حجتالاسلام والمسلمین داوود فیرحی، عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، درباره امتیازات و تفاوتهای ادبیات سیاسی امام خمینی(ره) با جریانهای دیگر اسلام سیاسی و بهرههایی که از این ادبیات برای عصر امروز میتوان دریافت کرد، تصریح کرد: درباره ادبیات سیاسی حضرت امام(ره) حدود 37 سال است که در جمهوری اسلامی بحث میشود و وقتی به این ادبیات نگاه میکنیم، درمییابیم که بنا به تعریف درون تئوریهای اسلام سیاسی است.
وی با بیان اینکه اسلام سیاسی از زمان سیدجمال الدین اسدآبادی تا امروز؛ یعنی در دویست سال اخیر، شامل دو جریان بزرگ بوده، افزود: یکی از جریانهای اسلامگرا، جریان نوگرایانه است؛ یکی از عیوب عمده این جریانهای نوگرایانه این است که ادبیات آنها در درون گفتمان اسلام سیاسی است اما نسبت آنها با بزرگترین دانش اسلامی یعنی فقه، تقریباً قطع است و یا میتوان گفت که ارتباط آنها با مفاهیم ادبیات این دانش اسلامی ضعیف است که این مسئله را در ادبیات سید جمالالدین اسدآبادی یا ادبیات برخی از روشنفکران مسلمان مثل مرحوم شریعتی نیز مشاهده میکنیم.
فیرحی اضافه کرد: در ادبیات جهان اسلام جریان نوگرایی به طور کلی به دو قسم تقسیم میشود؛ بخش عمده آن رادیکال است و بخش اندک آن دموکراتیک است یا استعداد دموکراتیک؛ یعنی توان اداره یک دولت ملی دموکراتیک را داراست. حال اگر از این زاویه نگاه کنیم ادبیات امام(ره) ادبیات نو است، اما رادیکال نیست.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه دومین جریان اسلامگرا، جریانهای اسلامگرایی هستند که به شدت بر سنتها تکیه میکنند، اما دیگر نو نیستند، یادآور شد: به عنوان مثال جریانهای سلفی را نام میبرم؛ این جریانها نو نیستند بلکه به شدت گذشتهگرا هستند که از عنوان سلفی بودن آنها نیز همین نکته بیرون میآید. وقتی به ادبیات مرحوم امام(ره) نگاه میکنیم میبینیم ادبیات ایشان نو هست اما رادیکال نیست یا مبتنی بر سنتهای فقاهتی است، اما سلفی هم نیست و حتی به تعبیری سنتی هم نیست.
فیرحی در ادامه تصریح کرد: جریانهای فقاهتی را میتوان به اعتبار مذهب به سه قسم در جهان اسلام تقسیم کرد که مهمترین آن اهل سنت هستند که گرایش به سلفی پیدا میکنند. در ادبیات شیعی جریانهای فقاهتی تا حد زیادی اقتدارگرا هستند؛ یعنی خیلی دموکراتیک نیستند، در حالی که در ادبیات امام(ره) وجوه اقتداری کم دیده میشود یا حداقل این استعداد را دارد که اقتدارگرا نباشد.
وی در تشریح مطب فوق یادآور شد: اگر این بحث را دنبال کنیم متوجه میشویم که در ادبیات مسلمانی از زمان مرحوم سیدجمال تا امروز سعی شده بین این دوگانه؛ نوع بیربط یا غیر مرتبط به سنت و سنت غیر مرتبط با جریانهای نو، یک راه سومی باز شود؛ این راه سوم ایدهای است طی دهه بیست شمسی در ادبیات بزرگان ما بود. طی آن دورهها ایدهای نو در تفکر مسلمانی ایجاد شده بود که «راه وسط» یا «راه سوم» نامیده شد که در جاهایی نام آن را «مکتب واسطه» نیز گذاشتند که به نظر میرسد منظور مکتبی بود که نه سرمایهداری و نه سوسیالیستی است؛ یعنی بین چپ و راست این راه را قرار داده بودند و میگفتند مکتب واسطه و هدف از مکتب واسطه هم جذب محسنات دو مکتب و به زعم خود این متفکران دفع معایب دو مکتب بود.
وی ادامه داد: بعدها یک برداشت دیگری از واسطه یا وسط و یا به عبارتی راه سومی مطرح شد که در واقع قرار گرفتن در میانه دانشهای سنتی و جدید بود و بحثی به نام فقه پویا پدید آمد که به نوعی گریز از فقه سنتی و جذب ادبیات علوم انسانی بود که این دانشها هم مشکلات خاص خود را داشت که مرحوم حضرت امام(ره) در همان سالها بلافاصله در یک جمله بسیار مهم تاکید کردند که «آن چیزی که برای ما خیلی مهم است فقه جواهری است»؛ یعنی در واقع آن بخش ضد سنتی این دانش را نقد کردند و بعد هم در مقابل کسانی که به شدت به این دستگاه فقهی تکیه میکردند، واژهای را تحت عنوان تحجر مطرح کردند.
فیرحی در ادامه با طرح این پرسش که با این شرایط ادبیات سیاسی حضرت امام(ره) کجا قرار دارد؟، در پاسخ اظهار کرد: برداشت من این است که اگر از زمان مرحوم سیدجمال تا به امروز به قضیه نگاه میکنیم، میبینیم که محل دعوا عوض نشده، بلکه فقط تعاریف عوض شده است و شاید باز هم بازترسیم آن داستان یا معمای سیدجمال کمک کند که ما ادبیات امام(ره) را بیشتر درک کنیم؛ سیدجمال در هند با یک جریان مواجهه شد که سید احمدخان دنبال میکرد و به مکتب مادی معروف شده بود و به نوعی در آن دوره دینگرایی در ضدیت با علم دیده میشد و ظاهر قضیه این است که در دهه بیست در ایران نیز همین معما تکرار شده است؛ یعنی بسیاری از کسانی که نوگرا بودند احساس میکردند که باید به شکلی از مذهب عبور کنند یا مذهب را تفسیر علمی کنند یا حداقل مذهب را با ادبیات مارکسیستی تفسیر میکردند و از طرفی کسانی هم که دنبال مذهب بودند به شدت با علوم جدید درگیر بودند یا آن را طرد میکردند. به هر حال تا دهه بیست که نخستین نوشتههای مرحوم امام(ره) چاپ میشود، این مناقشه سر جای خودش است.
وی ادامه داد: مهمترین کاری که مرحوم سیدجمال کرد این بود که علمگرایی را داخل مذهب قرار داد؛ یعنی از ادبیات دینی پشتیبانی برای علم درست کرد و به جای اینکه علم را با ماتریالیسم گره بزند و به خاطر مذهب آن را طرد کند، علم را از ماتریالیسم جدا کرد و یک مبنای مذهبی به آن داد. این بحث از طریق اقبال لاهوری و دیگران به مرحوم آیت الله مطهری و به بزرگان دیگری مثل علامه محمدتقی جعفری رسید و قوام خودش را پیدا کرد.
فیرحی اظهار کرد: تا اینجا مشکلی وجود نداشت، اما روی دیگر مطلب، عبارت بود از گره زدن دموکراسی به دین؛ یعنی اینکه بحث گرهزدن علم به دین طی یکصد سال مسیری را طی کرده بود و تا حدودی هم هموار شده بود. به طور مثال مرحوم بازرگان وقتی با ریاضیات قرآن را تفسیر میکرد و یا علوم جدید قرآن را تفسیر میکرد، دیگر کسی خیلی نگران قضیه نبود و در واقع مسئله رابطه علم و دین کم و بیش حل شده بود، اما معضل جدیدی درباره رابطه دین با علم انسانی جدید به ویژه مسئله دموکراسی و دولت ملی پیش آمده بود، چون تفکر اسلامی تا آن زمان با دموکراسی آشنا نبود؛ تفکر اسلامی با دیدگاههایی مثل خلافت، امامت و سلطنت مأنوس بود که هیچ کدام نسبتی با مرزهای ملی نداشتند در حالی که دانش جدید در حوزه علوم انسانی با مسئله دولت ملی و دموکراسی مواجه شده بود.
وی یادآور شد: نخستین بار در تفکر اسلامی بعضی از بزرگان مثل مرحوم نائینی این بحث را مطرح کردند و قبل از آن نیز مرحوم آخوند خراسانی این بحث را طرح کرده بود، اما به نتایج منطقی خودش نرسیده بود؛ یعنی ادبیات مرحوم نائینی درست است که خیلی پیشرفت داشت اما قادر به تاسیس دولت ملی نبود که یکی از مهمترین دلایل این عدم توانایی، دادگاههای دوگانه بود و نتوانست قوه قضائیه را شکل دهد. به همین دلیل این بحث همچنان سر جای خود باقی ماند، که چگونه میشود یک دولت ملی دموکراتیک را اسلامی توضیح داد و واژه جمهوری اسلامی ایران را به طور مثال مطرح کرد؛ سه گانهای شامل جمهوری، اسلامی و مکان که همان ایران است. این بحث در ادبیات امام(ره) تازگی سنگینی دارد؛ یعنی خیلیها تلاش میکردند جمهوری را توضیح بدهند اما به لسان فقه امکان آن را نداشتند و چون امکان آن به لسان فقه نبود فقها هم در ادبیات خودشان با آن مخالفت میکردند، خیلیها هم سعی میکردند که اسلام را توضیح بدهند ولی با مفهوم جمهوری هماهنگ نمیشد.
فیرحی تصریح کرد: آن چیزی که ادبیات امام(ره) را در این قسمت جدیتر میکند این است که هم بتواند توضیحی از دموکراسی بدهد و هم بتواند مفهوم ملی و اسلامی را حفظ کند؛ سهگانهای که تاکنون کنار هم قرار نگرفته بودند. حتی مرحوم شهید مطهری وقتی که بحث ایران را مطرح کرد نتوانست دموکراسی دولت ملی را در ایران توضیح بدهد؛ ایشان در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام بحث را تاریخی کرد و گفت ایران چقدر به اسلام خدمت کرده و اسلام چقدر به ایران خدمت کرده است اما نمیتواند توضیح بدهد که ایران چگونه میتواند اسلامی و دموکراتیک اداره شود، در حالیکه در ادبیات مرحوم امام(ره) اینها در کنار هم نشستند.
فیرحی افزود: دو نکته را در ادبیات امام(ره) میبینیم؛ نخست اینکه ادبیات ایشان مثل ادبیات هر متفکر دیگری ممکن است کششهای ضد دموکراتیک داشته باشد اما مهمتر این است که این ادبیات با دموکراسی استیحاش(وحشت) ندارد و نکته دوم اینکه در ادبیات ایشان کدهایی وجود دارد که نه تنها این استیحاش را نفی میکند بلکه توضیح منطقی هم به قضایا میدهند.
وی اضافه کرد: در ادبیات امام(ره) چند ویژگی میبینیم که در تئوریهای قبلی نیست؛ اولین ویژگی مکانیسم تغییر رژیم موجود یا سابق است. تا قبل از امام(ره) تغییر رژیم سابق سه راه بیشتر نداشت؛ یا یک نوع راه کوتاه بود که در ادبیات سیدجمال هم هست که میگوید چند نفر را جمع کنید، شاه را بردارند و شاه دیگری را جایگزین کنند؛ یعنی یک نوع اقدام نخبهگرایانه. آنجا در پیشنهادات خود توصیه میکند کسی را شاه بگذارید که علما هم قبول داشته باشند و سرانجام هم میبینید که ایشان به عنوان تغییر به میرزا رضای کرمانی متوسل میشود و ادبیات ترور را تأیید میکند. دومین راه، راهحلهای چریکی بود که این راهحلها را تعدادی از اسلامگرایان هم انتخاب کرده بودند؛ از سازمان مجاهدین خلق تا فدائیان اسلام و هیئتهای مؤتلفه و جنبشهایی مثل منصورون در جنوب ایران. راهحل سوم را کسانی انجام میدادند که به جهادیون معروف هستند؛ یعنی اگر حتی ادبیات چریکی هم جواب نداد، بحث را از جهاد به سمت انتحاری میبرند.
فیرحی تصریح کرد: اما در ادبیات امام(ره) میبینید که ایشان برای تغییر نظام سابق به جای اینکه به این گرایشهای غیر دموکراتیک تکیه کنند به یک انقلاب مردمی تکیه میکنند؛ یعنی دنبال ساختن یک موج هستند و این موج در هیچ زمانی نبوده است؛ در مشروطه نشانههای آن وجود داشت و تجربهای بود که اتفاق افتاده بود ولی توضیح تئوریک داده نشده بود از این نظر میتوان گفت که ادبیات مرحوم امام(ره) به شکلی بازسازی شده آن چیزی است که در انقلاب مشروطه بود.
وی درباره دوم ویژگی ادبیات سیاسی حضرت امام(ره) اظهار کرد: ایشان جملهای دارند مبنی بر اینکه «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم کمتر و نه یک کلمه زیادتر». وقتی هم از ایشان میپرسند منظور شما از جمهوری چیست؟ میفرمایند، مثل همه جمهوریها و جالب این است که جمهوریهایی مثل کره شمالی را مثال نمیزنند بلکه میگویند مانند فرانسه؛ یعنی جمهوریهای دموکراتیک را مثال میزنند. مرحوم امام(ره) آنجا واژه جمهوری را به کار میبرد و اگر نگاه کنید میبینید که هیچ یک از جمهوریهای اروپایی واژه دموکراتیک ندارند؛ چرا که واژه دموکراتیک، واژه چپ بود.
فیرحی یادآور شد: قبل از آن ما سه حکومت ایدهال بیشتر نداشتیم؛ یکی از ایدهآلها خلافت بود که به طور کل جهانشمول بود، یکی سلطنت بود آن هم قبله عالم بود؛ آن هم جهانشمول بود و یکی از آنها هم بحثهایی به نام حکومت اسلامی بود که اولین بار حزب تحریر در 1953 حدود بیست سال قبل از انقلاب اسلامی ایران مطرح کرد و وقتی هم که در ایران انقلاب شد، این حزب واژه حکومت اسلامی را به امام(ره) پیشنهاد دادند؛ اگر بتوان به مجموعه مستندات قانون اساسی جمهوری اسلامی دسترسی داشته باشیم، نزدیک 62 یا 64 پیشنهاد آمده است که چند تا از آنها حکومت اسلامی است.
وی با بیان اینکه یکی از مبهمترین بحثها برای بنده جهت فهم ادبیات امام، مفهوم ایران است، اظهار کرد: ما دو صورت انقلاب داریم؛ انقلابهای داریم که ادعاهای جهانی دارند اما تحققهای ملی دارند، مثل فرانسه. نوع دیگری از انقلابها مدعیات جهانی دارند و دنبال تحقق جهانی هم هستند؛ مثل جنبشهای چپ. وقتی امام(ره) از انقلاب صحبت میکنند، شاید چپها تصور کردند که به دنبال یک حکمرانی جهانی هم هست اما ایشان بسیاری از تأملات را به این سمت میکشانند که اصلا جدا کردن دو مفهوم انقلاب جهانی یا انقلاب جهانی اسلام با حکومت دو چیز متفاوت در ادبیات امام است.؛ یعنی نوعی گره زدن تحقق به مرزهای ملی است که در این صورت میتوان بحث جنبشهای اسلامی را توضیح داد.