در یکى از نمودهاى بسیار حساس داستان نینوا، ما با جهاد پسر امیر المؤمنین، ابوالفضل العباس(علیه السلام)، روبهرو هستیم. درباره جهاد اصغر این مرد بزرگ، برادرش امام حسین فرمود: بنفسى انت. جانم به قربانت. این برادر نازنین حسین، این پسر نازنین امیرالمؤمنین، چنین مقام بالایى دارد. علاوه بر آن: و کان من اعبد بنىهاشم. از عابدترین اولاد بنىهاشم بود. نه فقط یک مرد شجاع، بلکه پارسا، زاهد و نیز عارف بود. حرکات او اینگونه نشان مىدهد. جهاد اصغرى که ایشان انجام داد، چنین نمایانگر است.
در بعضى از تحلیلها- (درباره جهاد اصغر ابوالفضل)، نوشته شده بود: جهاد این مرد در آن روز، همچنین تکاپو و جدیت و احساس اینکه وظیفه، شدیدترین وظیفهاى است که تا آن روز متوجه او شده، در حرکات او بارز است. مىگویند: حرکات این مرد در آن روز حاکى از این است، که قدرت تمام دنیا را در خود مىدید و حرکت مىکرد.
این نمونه، جهاد اصغر اوست: (در موقع آوردن آب)، یکى از دستان او قطع شده، ولى ذرهاى ناامید نشده است. دومین دست او نیز قطع شده، ولى به طور جدى کار خود را انجام داده است. لذا، در زیارت او چنین مىخوانید: واحتسبت. حرکت تو، حسبه لله بود. هیچ هدفى مانند هدفگیرى خدا، کارى به این بزرگى نمىتواند انجام بدهد. ما فقط مىگوییم و گفتن آن خیلى آسان است. مخصوصا که مىتوان آن را با جملات ادبى زیبا هم بیان کرد. اما خود داستان و خود حادثه، عینا چه چیزى را نشان مىدهد!؟ این شخص مىگوید: (ابوالفضل) به طور جدى وارد دفاع از حسین شده بود. به طور جدى خواسته بود آب را ببرد، مثل اینکه تمام قدرت دنیا را تنها به او دادهاند.
بگذر از باغ جهان یک سحر اى رشک بهار/ تا زگلزار جهان رسم خزان برخیزد
شما روى بشر را سفیدتر کردید
اى اصحاب حسین، خداوند روى شما را سفیدتر کند. شما روى بشر را سفیدتر کردید و نشان دادید که این موجود، این استعداد و سرمایه را دارد. شما به ما امید بخشیدید. در این تاریخ تاریک، امید ما به شماست.
اخیرا تعبیرى از یکى از بزرگترین شعراى عرب دیدم که مىگوید: ما از رحم ایام مىآییم، چون جوشش آب. از خیمه ذلت که دستخوش باد است، ما از درد حسین مىآییم. (یعنى) ما را حسین به این راه انداخته است. همانگونه که گاندى گفت: ما چیزى جز همان که امام سوم شیعیان مىگفت، نمىگوییم. شاعر عرب مىگوید: از درد حسین و از رنج فاطمه زهرا(علیها السلام) مىآییم. از احد و از بدر مىآییم.مىآییم تا تاریخ (و چیزهاى دیگر) را تصحیح کنیم. یعنى به بشریت نشان بدهیم که ارزشها نمىتواند دستخوش هوى و هوسهاى شما قرار بگیرد. اى گردانندگان تاریخ! شما گردانندگان اصیل نیستید، تاریخ گرداننده دارد.
بیست و یک تمدنى که بشریت پشت سر گذاشته است - در این قرن و در این برهه از تاریخ - بروز و سقوط و اعتلاى آنها مربوط به تعدادى از علل است که هنوز به درستى کشف نشده است. شما از کجا مىتوانید بگویید یک انگشت از ماوراى طبیعت، در چرخش این تاریخ تأثیر ندارد؟ این حوادث را به عنوان حوادث محاسبه نشده گفتن و خود را قانع ساختن به این کلمه، چاره کار نیست و چاره ساز سؤالات ما نمىباشد.
در زیارت حضرت ابوالفضل است که: «بما صبرت و احتسبت و أعنت فنعم عقبى الدار»: به آنچه که صبر و بردبارى کردى، و چه نیکوست سرانجام تو.
اى
ابوالفضل، فقط و فقط خدا در هدفگیرى تو مطرح بود
احتساب، حسبه لله. یعنى؛ اى عباس، اى ابوالفضل، فقط و فقط خدا در هدفگیرى تو مطرح بود. همانطور که عرض کردم، اگر در طول تاریخ دقت بفرمایید و تاریخ را ورق بزنید، هر گونه کار بزرگ و مفیدى براى همه بشریت، بدون هدفگیرى ربانى انجام نشده است. یا حداقل، بقا و مفید بودن آن، موقعى شروع شده است که حسبه لله - یعنى فقط براى خدا؛ خالصا لوجه الکریم - بوده است.
این موارد را شما مىتوانید در توضیح و تحلیل شخصیت برادر نازنین حسین در نظر بگیرید.
«اشهد انک قد بالغت فىالنصیحه واعطیت غایه المجهود»: گواهى مىدهم که تو به راستى کوشش خود را در خیرخواهى کردى و نهایت تلاش خود را در این راه مبذول داشتى.
در این زیارت مىخوانید: نهایت کوشش را، که دیگر فوق آن قابل تصور نیست، انجام دادى. این
چه جهاد اکبرى بود که او را به جهاد اصغر وادار کرد؟ اى جوانان عزیز و اى نونهالان
باغ وجود! درس ما در این جلسه این بود:
با اهمیتترین فاجعه تراژدى کربلا
جهاد اصغرى که تاریخ مىگوید (چنین جهادى به خود) ندیده است. من دیدم که این شخص مىنویسد: با اهمیتترین فاجعه تراژدى کربلا، همین قضیه ابوالفضل است. با آنکه به چشمان او تیر خورده، ولى هنوز تلاش خود را از دست نداده است. واقعا بهتآور است! خدایا، این روح انسانى چه سرمایهاى دارد؟ پروردگارا، عنایت فرما که بار دیگر به سراغ شناخت روح و جان آدمى برویم.
ابوالفضل نهایت کوشش را انجام داد. غایه المجهود. غایت یعنى تلاشى بالاتر از آن نمىتوان تصور کرد. این جهاد اصغر، ریشه در جهاد اکبر دارد. ابوالفضل (علیه السلام) در درون خود محاسبه کرده است که چه باید کرد: من با خدا که نمایندهاش امروز حسین است، پیمان بستهام و باید در این بیابان تنها و بىکمک، به این پیمان وفا کنم.
در زیارت او، روى وفادارى خیلى تأکید شده است: تو وفا کردى و وفادار بودى. ما حسینىها هنگامى مىتوانیم بگوییم در مکتب حسین هستیم که به پیمانها و عهدهایى که بستهایم، وفا کنیم.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در فرمان خویش به مالک اشتر رحمه الله فرمود:
و ان عقدت بینک و بین عدوک عقده، أو ألبسته منک ذمه، فحط عهدک بالوفاء، وارع ذمتک بالأمانه، و اجعل نفسک جنه دون ما اعطیت، فانه لیس من فرائض الله شىء الناس أشد علیه اجتماعا، مع تفرق أهوائهم، و تشتت آرائهم، من تعظیم الوفاء بالعهود:
و اگر میان خود و دشمن، معاهدهاى منعقد نمودى یا از طرف خود، پناهندگى به او دادى، به معاهده خود به طور کامل وفا کن، و با کمال امانت، تعهد پذیرشِ پناهندگىِ او را مراعات نما، و نفس خود را در برابر عهدى که بستهاى سپر کن؛ زیرا عموم مردم در هیچ یک از واجبات الهى، با آن همه پراکندگى که در خواستهها و نظریات خود دارند، مانند بزرگداشت وفا به معاهدهها اتفاق نظر ندارند.
مالک، اگر با کسى یا قومى عهد و پیمان بستى، اگرچه دشمن توست، عهد را به آخر برسان و به آن وفا کن، زیرا شخصیت در گرو است. سلام الله علیک یا امیرالمؤمنین.
وفا به تعهدهاى اجتماعى باید از درون ما بجوشد
وقتى شما با زندگى اجتماعى پیمان بستهاید، که نظم را مراعات خواهید کرد، به آن وفا کنید، زیرا شخصیت در گرو (آن پیمان) است. همانطور که براى زندگى فردى، طبیعت از ما امضا گرفته، که اگر هوا سرد است، لباس ضخیم بپوشیم. سپس همانگونه که وفا به تعهدات حیات طبیعى از درون ما مىجوشد، وفا به تعهدهاى اجتماعى هم باید از درون ما بجوشد. مىگوید: ابوالفضل وفا کرده است. شما این را به عنوان باعظمتترین مدح و صفت در زیارت، براى این پسر نازنین امیرالمؤمنین مىخوانید.
حضرت على (علیه السلام) فرمود: مالکا، تمام اقوام و ملل، با آن ایدهها و عقاید مختلف، و با آن همه مکاتب مختلف، به یک چیز مقید هستند، و آن وفا به تعهد است. اگر وفا به تعهد نباشد، زندگى اجتماعى مختل مىشود. (اگر به تعهد وفا نکنید) جواب درون را چه مىدهید؟ شما را به خدا بیایید این درسها را از حسین فرابگیرید. دنیا و آخرت ما در فراگیرى این درسهاست. گاهى مىبینید که تعهدها چه قدر رنگ خود را مىبازد.
مگر همه پیمانها باید اینگونه باشد که بگویید: من با شما پیمان بستم که به فرزند شما درس خواهم داد؟ یا مثلا؛ درباره این مطلب براى شما تحقیق خواهم کرد و مدت آن هم یک ماه و نیم است. البته محسوسات آن چنین است. به قدرى شما تعهدهاى نامحسوس دارید که به گفتن نمىآید؛ ولى در درون شما، آن تعهدها سر مىکشند و به شما مدام چنین هشدار مىدهند: عمل کن، وفا کن.
اینکه خطاب به فرزند نازنین على، ابوالفضل(سلامالله علیه) مىگوید: تو وفا کردى، واقعا نیامده بود که آنجا هر دقیقه بگوید: یا اباعبدالله، اى برادر من، آقاى من، من پیمان بستهام و با شما خواهم بود. پیمان او فقط لفظى نبود، اگرچه همان شب عاشورا یکبار بلند شد و گفت: یا اباعبدالله! دست از تو بر نمىداریم. شاید کلمه پیمان را صراحتا گفته باشد، ولى پیمان او، پیمان قلبى بود، بر مبناى اینکه (حسین)، یگانه شخصیت الهى روزگار من است. با قطع نظر از اینکه برادر و آقاى من است.
پیمان دفاع از حق و حقیقت
آن وقت خطاب به این بردار مىگوییم: اى ابوالفضل به پیمان خود وفا کردى. کدام پیمان؟ همان پیمانى که عقل مىگوید: دفاع از حق و حقیقت، به عهده هر کسى است که امکان آن را دارد. به راستى، شاید این عظمتهاى روحى را که ما تدریجا از دست مىدهیم، شیرینى و لذت حیات ما بوده است!
به هر حال، یکى از بزرگترین دلایلى که ما مىتوانیم از قهرمانان این داستان درس فرابگیریم، این است که اهمیت وفا (به تعهد) را به ما گوشزد مىکنند. پروردگارا! ما را از عمل و وفا به تعهدها برخوردار بفرما.
همانطور که عرض کردم، این جهاد اصغرى که درباره حوادث کربلا گفته شده است، فاجعه انگیزترین حادثهاش، قضیه ابوالفضل است. چون مثل اینکه تمام قدرت دنیا را به او دادهاند و گفتهاند: دفاع کن و ذرهاى هم تخلف نکن. این تعهد او از کجا بود؟ این(تعهد) از همان جهاد اکبر است. یعنى با خویشتن کار کرده است، و گرنه بدون کار کردن با خویشتن امکانپذیر نیست. تعارف کم کن و بر مبلغ افزاى. ما باید در این باره دقت کنیم، که مقدارى با خویشتن کار کنیم و به خودمان نهیب بزنیم.
مقدارى با آن پدیدههایى که خودمان نمىخواهیم منعکس شود و آنها را در آیینه ببینیم، مبارزه کنیم، تا بتوانیم مزه جهاد اکبر و در پى آن جهاد اصغر را بفهمیم. این پسر على(علیه السلام) با خودش خیلى جهاد کرده، تا به چنین جهادى موفق شده است، که اگر هزار بار جان به او مىدادند، باز در همان حادثه، جان به دست از حق و حقیقت دفاع مىکرد. (حرکت ابوالفضل) در عمل و جریان حادثه این طور نشان مىدهد.
جملههایى دیگر که باید درباره آنها بحث شود: اشهد لک بالتسلیم و التصدیق و الوفاء و النصیحه: من شهادت مىدهم که تو تسلیم بودى و تصدیق نمودى، و وفا و خیر خواهى و خیراندیشى بر شخصى که حق را در او (حسین) مىدیدى، کردى.
این عبارت را نیز در زیارت مىخوانیم:
اشهد انک لم تهن و لم تنکل و انک مضیت على بصیره من أمرک: شهادت مىدهیم که هیچ سستى و نکول نکردى و از آنچه که روح ملکوتى تو به تو آموخته بود، عقبگرد نکردى و با بینایى حرکت کردى.
امشب هم دعاى ما این خواهد شد که خدایا! بر ما بصریت عنایت بفرما. خدایا! این چراغ نورانى که در دل ما به عنوان بصیرت روشن فرمودهاى، خاموش مفرما.
اگر بصیرت باشد، این همه پشیمانى دیگر معنا ندارد. ما واقعا مىتوانیم در این دنیا با شکوفایى زندگى کنیم، والا خندههاى تصنعى در حالى که درون در حال گریه و حال تیرگى باشد، به چه کار آید؟ درون باید بینایى داشته باشد، تا حرکات و سکنات قابل تفسیر باشد. مىگوید: اشهد انک مضیت على بصیره من امرک. با بینایى حرکت کردى.
انک مضیت على بصیره من امرک. ان شاءالله کوشش کنیم تا بصیرت و بینایى، از دست ما نرود. وقتى که قصد ما قربت و اخلاص باشد، خداوند متعال به حد لازم و کافى، روشنایى خواهد بخشید:
«یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر تقواى الهى داشته باشید، خداوند براى شما نیروى تشخیص حق از باطل قرار مىدهد».
خداوند مىفرماید: ما نیروى تشخیص حق و باطل را به انسانها دادهایم، به شرط اینکه قصد قربت و اخلاص در کار باشد. بر فاصلههاى طبیعى که با واقعیات داریم، ده کیلومتر هم خودمان اضافه نکنیم. به همان(فاصله) قناعت کنیم و در حد توانایى کوشش کنیم تا راه ما به واقعیات نزدیکتر شود.
خدایا! پروردگارا! تو را سوگند مىدهیم به اسرار بزرگ حادثه نینوا، ما را از این حادثه براى آموزش، برخوردار بفرما. نکند در روز قیامت خدا از ما باز خواست کند که من یک کتاب درسى به شما داده بودم، که نه به دانشگاه و نه به دبیرستان احتیاج داشت، آن هم داستان حسین من بود.
خدایا! این ره توشه را بر ما نصیب بفرما. خداوندا! پروردگارا! ما را از بصیرتى که استعدادش را به ما لطف فرمودهاى محروم مفرما.
با درود و احسنت
واقعا حضرت باب الحوائج مصداق بارز و زنده ی never give up بود و هست و خواهد بود و برای ما دانش پژوهان و تمام جوانان با انگیزه ی دنیا چه مسلمان و چه غیر آن , اسوه ایست که تا آخر خط وصول به اهداف معنوی و مادی خودمان در دنیا بجنگیم تا نهایتا مورد ستایش دیگران باشیم و بشیم عزیز روزگارمون به این صورت که حتی اگر به مردم توجه خاصی نداشته باشیم , بازهم به خاطر عزتمان معشوق مردم و خدای آنها میشویم
ایشون برای جوانان اسوه ایست ویژه از این نظر که مانند ما انسان های معمولی غیر معصوم بودند و امام نبودند ولی ثابت کردند که وفای به عهد , عزت و عزت , اعتبار و اعتبار , سعادت و شادکامی ابدی ( نه موقتی ) می آورد.
تشکر از پست مفیدتان که حاوی سخنان زیبای آقای علامه جعفری بود
شاد باشید