به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، نشست «تشیع علوی، تشیع صفوی» امروز 9 دی، با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین داود مهدویزادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، حجتالاسلام والمسلمین قادر فاضلی، استاد حوزه و دانشگاه و سیدمحمد میرسندسی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) به سخنرانی پرداختند.
مصادیق تشیع علوی و تشیع صفوی نابجاست
حجتالاسلام والمسلمین داود مهدویزادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در آغاز سخنانش و در ارائه مقاله با عنوان «تشیع صفوی و شورشیان انقلابی» گفت: ما بعد از ۵۰ سال نگارش این کتاب، میتوانیم به ارزیابی موقعیت خود بپردازیم. من در خصوص مبنای دستهبندی تشیع علوی و تشیع صفوی، نقد علمی آن و پیامد اجتماعی و سیاسی نظریه تشیع علوی و تشیع صفوی سخن خواهم گفت.
مهدویزادگان افزود: ما باید به دستهبندی و سنخشناسی مفاهیم بپردازیم از این رو ما شیعه را سنخشناسی میکنیم. اما باید پرسید پایه این سنخشناسی چیست؟ شریعتی احساس میکرد که تشیعها یکدست نیستند. این تیپشناسی نیاز به مبنا دارد، به نظر میرسد مبنای ایشان از زاویه جامعهشناسی سیاسی است. شریعتی این تیپشناسی را از بحث ماکس وبر گرفته است. سنخشناسی شریعتی مارکسیستی نیست.
وی تصریح کرد: در تیپشناسی وبر از وقتی از سیادت بحثی میکند، تحت عنوان عادیسازی و روزمره شدن نکتهای را مطرح میکند. وی معتقد است کاریزما شخصیتی انقلابی است که وقتی به قدرت میرسد، نظامی که تشکیل میدهد پایه عادیسازی را شکل میدهد. روحیه انقلابی به وضع غیرانقلابی تبدیل میشود. شریعتی این تحلیل وبر را پایه بحث خود گرفته و با آن به تحلیل تشیع پرداخته است.
حجتالاسلام مهدویزادگان ادامه داد: شریعتی معتقد است که حرکتهای انقلابی به نظام تبدیل شده و پایان مییابند، وقتی نظام تاسیس میکنند و در این صورت نهضت به نهاد بدل میشود. اینکه چقدر این تحلیل درست است، میتوانند بررسی شود.
وی با بیان اینکه شریعتی معتقد است تشیع ماهیت انقلابی دارد، گفت: از نظر شریعتی تشیع با این روحیه تا دوره صفوی پیش آمده است. از نظر او در صفویه حکومت شیعی تشکیل شده و حرکت انقلابی به نظام تبدیل میشود و روحیه انقلابی از تشیع علوی گرفته میشود و به تشیعی جدید منجر میشود که شریعتی آن را صفوی میخواند.
مهدویزادگان افزود: از نظر او تشیع علوی و تشیع صفوی متفاوت است. او به خصوصیات تشیع علوی کمتر پرداخته است. از نظر او ۱۴ تفاوت میان این دو وجود دارد. از نظر من تا اینجای بحث شریعتی میتوانیم تعبیر کنیم که شریعتی بحثی علمی میکند. او تا اینجا میخواهد جنبشی را سنخشناسی کند. اما آیا وقتی بحث را ادامه میدهیم میتوانیم بگوییم شریعتی به تحلیل علمی خود ادامه میدهد و یا آن را کنار گذاشته و تحلیلی ایدئولوژیک را انجام میدهد. شریعتی از جایی تحلیل ایدئولوژیک میکند.
وی افزود: تحلیل وقتی علمی است که شما با نظریهها کار دارید و به صورت بیطرفانه مواد بحث را ارزیابی میکنید. اما وقتی محقق وارد متن میشود و جانبی را میگیرد، تحلیل ایدئولوژیک میکند. برای مثال تحلیل مرحوم مجلسی از یک روایت در خصوص ملاقات امام حسین(ع) با یزید، او این روایت را زیر سوال میبرد. شریعتی میگوید من سه ماه فکر کردم چگونه یک عالمی میتواند چنین تحلیلی داشته باشد. شریعتی از تشیع علوی در مقابل تشیع صفوی در جای جای کتاب دفاع میکند. من بحثم این نیست که چرا او تحلیل ایدئولوژیک کرده است و تحلیل ایدئولوژیک مطلقا اشتباه نیست. بحثم این است که این تحلیل میتواند از جایی ایدئولوژیک باشد.
مهدویزادگان با بیان اینکه ما چه نقدهای علمی و یا ایدئولوژیکی میتوانیم به تحلیل شریعتی داشته باشیم، گفت: از نظر علمی او در استفاده از تحلیل وبری قدری منحرف شده است. وبر در تحلیل خود بحث عادیسازی را چنین مطرح نمیکند که تبدیل شدن یک حرکت انقلابی به نهاد، متوقف شدن حرکت انقلابی نیست از نظر وبر عادیسازی در روزمره شدن است. نهاد میتواند روزمره شود، اما فینفسه غیرانقلابی نیست. شریعتی تصوری از نهاد انقلابی نداشت در حالی که خود شریعتی در جایی که امامت را تشریح میکند میگوید امامت نظامی انقلابی است. نقد دیگر علمی این است که اساسا ایشان بحث تشیع علوی و صفوی را در جای خود به کار نبرده است. ایشان آمده و این دوگانه را در حکومت صفوی به کار برده است. در حالی که آنجا مصداق ندارد، چون صفویه یک حرکت علوی نبوده است که به نهاد صفوی تبدیل شود.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: حکومت صفوی بعد از تشکیل شدن به تشیع نزدیک شد و به نظر من میتوان این نظریه را در دو جا میتوان پیاده کرد یک در حکومت امام علی (ع) است و یا در جایی که انقلابی بر اساس تشیع علوی به حکومت بدل شود که نمونهاش انقلاب اسلامی است.
وی ادامه داد: شریعتی بر چه اساسی میگوید یک حرکت انقلابی با رسیدن به نظام غیر انقلابی میشود. پیشفرض ایشان این است که حرکتهای انقلابی فاقد فلسفه سیاسی است. بر همین اساس است که او معتقد است اگر حرکت انقلابی به نظام تبدیل شود بر علیه خود اقدام کرده است. از نظر او نظام سیاسی در حرکت انقلابی حضور ندارد. این یکی از اشکالات اساسی اندیشه شریعتی است. او گویا فقدان فلسفه سیاسی را در کار خود احساس کرده است. شریعتی در امت و امامت خواسته فلسفه سیاسی را ارائه دهد. او خیلی کوتاه فلسفه سیاسی را توضیح داده است.
این پژوهشگر علوم اسلامی تصریح کرد: آخرین بخش از صحبتم این است که میراث شریعتی چه تبعاتی داشته باشد. پیامد تفکر شریعتی در میراثداران شریعتی به فلسفه سیاسی شریعتی باز میگردد. هیچ انقلابی نمیتواند فلسفه سیاسی باشد. چنین حرکتی شورش خواهد بود. در حرکتهای شورشی یا شورشهای مردمی، نهایتا میدانند که چه چیزی را نمیخواهند. اینکه ما چه حکومتی را میخواهیم، کار فلسفه سیاسی است. در انقلابها فلسفه سیاسی وجود دارد و از اینرو به حکومت میرسد. شما تصور کنید با توجه به نگاه شریعتی به انقلاب که چیزی جز شورش نیست، طرفداران و پیروان شریعتی تصورشان این است که حرکت انقلابی یعنی حرکتی که به نظام منجر نشود و اگر با حرکت انقلابی به یک نظام رسیدید باید در همان لحظه به ضدانقلاب بدل میشوند.
وی تصریح کرد: جریان میراثداران و پیروان شریعتی به نظام نمیرسند و در شورش باقی میمانند. روشنفکران دینی به همین خاطر از شریعتی فاصله گرفتند، زیرا معتقد به فلسفه سیاسی بود.
شریعتی بدون توجه به مقتضی زمان علمای صفویه را نقد میکند
حجتالاسلام والمسلمین قادر فاضلی، استاد حوزه و دانشگاه در ارائه سخنرانی خود با عنوان «تشیع علوی و تشیع صفوی از منظر دکتر شریعتی» گفت: نظام و انقلاب که مرحوم شریعتی مطرح کردند با توجه به وقایعی بود که در جوامع اتفاق افتاده بود و نه بر اساس فلسفه سیاسی که مدون بشود و امری تحقق بیابد.
وی افزود: شریعتی باید میگفت که انقلابها پس از پیروزی به ظلم تبدیل شده است؛ زیرا شریعتی حکومتهای پیش از جمهوری اسلامی را دیده بود و اگر آن را میدید باید به گونهای دیگر سخن میگفت. انقلابها از شورشها آغاز میشوند. مرحوم حضرت امام(ره) فکر انقلاب نبودند و شاه را موعظه میکردند و بعد که دیدند که شاه اصلاح نمیشود به فکر بنای حکومت افتادند. ما آیین نامه مدون جمهوری اسلامی در پیش از انقلاب نداشتهایم. وقتی انقلاب به نظام تبدیل شد، بزرگان باید جمع شوند تا مواظب باشند که انقلاب به ضدانقلاب بدل نشود.
فاضلی تصریح کرد: امام همواره به مسئولین یادآوری میکرد که فراموش نکنید که چه بودید و چه شدید و خودتان تبدیل به طاغوت دیگری نشوید که مردم بخواهد شما را نابود کنند. ایشان مدام تذکر میکرد و این خطر را احساس میکرد.
وی تصریح کرد: وقتی مرحوم شریعتی وقتی تشیع علوی و صفوی را مطرح میکند، زیاد به نام صفوی و علوی تاکید نمیکند. او از سوی دیگر اسلام اموی را در مقابل اسلام علوی قرار میدهد. او معتقد بود که اسلام علوی باشد عدالتمحور است. هم شریعتی و هم مطهری برخورد عمر را یادآوری میکنند که میگوید اگر من پایم را کج بگذارم چه کار میکنید که عربی میگوید با شمشمیر اصلاح میکنیم. یا زمانی که عربی به اندازه لباس عمر نقد میکند و عمر مواخذه نمیکند و توضیح میدهد. از نظر شریعتی هر جای عالم چنین رفتاری رخ دهد اسلام علوی است.
این استاد حوزه و دانشگاه تصریح کرد: استناد دیگر امام علی (ع) به تصحیح رفتار امام حسن (ع) در گرفتن سهم بیتالمال دو روز زودتر از موعد است. اعمال علوی ممکن است از هر کسی صادر شود.
وی افزود: یکی از جاهایی که شریعتی را میتوان نقد کرد همینجاست. شریعتی باید خود را جای علمای صفوی بگذارد بعد نقد کند. در زمانی که کسی اعلام حکومت کرده و تشیع را مستمسک کرده. علما دو راه دارند یا باید علیه او قیام میکردند که میشدند عامل عثمانی و یا باید بعد از اینکه شیعه حکومت تشکیل داده است از آن حمایت میکردند. وقتی امام(ره) میگوید دربار مجلسی بود و نه مجلسی درباری، حکمتی در آن است. شریعتی فکر این را نکرده است که اگر او آن زمان بود چه کار میکرد.
فاضلی تصریح کرد: اشکال دیگری که وارد است این است که او فقها را نقد میکند که چرا در حوزه فقه بردهداری میخوانید، از دلسوزی میگوید و این مثبت است، اما ناشی است و فقه نمیداند. دکتر عزیز در حوزههای ما کتاب عتق یعنی آزادسازی تدریس میشد و نه کتاب العبد. البته این انتقاد درست است که، چون این بحث جایش نیست.
این استاد و حوزه و دانشگاه ادامه داد: در برایند بخشی از حرفهای شریعتی میتوان نکاتی را یافت که همیشه گرهگشا باشد و حرفهایی که به عدم اطلاع او از فقه و میراث اسلامی باز میگردد.
وی تصریح کرد: ما هنوز گرفتار تشیع علوی و صفوی هستیم. هر چه از حرفهایی بزنی که از تشیع صفوی باشند کسی چیزی به تو نمیگوید، اما اگر جایی ریز شدی و گفتی آقا امیرالمومنین در نهجالبلاغه آمار اموالش را داده است و مسئولین ما همهاش آمار اموالشان را بدهند. هنوز که هنوز است مسئولین ما آمار دقیقی از اموالشان را ندادهاند. امیرالمومنین(ع) آمار غذایی را که میخورده است را هم گفته. مشکل ما این نیست که امیرالمومنین نوح (ع) و ابراهیم (ع) را چگونه نجات داد. اینها متعلق به تشیع صفوی است که هر چه بگویی اشکال ندارد.
وی افزود: امیرالمومنین(ع) به فقیری یک من خرما داد و فردی گفت: اولا او نخواسته بود و ثانیا بیش از نیازش به او دادی امام علی(ع) پاسخ داد: خدا امثال تو را زیاد نکند، من میدهد تو ناراحت میشوی؟ آیا من به همین دلخوش کردهام که به من بگویند امیرالمومنین(ع) و در سختیها همراهشان نباشم.
فاضلی گفت: این همه تبلیغ در خصوص رفتار خلفای اول و دوم میشود، مشکل جامعه ما این نیست. مشکل ما فقر است. مشکل ما با توجه به رفتار عادلانه امام علی (ع) حل میشود که نباید صدایش را در آورد.
رابطه قدرت و دین در شریعتی مبهم است
سید محمد میرسندسی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) در ادامه این نشست گفت: شریعتی هیچگاه جامعهشناس خوانده نشده است با این حال که بسیار از جامعهشناسی استفاده کرده است و به نظر میرسد او از جامعهشناسی در خدمت اعتقاد استفاده کرده است.
وی افزود: شریعتی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی در وهله اول از یک اعتقاد دفاع میکند و به مارکس پاسخ میدهد. هر چند جایی از این کتاب صراحتا این را نمیگویند. شریعتی در این کتاب در واقع میگوید درست است که دین افیون تودههاست، اما این دین یکی از مصادیق تشیع صفوی است که تخدیرکننده و محافظهکار است. از نظر او این دین دین اصیل نیست. این کتاب نماد دو دین است دین اصیل و دین تحریف شده. او در واقع به مارکس میگوید دینی افیون تودههاست که دین تحریف شده باشد. او اسلام اموی و مسیحیت کلیسائی را هم مصداق دین تحریف شده میداند.
میرسندسی افزود: او به دنبال معرفی یک دین محرک، برانگیزاننده و مخالف وضع موجود است. رویکرد کلامی شریعتی، رویکردی است که مورد نقد جامعهشناسی است در عین حالی که دربردارنده واقعیت اجتماعی است. شریعتی دچار یک سری فروکاهشهایی میشود. جامعهشناسی مهمترین کانون توجهش مطالعه امر واقع است و نه واقعیت ایدهآل و شریعتی در این دوگانه علوی و صفوی دچار فروکاهشگرایی میشود. تشیع علوی و تشیع صفوی دو تیپ دینداری هستند، اما همه تیپهای دینداری را بیان نمیکنند.
وی افزود: میتوان به بازسازی فکر شریعتی پرداخت. گستره فکری او بسیار وسیع بوده و در بسیاری از جوامع اسلامی تاثیرگذار بوده است. اعتقاد به بازسازی فکری شریعتی در حوزه جامعهشناسی از دیرباز در ذهن من بوده است. اگر ما وبری نگاه کنیم، وی بحثی ذیل اخلاق پروتستان و سرمایهداری دارد، میتوانیم نقش تشیع صفوی را در عقبماندگی جامعه ایرانی بررسی کنیم.
میرسندسی تصریح کرد: دو نکته انتقادی در خصوص تشیع علوی و صفوی وجود دارد؛ اول اینکه جای رویکرد رابطه دین با دنیای جدید در این اثر خالی است، یکی از مولفههای دنیای جدید پیشرفت علمی است. نهاد دین از گذشتههای دور معرفتهای بشری را سامان و تولید میکرده است. تکانش مواجهه با دنیای مدرن منجر به بازنگری در پندارهای دینی شده است.
وی افزود: کمتر اسلام معرفتی و عقلانی به عنوان الگو مطرح شده است. در تقسیمبندی تشیع علوی و صفوی سخن صریحی از این اسلام مشاهده نمیشود. جایگاه اسلام معرفتی در این دوگانه چیست؟ اسلام معرفتی در هژمونی اسلام دیگری قرار گرفته است. در جهان اسلامی دوبار تجربه آمیختگی دین و سیاست شده است. در قرن سوم و چهارم منجر به تسلط اشاعره و در دوران صفوی منجر به غلبه اخباری گردید و این هر دو به محدود کردن اسلام عقلانی انجامید.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) با بیان اینکه ما نشانههای اسلامی معرفتی را در تشیع علوی میتوانیم ببینیم، اما در تقسیمبندی جایگاهی ندارد و حذف میشود، اسلامی که در دنیای جدید میتواند سرنوشت ما را بهبود ببخشد. این اسلام نتوانسته است سهم خود را در نوشتههای شریعتی نشان دهد. ناقدین شریعتی از جمله فروغ جهانبخش چنین نقدهایی را مطرح کردهاند و چرخش از ایدئولوژی به سمت معرفت را در دهه ۷۰ و ۸۰ میبینیم.
وی ادامه داد: پندارهای شریعتی از دینی شکل یافته است که در قدرت نیست و به دنبال جمع کردن بساط ظلم و جور است. او نمیتواند به این پرسش پاسخ دهد که پس از پیروزی چه کاری خواهد شد. شریعتی نمیتوانسته است که در آن زمان پاسخ دهد. ما امروز به راحتی شریعتی را نقد میکنیم و این به خاطر تجربههایی است که در این چهل سال پس از شریعتی شده است. رابطه دین و قدرت در نوشتههای شریعتی گویا نیست. خصلت نهادی شدن دین پاشنه آشیلی است که شریعتی خوب توضیح میدهد، اما راهحلی ارائه نمیدهد، آیا دین همیشه باید انقلابی باشد؟ این به لحاظ جامعهشناسی مردود است. پس از پیروزی انقلاب، انقلاب پایان مییابد و جمع این دو در چارچوب جامعهشناسی مبهم است.
میرسندسی تصریح کرد: شریعتی باید به این پاسخ بدهد که آیا دین باید به سیاست وارد بشود یا نه؟ اگر وارد شود که تبدیل به نهاد میشود و این فساد آور است. دین وقتی وارد عرصه سیاسی میشود چه ویژگیهایی را باید رعایت کند. دین وقتی وارد عرصه سیاسی میشود نمیتواند به گسترش امر قدسی کند. افزایش شعاع امر قدسی میتواند پاشنه آشیل ورود دین به امیر سیاسی باشد. حکومت در جاهایی تابع عرف است و باید پاسخگو باشد. اگر دین امری قدسی باشد پاسخگو نخواهد بود. دین میتواند وارد امر سیاسی باشد به شرط آنکه حکمرانی خوب را بپذیرد. خود شریعتی اینجا ساکت است و میتوان با بازسازی به غنای فکر شریعتی پرداخت.