورافتاده به نیایش و مراقبه میپردازد. این افراد را تارک دنیا مینامند. گونه کمتر متداول عزلتنشینی آن است که افراد در شهر باقی میمانند، اما ارتباط خود را با دیگر افراد جامعه قطع میکنند.
طریقه شبه عزلتنشین: دراین نوع، راهبان اغلب به طور انفرادی یا در جماعتهای کوچک زندگی میکنند اما در ایام معینی از سال گرد هم جمع میشوند و مدتی را با هم سپری میکنند. سنتهای رهبانی نه کاملا عزلتنشین و نه به طور کامل دیرنشین، نیز در این زمره قرار میگیرند.
طریقه دیرنشین: ویژگی اصلی رهبانیت تشکیل جماعتی از دینداران است. در طریقههای دیرنشین این ویژگی به طور کامل دیده میشود. در اینجا گروهی از راهبان زندگی اشتراکی در صومعه را تجربه میکنند و هرکدام وظایف و نقشهای از پیش تعریف شدهای را بر عهده میگیرند.
طریقه شبهرهبانی: هدف اصلی این گروه بیشتر فعالیتهای عام المنفعه، نظیر پرستاری و مراقبت از بیماران است. گرایش به فعالیتهای نظامی و ایفای نقش فعال در بحرانهای اجتماعی نیز در این طریقهها مشاهده میشود. در رهبانیت مسیحی گروههای مختلفی از این طریقهها مانند شوالیههای تِمپِلِر، شوالیههایهاسپیتالر و طریقه توتنی وجود داشتهاند.
درویشان دورهگرد: درویشان گروهی بودند که مکان ثابتی برای اقامت نداشتند و دائما در سفر بسر میبردند. این گروه غذای خود را از طریق دریوزه و جمعآوری صدقات تهیه میکردند. راهبان جَینی و سادهوهای هندو در این گروه جای میگیرند.
مطلبی مهمیکه جا دارد در این هنگام به آن پرداخته شود، توضیح اصطلاحی است بنام «زهد باطنی» در تقابل با «زهد ظاهری» که عبارت است از یکسری رفتارها و تمرینها برای کنترل و شاید سرکوب قوای جسمانی. لازمه این ریاضت ترک لذتهای ظاهری و دنیوی نیست بلکه ترک خود دنیاست. این مفهوم در تمام ادیان بزرگ دیده میشود، درحالی که معادلی برای آن در فرهنگهای ابتدایی وجود ندارد.
در سنت اسلامیآن صورتی از زهد پذیرفته است که بنام زهدباطنی شناخته میشود البته این نوع زهدورزی خاصه دین اسلام نیست بلکه در ادیان و فرهنگهای دیگر نیز به چشم میخورد. حقیقت این است آن گونه که در دین مبین اسلام بر این موضوع تاکید و روی آن بحث شده در سایر ادیان و فِرَق نظیر ندارد. درآیات قرآن کریم و سنت و سیره پیامبر اسلام و پیشوایان معصوم خصوصا کتاب شریف نهجالبلاغه شواهد بسیاری برای تبیین زهد باطنی یا زهد حقیقی مشاهده میشود. احتجاج امام صادق(ع) در برابر سفیان ثوری و جمعی از صوفیان همان عصر، تبیین کاملی است از جایگاه و مفهوم زهد در تعالیم اسلامی.
شیخ ابن سینا در نمط نهم کتاب الاشارات و التنبیهات میان زهد و عرفان تمایز قائل میشود و شخص زاهد را اینگونه تعریف مینماید: «المُعرض عن متاع الدنیا و طیباتها یخص باسم الزاهد». همچنین میافزاید: «الزهد عند غیرالعارف معامله ماکانه یشتری بمتاع الدنیا متاع الآخرة و عندالعارف تنزه ما عما یشغل سره عن الحق». طبق این تعریف، زهد عارف همان زهد باطنی و حقیقی است یعنی تنزیه از هرچه که قلب او را از حضرت حق باز میدارد.
لازم به یادآوری است استاد مطهری نیز از کتاب «المنجد» بدلیل تعریفی که از زهد ارائه میکند به معنای «زَهَدَ ای تَرَکَ الدنیا للتخلّی للعبادة» شدیدا انتقاد میکنند و آن را ناظر به مفهوم مسیحی زهد میدانند. به اعتقاد ایشان اسلام با ریاضت و رهبانیت به معنای دوری از اجتماع صد در صد مخالف است. اسلام صریحا به آن چیزیهایی که مکاتب دیگر آن را دنیا مینامند توصیه کرده و آنها را جزء عبادات دانسته است.
نگاهی به رهبانیت بودایی
رهبانیت بودایی کهنترین سنت رهبانی در جهان است. هدف از انجام مناسک رهبانی در دین بودایی رسیدن به مقام بودهی (اشراق)، دستیابی به نیروانَه (رهایی از چرخه تناسخ) و بالتبع، رهایی از رنج و مشقت حاصل از قرار گرفتن در چرخه تناسخ است. گذشتن از این مسیر تنها با ترک زندگی عرفی و گسستن پیوندهای دنیوی ممکن است.
یک پرسش در اینجا مطرح است و آن اینکه علت گرایش مردم به سمت ریاضتهای دشوار و دوری از نظام اجتماعی در عصر ظهور بودا چیست؟ پیشتر به این پرسش به طور کلی جواب دادیم اما اکنون میخواهیم به طور خاص درباره جامعه هندیان عصر بودا بیاندیشیم. برخی دانشمندان ظهور فردیت و برجسته شدن نقش افراد در این دوره که رهاورد استقرار نظام پادشاهی به جای نظام حکومت اشتراکی قبیلهای بود را عامل این گرایشات معرفی میکنند. تثبیت جایگاه فرد به مرور ناهنجاریهایی را در جامعه پدید آورد و ارزشهای سنتی اجتماعی به نفع ساختار خودخواهانه فردی نادیده گرفته شد. نتیجه اینکه فلاکت ناشی از فردگرایی مفرط به ساحت فرامادی رسوخ کرد و نفس و خودِ فردی بعنوان منشا این درد و رنج شناخته شد. نهایتا مردم به این نتیجه رسیدند که منشا آرامش را باید در بی اعتنایی و نابودی منِ فردی جستجو نمود.
طریقت بودایی بر سه پایه استوار است: بودا، دهمَّه، سنگَهه. بوداییان تمام آیینها و جشنهای دینی خود را با تکرار این سه عبارت آغاز میکنند: «به بودا پناه میبرم، به دَهمَّه پناه میبرم، به سنگهه پناه میبرم». در واقع تکرار این جملات شهادت فرد است بر بودایی بودن خویش و از این حیث نسبتی با کارکردهات خستویی در دین زردشت و ذکر شهادتین در دین اسلام دارد.
بودا یعنی «آن که به اشراق رسیده» یا «آن که آگاهی یافته است». بنیانگذار طریقه بودایی شخصی است بنام «سیدارتا گوتمه» که در اوایل سده پنجم قبل از میلاد به دنیا آمد و در سن 80 سالگی درگذشت. گوتمه در سن 35 سالگی به مقام کشف حقیقت (دَهمَّه) نائل شد و به جایگاه بودا دست یافت. بوداییان بر این باورند که در هر عصری، در جهان فردی آگاه (بودا) ظهور میکند که از حقیقت ازلی با خبر است. به گمان این گروه، گوتمه آخرین فرد از این سلسله است. گوتمه معتقد بود بینش خود را بر اثر کوششهای پیگیر خود در زندگیهای بی شمار بدست آورده است.
دَهمَّه اشاره دارد به اصول اعتقادی بودیان. در اصل این واژه از ریشه سنسکریت dhr به معنی «نگه داشتن» و «حفظ کردن» مشتق شده ودر طی سالهای متمادی معانی مختلفی به خود گرفته و تعاریف متعددی برای آن ذکر شده. «مبنای اصلی هرچیز»، «وظیفه و مسئولیت فرد»، «آنچه درست و مبتنی بر راستی است»، «آنچه مرجعیت دینی به آن امر کند» و ... اینها از جمله تعاریفی است که برای این کلمه در نظر گرفته شده. دهمه در حقیقت نشاندهنده پیوستگی میان هستیشناسی، ایدئولوژی، فلسفه اجتماعی، اخلاق و شریعت در حیات دینی هند است. دهمه بعنوان دومین گوهر از سه گوهر دین بودایی در واقع دربردارنده تمامیاسرار دین بودایی است که به سادگی نمیتوان آن را توصیف کرد. دهمه به نیروی روحانی و غیرشخصی که در درون هر چیز نهفته است اشاره دارد. این امور روحانی به عالم مادی تعلق ندارند و از این جهت مبهم و ناشناختهاند. سنگهه گوهر سوم آیین بودایی است و در اشاره به جماعت مومنان بودایی به کار میرود.
نگاهی به آیین تصوف
نخستین گروهی که در سنت اسلامی میتوان آنها را به عنوان گروه راهبان یا زاهدان خطاب کرد، جماعتی است موسوم به اصحاب صفّه. این جماعت در زمان حیات رسول خدا در مسجد جمع میشدند و تمام وقت خود را صرف انجام اعمال عبادی میکردند. به همین سبب صوفیان نقطه آغاز طریقه خود را به عهد رسول اکرم(ص) بازمیگردانند.
صوفی یعنی کسی که صوف (پشم) میپوشد. واژه صوفی نخستینبار در سده دوم هجری برای اشاره به زاهدانی استفاده میشد که بر خلاف عموم مسلمانان که جامه پنبهای یا نخی میپوشیدند، لباس پشمین بر تن میکردند. پوشیدن جامهای متفاوت در واقع حاکی از اعتراض به جامعه و حکومت نیمه دوم سده دوم هجری بود. از میانه سده سوم واژه صوفی به صورت اصطلاحی درآمد که بر گروهی خاص در بغداد که باورهای زاهدانه داشتند و لباس پشمینه میپوشیدند اطلاق میشد. چرخش از ظاهر به باطن یکی از مهمترین تحولات فکری صوفیان در این دوره بود. باطنگرایان موضوعات رایج در شریعت مانند توبه، توکل، ورع و ... را با دیدگاه خاص خود تفسیر میکردند. ایشان هم چنین برای شناخت حقیقت قرآن روش تفسیر باطنی را پیشنهاد نمودند. این موضوع میتوانست به مرور زمان سوء ظن علمای دین را نسبت به جریان تصوف برانگیزد.
صوفیان در آغاز، در خانههای شخصی به سر میبردند و در مساجد با یکدیگر ملاقات میکردند. از این رو میتوان منازل شخصی را نخستین میعادگاه صوفیان به شمار آورد. همچنین مسجد جایی بود که مشایخ صوفیه در آن به تعلیم شاگردان و مریدان خود میپرداختند. یکی از مساجدی که صوفیان نامداری در آن رفت و آمد داشتند مسجد شونیزیه بغداد بود. برخی این مسجد را به سبب ویژگیهایش پیش نمونه خانقاه میدانند. خانقاه معرّب خانگاه و مرکب از خانه و گاه است نظیر منزلگاه. واژه خانقاه به عمارتی اشاره دارد که از خانهها (اتاقها/ حجرهها) متعدد تشکیل شده و صوفیان در آن اقامت میکنند.
جایگاه ابوسعید در تصوف اسلامی
اصل مهمی که ابوسعید ابوالخیر از صوفیان نامآشنا، وارد زندگی اجتماعی صوفیان نمود این بود که تصوف به کرامتفروشی و خرق عادت نیست بلکه صوفی کسی است که در میان مردم زندگی میکند اما یک لحظه از خدا غافل نیست. این اصل صوفیان را به شرکت در فعالیتهای اجتماعی ترغیب میکرد. وضع ده قاعده برای خانقاه توسط بوسعید یکی دیگر از اقدامات وی در جهت نظام بخشی به زندگی خانقاهی بود.
پیشتر درباره علت گرایش مردم به سمت رهبانیت بطور کلی و به سمت رهبانیت بودایی بطور خاص صحبت کردیم. اکنون میخواهیم ببینیم چه انگیزهای سبب میشد تا افراد در زمره ی مریدان بوسعید درآیند؟ در اکثر موارد نیاز درونی افراد ایشان را به عضویت در حلقه ارادت مندان بوسعید وا میداشت. ترس از زندگی مصیبتبار دنیوی، تجربههای عرفانی که گاه به شکل خواب و رویا به سراغ فرد میآمد و هم چنین مشاهده کرامات بزرگان صوفیه از دیگر عواملی بود که در پیوستن افراد در سلک صوفیان موثر بود.
حال میپردازیم به ذکر موارد مشابهت میان بودا و بوسعید: هر دو ریاضتهای سختی را بر جسم خود هموار داشتند تا به آگاهی عرفانی و مقام کشف حقیقت دست یابند. پس از تحمل یک دوره ریاضتهای دشوار حجابها از پیش رویشان برداشته شد، لذا از خلوت بیرون آمدند و روش اعتدال درپیش گرفتند؛ تأسیس نظام اجتماعی مشخص با وضع قوانین مورد نیاز جزء مسائلی بود که هر دو به آن توجه داشتند. بودا با وضع قوانین سنگهه و بوسعید با تاسیس نظام خانقاهی و وضع ده قاعده به این نیاز پاسخ گفتند؛ تاثیری که در کلام هردوی ایشان نهفته بود و جذابیتهای فردی تاثیر ژرفی بر مخاطبانشان مینهاد؛ بهرمندی از نیروی فراست که از جمله کرامات بوسعید بود در متون بودایی در وصف گوتمه بکار رفته.؛ تاکید هر دو شخصیت بر نفی خود و انحلال فردیت؛ آرامش در مقابل مخالفان و تحمل سخنان آنها یکی از ویژگیهای بارزی است که در سیره هر دو دیده میشود؛ تاکید بر سادگی و میانه روی از تعالیمی است که بودا و بوسعید به شاگردان میآموختند؛ طبقهبندی پیروان در طریقه بودا (یعنی راهبان و بوداییان عامی) در ردیف یاران بوسعید نیز وجود داشته و پیروان وی به دو گروه مریدان و محبان تقسیم میشدند. هم چنین هر دوی ایشان شاگردان خاصی نیز داشتند که وظیفه انتقال گفتههایشان به نسلهای بعد را بر عهده داشتند.
انتهای پیام