به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، حجتالاسلام داوود فیرحی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در مراسم عزاداری برخی از فعالان فرهنگی در اصفهان، با بیان اینکه قیام امام حسین(ع) ماجرایی مفصل و طولانی است، اظهار کرد: تا زمانی که حیات بشر ادامه داشته باشد، قیام امام حسین(ع) نیز بازگو خواهد شد و ما باید ببینیم چه درسها و عبرتهایی میتوان از این نهضت استخراج کرد تا در پرتو تحلیل حادثه عاشورا، برای زندگی امروز چشماندازی ترسیم کنیم.
وی بیان کرد: از لحاظ تاریخی، معاویه بن ابیسفیان بنیانگذار دولت امویان در نیمه ماه رجب از دنیا رفت و خبر آن 26 رجب به شهر مدینه رسید و گریز و هجرت امام حسین(ع) از مدینه نیز 28 رجب اتفاق افتاد.
حجتالاسلام فیرحی ادامه داد: در 26 رجب نامهای از دارالحکومه شام به مدینه که یکی از استانهای بزرگ آن دوره بود، رسید با این مضمون که همه چیز عوض شده، معاویه از دنیا رفته و پایههای حکومت سست شده است، جامعه را آرام کنید، ولی حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را تحت نظر قرار داده، امکان و فرصت جابهجایی به آنها ندهید تا زمانی که با شما بیعت کنند. در واقع نامه با کلمه بیعت قطع شده که نشان میدهد هدف اصلی آن اخذ بیعت از افراد یاد شده است.
وی اضافه کرد: واکنش امام حسین(ع) در برابر این نامه این جمله است که مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد، در واقع از همینجا تضاد و تناقض شکل میگیرد، یک طرف اصرار به اخذ بیعت دارد و طرف دیگر امکان چنین بیعتی را رد میکند. پر واضح است که این دو گفتمان با یکدیگر درگیر خواهند شد؛ بنابراین پرسشی که در اینجا مطرح میشود، این است که بیعت چیست که اینقدر بحرانساز شده و در این راه عدهای جان خود و عدهای دیگر آبروی خود را از دست میدهند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه تصور نکنید بنیامیه افرادی کندذهن بودند، خاطرنشان کرد: اتفاقا آنها سیاستمداران زیرکی محسوب میشدند و در میان اهلسنت، عده زیادی معاویه را با ماکیاولی مقایسه کردهاند؛ لذا نمیتوان گفت مقابله با قیام امام حسین(ع) یک خطای استراتژیک در دولت اموی بود، بلکه مقابله با این قیام تصمیمی استراتژیک در این دولت محسوب میشد و آنها تصمیم گرفتند این خشونت را پیش ببرند، به هر قیمتی که تمام شود.
وی افزود: سوال دیگری که در زمان حاضر نیز با آن مواجهیم، این است که آیا اجبار در بیعت جایز است و اگر کسی از بیعت امتناع کرد، حکم آن چیست؟ بیعتکننده چه ویژگیهایی را باید در بیعت لحاظ کند؟چرا امام حسین(ع) از بیعت امتناع کرد، حجت شرعی و دلایل اجتماعی این امام بزرگوار در گریز از بیعت چه بود؟
حجتالاسلام فیرحی بیان کرد: علیرغم اینکه جامعه اسلامی دورههای گرانقدری را به لحاظ حفظ حقوق مردم سپری کرده بود، اما در زمان امام حسین(ع) با استبداد آمیخته شده و در محرم سال 61 هجری یعنی پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اکرم، دگردیسی جهت حرکت حکومت اسلامی مشخص بود. از طرف دیگر، از نخبگان جامعه انتظار میرفت تا در مقابل استبداد تسلیم نشوند، چون در غیر این صورت ثمره انقلاب اسلام از بین میرفت؛ اینجا بود که برخی از گروهها در جامعه اسلامی مرگ معاویه را فرصتی برای تغییر حکومت دانستند.
وی با بیان اینکه در میان مسلمانان دو نوع بیعت وجود داشت، گفت: نوع اول بیعت نخبگان معروف به بیعت اهل حل و عقد یا بیعت انشاء بود که در صورت بیعت یا عدم بیعت آنها حکومتی به وجود میآمد یا فرو میریخت، در واقع اگر عده زیادی از اهل حل و عقد حاکمی را نمیپذیرفتند، حکومت آن حاکم متزلزل میشد. دومین بیعت، بیعت تأیید یا بیعت عامه نام داشت، به این صورت که مردم موافقت خود را با حاکم وقت ابراز میکردند. در واقع مسئله اصلی این بود که اهل حل و عقد با چه کسانی میتوانستند بیعت کنند و مسئولیتشان چه بود؟
استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: در آن زمان حکومت نه کاملا تودهای و نه کاملا استبدادی بود، بلکه حالتی بینابین داشته و میان نخبگان و مردم ارتباط وجود داشت. نخبگان در حکومت اسلامی دو مسئولیت اخلاقی و مدنی بر عهده داشتند. مسئولیت مدنی آنها حفظ نظم اجتماعی بود و اینکه اجازه ندهند اوضاع جامعه از شرایط معقول خارج شده و به سمت بینظمی و آنارشی حرکت کند، چون عواقب سوئی به دنبال داشت؛ لذا نخبگان وظیفه داشتند عوامل ظلم و جور را شناسایی کرده و حتی از بین ببرند.
وی افزود: در همین رابطه میتوان به خطبه شقشقیه در نهجالبلاغه استناد کرد که حضرت میفرماید:«...اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكمبارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مىساختم...»، لذا امیرالمؤمنین(ع) خلافت را در حکم یک وسیله دانسته و تقبل کردن آن را وظیفه نخبگان جامعه ذکر میکند و نکته بسیار مهم اینکه حضرت معتقدند شخص کاردان و نه هر کسی باید حفظ حقوق مظلومان را به عهده بگیرد.
حجتالاسلام فیرحی ادامه داد: ابی عبدالله(ع) از رسول الله نقل میکند که من هفت گروه را لعن میکنم که قبل از من نیز خداوند و پیامبرانی که حرفشان شنوا داشت، آنها را لعن کردهاند؛ گروه اول کسانی که به هر بهانهای مطالبی را به کتاب خداوند اضافه کرده و حکم تولید میکنند. این کار گناه بسیار بزرگی است، چون وضع قوانین به اشتباه زنجیروار عمل کرده و حقوق را یکی پس از دیگری ضایع میکند. دومین گروه، کسانی هستند که سرنوشت الهی را تکذیب میکنند. گروه سوم کسانی که مخالف سنت پیامبر و عترت هستند. گروه چهارم کسانی که به زور بر مردم مسلط شده و افرادی را که خداوند آنها را خوار و پایین مرتبه نگه داشته، بلند مرتبه میدانند. گروه پنجم نظامهای استبدادی که همه قوانین و مراتب را دگرگون و جابهجا میکنند. گروه ششم کسانی که اموال مسلمانان را نصیب خودشان میسازند و گروه هفتم کسانی که حلال خدا را حرام میکنند. امام حسین(ع) بر اساس همین حدیث، بیعت با یزید را رد میکند، چون نه خدا و نه پیامبر راضی به آن نیستند
.
وی با اشاره به بحث اجبار و اکراه در بیعت کردن، گفت: بسیاری از قدمای اهل سنت بر این باور بودند که اگر حاکم ظالمی بر جامعه مسلط شد، دو حالت رخ میدهد، یا مصالح و شرایط را رعایت کرده و یا رعایت نمیکند که در هر دو حالت، بیعت و تمکین از او واجب بوده و علت آن دفع افسد به فاسد است؛ با این توجیه که اگرچه حاکم، ظالم و جائر است، ولی درگیری با او نظم اجتماعی را به هم میریزد و نیز با استناد به این سخن امیرالمؤمنین(ع) که نظم بد بهتر از بینظمی است، باید سیاست سکوت و صبر را در پیش گرفت.
این پژوهشگر اندیشه سیاسی اضافه کرد: متفکران شیعه معتقدند شاید سکوت عامه مردم در برابر حاکم جائر و ظالم جایز باشد، اما نخبگان جامعه حق سکوت در این شرایط را ندارند، چون نخبگان مسئولیت مدنی در حفظ شریعت یک جامعه را بر عهده داشته و «ولایت حفظ شریعت و سنت الهی» را دارا هستند؛ امام خمینی(ره) نیز تئوری انقلاب را بر اساس همین اصل توضیح میدهند و آن اینکه نخبگان یک جامعه نمیتوانند همانند توده افراد در شرایط سخت سکوت در پیش بگیرند، بلکه موظفند با سنجش شرایط و مقتضیات مختلف، نظر خود را ابراز کنند.
وی اظهار کرد: اهلسنت معتقدند جایی که مصلحت ایجاب کند، برای حفظ نظم باید بیعت صورت گیرد. در برخی منابع آمده است که طلحه و زبیر و حتی امیرالمرمنین(ع) با ابوبکر بیعت کرده و حتی تعدادی از افراد خاندان بنیهاشم را نیز وادار به این کار کردهاند. استدلال آنها نیز جریان پیشرونده ارتداد در مدینه آن زمان بود و اینکه معتقد بودند با وجود اختلاف و تفرقه میان مردم، شهر از بین رفته و کارهای خلاف شرع گسترش مییابد.
حجتالاسلام فیرحی افزود: امیرالمؤمنین(ع) در نامهای خطاب به طلحه و زبیر میفرمایند:«شما ميدانيد گرچه کتمان ميکنيد که من به دنبال مردم نرفتم، آنها به سراغ من آمدند. من دست بيعت را به سوي آنان نگشودم، آنها با اصرار زياد با من بيعت کردند. شما دو نفر از کساني بوديد که مرا خواستيد و با من بيعت کرديد. حقيقت اين است و شما نيز به خوبي آگاهيد که عموم مردم با من به خاطر زور و يا متاع دنيا بيعت ننمودند؛ حال شما دو نفر اگر از روي ميل با من بيعت نمودهايد، بايد برگرديد و فورا در پيشگاه خداوند توبه کنيد و اگر از روي اکراه و نارضایي بوده، يعني در قلب خود به اين امر راضي نبودهايد، شما با دست خود اين راه را براي من گشوده و بيعت مرا به گردن خود ثابت کردهايد، زيرا اطاعت خويش را آشکار و نارضایي خويش را پنهان داشتهايد و در کاري که هيچ اجباري نباشد، ادعاي اينکه در دل از بيعت خود راضي نبودهايد پذيرفته نيست...». در واقع این عبارات معادل مفهوم رضایت در قراردادهای اجتماعی است.
وی بیان کرد: در روایتی از معصوم نقل شده است که سه گروه در دنیا خیر نمیبینند، بیعتشکنان، ترککنندگان سنت و کسانی که جماعت را میشکنند و نکته اینجاست که امام حسین(ع) در پارادوکس قرار گرفته بود، به این شکل که اگر بیعت میکرد، سنت را میشکست و اگر بیعت نمیکرد، مورد این اتهام قرار میگرفت که جماعت را شکسته است، گرچه در آن زمان مفهوم جماعت، سیاسی بود، به این معنا که گروههای مخالف حکومت و نیز گروه حاکم هر دو ادعای اکثریت بودن را داشتند.
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران تصریح کرد: آخرین جملات امام حسین(ع) پارادوکسهای یک شخصیت و جامعه را نشان میدهد، از یک طرف فشار برای گرفتن بیعت وجود داشت و از طرف دیگر، به لحاظ شرعی راه بیعت کردن برای حضرت بسته و به تعبیر خودشان، یزید بن معاویه ایشان را میان قتل و پذیرش ذلت قرار داده بود. امام به این نتیجه رسیده بود که کشته شدن راحتتر است، چرا که به عقیده ایشان تاریخ ادامه داشته و تنها به روز عاشورا ختم نمیشد و اعمالشان مورد قضاوت قرار میگیرد؛ ضمن اینکه خداوند و رسول خدا و دلهای پاک بابت این بیعت از امام رنجیده خاطر میشوند. امام حسین(ع) دنبال آزادگی بود و تن به حقارت و ذلت نمیداد.