قرآن، وحى الهى يا رؤياى بشرى؟
کد خبر: 3496470
تعداد نظرات: ۱۰ نظر
تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۰
یادداشت انتقادی/

قرآن، وحى الهى يا رؤياى بشرى؟

گروه اندیشه: اینکه عبدالکریم سروش و دیگر نظریه‌پردازان از جنس ایشان، مى‌کوشند وحى الهى و احکام ثابت دین را فهم بشرى و از عقول سیال انسان معرفى کنند ناشى از تزاحم و تنازع پست‌مدرنیسم و پسا‌مدرنیسم است.

محمدتقى فرجى، رئیس بنیاد حکمت و اندیشه در وبلاگ شخصی خود به نقد آخرین نظریه عبدالکریم سروش با عنوان «محمد: راوی رویاهای رسولانه» پرداخته است. مشروح این نقد را در پی می‌خوانید.
من در کتاب «اسلام و سکولاریسم» و مقالات، «عقل در منطق وحى»، «علم از چشم دین»، «دیندارى و روشنفکرى» و «اندیشه مشوش، شخصیت مشوش»، به پاره‌اى از گفتمان صاحب تئورى قبض و بسط شریعت پاسخ گفته‌ام، و اکنون در مقام نقد نظریه ایشان مبنى بر «رؤیایى» دانستن قرآن و «بشرى» خواندن رسالت، مى کوشم نشان دهم که از منظر قرآن، «قرآن، وحى الهى است، و نه رؤیاى بشرى».
البته بیش و پیش از این، نفى فقیهانه فقیهان و نقد فیلسوفانه فیلسوفان را در باره نظرات امثال او دیده‌ام، اما از آنجا که از قضاء عبدالعلى بازرگان و عبدالکریم سروش، یکى در کلاس قرآن پژوه و دیگرى در نقش نظریه‌پرداز علوم فلسفى، اخیراً در شبکه BBC باب دیالوگ پیرامون قرآن و چالش‌هاى نو در حوزه نو اندیشى دینى را گشوده و همچنان و مثل همیشه بر طبل «دین عرفانى» در تقابل با «دین فقهى» مى‌کوبند، بنده تحریفات وارده بر رساله «وحى و پیامبرى» را نقد مى‌کنم، تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید!؟
معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز کسی کآتش زد او اندر هوس
پیش قرآن گشت قربانی و پست
تا که عین روح او قرآن شدست
روغنی کو شد فدای گل به کـُل
خواه روغن بوی کن خواهی تو گل
همه مى‌دانیم که قرآن به صورت دفعی و تدریجی، نازل شده است. آنجا که مفاهیم و حقایق قرآن بر قلب پیامبر (ص) فرود آمده، نزول «دفعی» است و آنجا که مفاهیم در قالب الفاظ عربی در مدت بعثت پیامبر (ص) شکل گرفته و به تدریج بر پیامبر (ص) فرود آمده، نزول «تدریجی» است.
فیض کاشانی، ابوعبداللّه زنجانی و علامه طباطبایی هم همین نظر را تأیید کرده‏ و عقیده دارند، فرق بین انزال و تنزیل؛ «انزال» نزول دفعی و یک مرتبه فرود آمدن و «تنزیل» نزول تدریجی را گویند. برخى آیه‌‏های قرآن بیانگر این نکته است که بعضاً پیامبر (ص)، در قرائت قرآن عجله داشتند و از این بیان روشن می‌‌‌شود که مفاهیم و معانی در نزد پیامبر (ص) بوده که می‌‏توانستند در قرائت عجله کنند. بنا بر این، ممکن است قرآن در عین حال که مفاهیم آن هر ساله بر قلب پیامبر (ص) فرود می‌‏آمد؛ در شرایط معین و موقعیت‏‌های مناسب نیز در قالب الفاظ بر پیامبر (ص) فرود آمده باشد. از این ‏رو، حقایق بسیط بدون آنکه در قالب الفاظ محصور شود، از سر استدراج بر پیامبر (ص) نازل می‌‏گشت.
حرف قرآن را بدان که ظاهریست
زیر ظاهر هم بدان که قاهریست
زیر آن باطن یکی بطن سوم
که درو گردد خرد‌ها جمله گم
بطن چارم جزنبی خود کس ندید
قرآن در آیات متعدد و با بیان‌های مختلف این نکته را متذکر می‌گردد که در کتب آسمانی، بشارت قرآن از سوی خدا و نزول آن بر پیامبر (ص) مطرح شده است، به خصوص آیاتی که تأکید دارد اهل کتاب از نزول قرآن اطلاع کافی داشته، حقانیت آن را دریافته و نسبت به پیامبری پیامبر (ص) از شناخت کافی برخوردار بوده‏‌اند. خداوند در قرآن می‌‏فرماید، «أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ» یعنى، آیا برای اهل کتاب آگاهی دانشمندان بنی اسرائیل از قرآن نشانه گویا و روشنی نیست!؟ بشارت به ظهور پیامبر دیگر و تصریح به آن در تورات و انجیل، به طور یقین، معنای این بشارت است که تداوم شریعت موسی و عیسی (ع) همیشگی نیست، بلکه با ظهور پیامبر موعود (ص)، زمان عمل به آن شریعت به سر می‌‏آید و شخص متدین به کتاب مقدس، می‌‏ بایست به پیروی از آیین پیامبر (ص) روى اورد.
 به طور نمونه عباراتی از عهدین که قابل انطباق بر پیامبر (ص) است چنین است در انجیل یوحنا در مواقع مختلف خبر از ظهور پیامبری به نام «Paracliteoo Periclite» داده می‌‏ شود، گرچه در انطباق آن بر پیامبر (ص) میان دانشمندان مسلمان و مسیحی اختلاف نظر وجود دارد، ولی به هر حال خالی از دلالت نیست.
گر چه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گوید حق نگفت، او کافر است
معنی قرآن ز قرآن پرس وبس
وز کسی آتش زده است اندر هوس
بدون شک وحی به معنی ارتباط رمزی خدا با انسان پدیده‌‌ای عمومی برای بشر نیست. یعنی به همه انسان‌ها وحی نشده و نمی‌شود. از همین رو برخی منکر چنین پدیده‌‌ای شده‌اند، زیرا قابل تجربه عمومی نیست. این درست مانند آن است که کسی منکر «نبوغ» در بشر شود، زیرا همه انسان‌ها نابغه نیستند. در عین حال باید اذعان نمود که درک حقیقت وحی برای ما انسانهای عادی که آن را تجربه نکرده‌‌ایم غیر ممکن است، همانگونه که درک حقیقت تفاوت رنگ‌ها برای کور مادر زاد امکان پذیر نیست و یا صدای سمفونی هاى مختلف برای بتهون می‌سر نبوده، گر چه خود آن‌ها را می‌ نواخته است. وحی برای رسیدن بشر به مقصود از خلقتش ضروری است. زیرا هوش آدمی برای رساندن او به سرمنزل مقصود کافی نیست. لذا همانگونه که خداوند هدایت غریزی را به حیوانات و کهکشان‌ها وحی نمود، هدایت تشریعی را نیز به آدمی از طریق رسولانش وحی نموده است.
ای رسول ما تو جادو نیستی
صادقی هم خرقهٔ موسیستی
هست قرآن مرتورا همچون عصا
کفر‌ها را بلعد همچون اژد‌ها
روشن‌‌ترین بیانی که در باره اقسام وحی الهی وجود دارد. بیان خداست، اولین نوع وحی، وحى بدون واسطه است که عبارت از «القاء در قلب» یا به تعبیر روایات «نفث فی الروع»: دمیدن در ذهن و نفس است و وحی در این معنا نوعی الهام خدا به بنده است که البته دارای درجاتی است. مثلاً وحی خدا به مادر موسی و به حواریون و بالا‌تر از همه وحی خدا به پیامبر (ص) در شب معراج است، «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى».
قسم دوم وحی، وحى خدا به بشر به صورت صوتی است. در این قسم وحی، خداوند اصوات و الفاظ را آفریده و از پس حجابی صدا را به بنده بر‌گزیده‌اش می‌ رساند. سخن گفتن خدا با موسی (ع)، از پشت حجاب درخت، آتش و کوه از این نوع است که صدا شنیده می‌شود و گوینده پیدا نیست، «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى». گویا نوشتن و حک کردن کلمات خدا بر روی اشیاء نیز از همین نوع است. مانند نوشته الهی بر روی لوح‌‌هایی بر موسی (ع)، «وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ». نوع سوم وحی با واسطه ارسال فرشته وحی جبرئیل (ع) است. در این قسم فرشته الهی، «کلام خدا» را دریافت و به پیامبر (ص) القاء کرده و تحویل می‌ دهد، خواه خودش دیده شود و یا خیر، گر‌چه معمولاً دیده می‌ شود. فرشته وحی معمولاً در بدن عنصری و مادی انسانی خوش سیما بر پیامبر (ص) ظاهر می‌ شود. و وحی خدا را به پیامبر (ص) القاء می‌ کند. احتمالاً پیامبر (ص) فرشته وحی را چند بار در معراج،
در صورت اصلی خودش، علی‌القاعده با چشم برزخی دیده است. نقش فرشته در این قسم تنها مانند نامه‌ رسان و پیک است. لذا خداوند از فرشته هم تعبیر به «رسول» نمى نماید، «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ».
هست قرآن حالهای انبیاء
ماهـیان بحـر پـاک کبریـاء
حرف قرآن را مدان که ظاهر است
زیر ظاهر باطنی هم قاهر است
تو ز قرآن‌ای پسر ظاهر مبین
دیـو آدم را نبیند غیر طـین
و از آیات قرآنی در روایات و گزارشاتی که در باره نحوه دریافت وحی توسط پیامبر (ص) نقل شده است، استفاده می‌ شود که وحى، از هر سه طریق به پیامبر (ص) نازل مى شده است، گر چه وحی با وساطت جبرئیل بیشتر بوده است. اکثر احادیث قدسی حاکی از نوع اول و القاء وحى در قلب پیامبر (ص) بوده است. حاکم نیشابوری از ابن مسعود ازپیامبر (ص) نقل می‌ کند که فرمود، «روح‌القدس در ذهن و عقل من دمید». همچنین از آل حضرت نقل شده که «اوقاتی چنان باشد که آوای جرس»، «صلصلة الجرس» باشد. و آن بر من سخت‌‌ترین باشد، بعد از من دور می‌ شود و من «وحی» را حفظ کرد
ابن طاووس از امام باقر (ع) روایت کرده است که عثمان بن مظعون (چهاردهمین مردی که مسلمان شد) گفت که من در مکه روزی از خانه پیامبر (ص) گذشتم، دیدم آن حضرت در خانه نشسته است و پس نزد او نشستم و مشغول سخن شدم. ناگاه دیدم که دیده‌‌های مبارکش به سوی آسمان باز ماند تا مدتی، پس دیده خود را به جانب راست گردانید و سر خود را حرکت می‌ داد، مانند کسی که با شخصی سخن گوید و از کسی سخن شنود. پس بعد از مدتی به جانب آسمان نگریست. پس به جانب چپ خود نظر کرد و رو به جانب من گردانید. از چهره گلگونش عرق می‌ ریخت. من گفتم یا رسول الله هرگز شما را بر این حالت ندیده بودم. فرمود که مشاهده کردی مرا!؟ گفتم بلی فرمود، جبرئیل بود بر من نازل شد و این آیه را آورد، «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ».
 مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو نمی‌رد این سبق
من کتاب و معجزت را رافعم
بیش وکم کن را زقرآن مانعم
من ترا اندر دو عالم حافظم
طاعنان را از حدیثت رافظم
قران وحی الهى و وحى الهى، دریافت و شهود سخن خداست، و نه رؤیاى بشرى، اگر تجربه شهودی و کشف و القای معانی از سوی خداوند در قلب، نیازمند واسطه‌هایی است، در الفاظ نیز این واسطه‌ها وجود دارند و عمل می‌کنند. اگر از درخت صدایی بلند می‌شود و خداوند با موسی توسط درخت سخن می‌گوید و با صدا و حروف و کلمات سخن می‌گوید، چنانکه قرآن گفته است، «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی مِنْ شَاطِیءِ الْوَادِی الاَْیمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنْ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ». در غیر درخت نیز واسطه‌هایی وجود دارد و می‌تواند با الفاظ عربی باشد. اگر خدا می‌خواست با موسی بدون کلمات سخن بگوید، دیگر نیازی به انتخاب درخت نبود. بنابراین، سخن گفتن خدا از زبان انسان که می‌تواند کلماتی را ادا کند، راحت‌تر و درک آن بدون مشکل‌تر است. دراین باره که قرآن کلمات آن قدسی و الهی و بیرون از شخصیت پیامبر (ص) و مستقل از او، و فرو فرستاده از سوی خداوند برقلب پیامبر (ص) به زبان عربی است، قرآن اصرار دارد و آیات بسیاری هم دلالت دارد. ازقبیل: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِی مُبِینٍ. (شعراء/۱۹۵). إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (یوسف/۲). این سخن به صراحت این نظریه را که پیامبرخود این الفاظ را گزینش کرده، رد می‌کند، چون نزول و فروفرستادن با وصف زبان عربی یادشده است. وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا وَ صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ أَوْ یحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً. (طه/ ۱۱۳.). کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ. (فصلت/ ۳). کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ. (زمر/ ۳). وَ کَذلِکَ أَوْحَینا إِلَیکَ قُرْآناً عَرَبِیا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری‏ وَ مَنْ حَوْلَ‌ها وَ تُنْذِرَ یوْمَ الْجَمْعِ لا رَیبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. (شوری/ ۷). إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. (زخرف/ ۳). و آیات دیگری که همین معنا را دلالت دارد.
جز خدای بی‌نظیر بی‌ندید
تو زقرآن‌ای پسرظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جز که طین
مفلسی دیو را یزدان ما
هم منادی کرد در قرآن ما
ظاهر قرآن چو نقش آدمیست
که نقوشش ظاهر و هم باطنیست
 شخصیت پیامبر (ص) نیز نقش مهمى را در شکل دادن به این مهم ایفا می‌ کند. تاریخ زندگی پیامبر، پدرش، مادرش، کودکی‌‌اش و حتی احوالات روحی‌‌اش، در مقام پیامبرى او نقش دارند. اگر قرآن را بخوانید، حس می‌ کنید که پیامبر (ص) گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام این‌‌ها اثر خود را در چگونگى انتقال متن قرآن باقی گذاشته‌‌اند و البته این مطالب مى تواند مبتنى بر جوانب بشری وحى باشد، اما آنچه ما از وحى مراد مى کنیم، جنبه الهى آن است. مثلاً آنجا که قرآن می‌گوید، «أَ لَمْ یجِدْکَ یتِیماً فَآوی‏ وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی‏ وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی‏ فَأَمَّا الْیتِیمَ فَلا تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ». ناظر به شرایط روحی و برای تسلی او بیان شده باشد. خدا که با او ارتباط برقرار می‌کند، مناسب با حالات طربناک، یا پرملال او سخن می‌گوید، نه اینکه الزاماً شخصیت پیامبر (ص) نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌ کند. اگر کسی اندک تأملی در قرآن داشته باشد، به وضوح تمام شخصیت حقیقى و مقام حقوقى پیامبر (ص) را در قرآن در می‌یابد. پیامبر (ص) پس از سنین ۴۰ ـ ۴۳ به رسالت مبعوث شده و سخنانی به عنوان وحی قرآنی ابراز داشته و این کلمات در آغاز درجمله‌های کوتاه و مُقَطَع ونه ممتد، و در سوره‌های کوچک خوانده شده و رفته رفته و آرام آرام، این کلمات و سوره‌ها طولانی شده و زمان وحی و مدت ارتباط و اتصال بیشتر گردیده است. وقتی پیامبر (ص) با وحی برخورد می‌کند، اولین خطاب به او با (اقْرَأْ) آغاز می‌گردد. گویی آنکه پیامبر (ص) را آماده شنیدن و گفتن و تحمل سخنانی جدید و کلماتی با وصف خواندن و نه شنیدن و دریافتن و نه خواب دیدن می‌کند و لذا این کلمه سه بار تکرار می‌شود، تا جایی که پیامبر (ص) آمادگی پیدا می‌کند و می‌تواند بخواند و از آن به بعد این خواندن وحی که با لفظ است، تکرار می‌گردد. در حالی که پیش از این پیامبر (ص) نه نمی‌توانسته بخواند و نه سابقه داشته که به این شیوه سخن بگوید. قرآن به حقیقت امّی بودن پیامبر (ص)، در دو آیه تصریح می‌کند، «الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الاُْمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ» و
 «فَآمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ النَّبِی الاُْمِّی الَّذِی یؤْمِنُ بِاللهِ وَکَلِمَاتِهِ». خصوصاً که مقصود از این امی بودن را نسبت به گذشتگان، یعنی کسانی که آشنایی با کتاب و علم نداشته‌اند را بیان کرده است. به این جهت مبدء شناخت وحی قرآن از اوان رسالت و سرفصل آن، خواندن مردم به توحید و حقایق معنوی با کلمات والفاظ خاص و متمایز از قریحه و ادبیات و گفتمان پیامبر (ص) بوده است.
بر هوا تأویل قرآن می‌کنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی
چون تو در قرآن حق بگریختی
با روان انبیا آمیختی
هست قرآن حالهای انبیا
ماهیان پاک بحر کبریا
همچو قرآنکه بمعنی هفت توست
خاص را و عام را مطعم دروست
 پس از آغاز دعوت پیامبر (ص)، تمایز سخنان وى براى خانواده و اطرافیانش مشخص شد، یعنى وقتی پیامبر (ص) پس از نخستین وحی، خانواده خود را ملاقات می‌کند و آیات وحی شده را می‌خواند، خبر می‌دهد که چه چیزی دریافت کرده است. این کلمات باه‌مان الفاظ، هم برای خودش تمایز داشته و هم برای خانواده، چیزی که تا پایان حیات و رسالت، با پیامبر (ص) بوده است. کلماتی مانند، قُل و تَقول و یا نقل قول‌هایی غائبانه از اشخاص، حاکی از همین مقامات آسمانى است. و این در خقیقت نوعى جدایى از خود و اتصال به خداست. پس نتیجه مى گیریم که وحى الهى است و نه بشرى و قرآن، چه از سر استدراج و چه به صورت یکجا، از الهامات الهى است و نه از رؤیاهاى بشرى! اینکه بعضى از نو اندیشان دینى مى گویند، پیامبر (ص) آیات قرآن و وحى را در عالم رؤیاى بشرى دریافت مى کرده است، و نه در مقام وحى الهى، چه بدانند که چه مى کویند و چه ندانند که چه مى گویند، به گمان من با هدف کاستن از مقام قدسى وحى و تعدیل شخصیت پیامبر (ص) صورت مى پذیرد. پیامبر (ص) وقتى آیات قرآن را مى خواند و کفار از او درخواست می‌کردند که آیات دیگری غیر از این‌ها برای آن‌ها بخواند، ایشان در پاسخ می‌گوید، من ازپیش خود چیزی نمی‌توانم بیاورم، من تنها ازآنچه به من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم، «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیهِمْ آیاتُنَا بَینَات قَالَ الَّذِینَ لاَ یرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآن غَیرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یوحَی إِلَی إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْم عَظِیم».
حتی قرآن خبر می‌دهد که کفار امیدوار بودند که بتوانند در وحی تصرف بکنند و کاری کنند که پیامبر (ص) به اشتباه بیافتد و میان کلمات خود و قرآن امتزاجی ایجاد شود، اما از آنجا که خداوند نگه دار پیامبر (ص) بود و عصمت او را با این مواظبت‌ها تضمین کرده بود و بار‌ها به این معنا تأکید نموده بود، از هرکونه انحراف جلوگیری مى کرد، «وَإِنْ کَادُوا لَیفْتِنُونَکَ عَنْ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ لِتَفْتَرِی عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلا». و یا منافقین از اینکه سوره‌ای نازل شود و اسرار آن‌ها آشکار گردد، همواره در ترس و هراس بودند، «یحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ».
زانک از قرآن بسی گمره شدند
زین رسن قومی درون چَه شدند
مر رسن را نیست جرمی‌ای عنود
مر ترا سودای سر بالا نبود
نتیجه مى گیریم که وحی، نه به اراده و اختیار پیامبر (ص) بوده است، و نه لزوماً رؤیاى بشرى است، بلکه وحى اراده خدا در وجود پیامبر (ص) است و خداست که مى گوید، پیامبر (ص)، چه بگوید، چه وقتی بگیرد و چه وقتی تمام کند. به طورى که پیامبر (ص)، گاهی وحی را می‌گرفته، بدون آنکه انتظار آن را داشته باشد، یا درخواست وحی می‌کرده و می‌خواسته پاسخ سئوال و حل مشکلی بیاید، اما وحی نمی‌آمده و گاهی انتظار آمدن، چنان طولانی و جان لبریز می‌شده است، «وَبَلَغَتْ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ». یا مانند آنچه در حدیث افک و اتهام ناپاکی به همسرش وارد شده است. که در این موارد می‌گفته است، من منتظر وحی هستم و در این باره چیزی نمی‌دانم. گاهی وحی می‌آمده، اما برخلاف گفته اولیه خودش بوده و حتی تصور نمی‌کرده چنین پاسخی توسط وحی برسد، مانند آنچه در سوره مجادله و در قضیه ظهار و اصرار زن مجادله کننده رسیده است. یا گاهی وحی را می‌گرفته، ولی پاسخ وحی برخلاف رویه همیشگی، مبهم یا معلق بوده است، مانند، «وَیسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی». و «وَیسْأَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَینِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیکُمْ مِنْهُ ذِکْراً». و «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ». و آیات دیگری که پاسخ‌ها و توضیحات مطابق خواسته پرسش کنندگان صریح و تفصیل دهنده نیست. در جاهایی وحی رفتاری از پیامبر (ص) را تصحیح می‌کند و گفتار او را به جهت خاصی راهنمایی می‌کند، مثل «وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیء إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَداً * إِلاَّ أَنْ یشَاءَ الله». و «یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ». و «وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ».
قرآن در تعبیرات گوناگون به این معنا تأکید کرده است که همین قرآن را که با همین الفاظ و خصوصیات هست، ما به تو خدوحی کردیم، «بِمَا أَوْحَینَا إِلَیکَ هَذَا الْقُرْآنَ» (یوسف/ ۳)، «وَأُوحِی إِلَی هَذَا الْقُرْآنُ». همین قرآن با همین وصف عربی به پیامبر وحی شده است، حتی زبان آن تعیین شده است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنْ الْمُنذِرِینَ * بِلِسَان عَرَبِی مُبِین». روح الامین آن قرآن را بر دلت نازل کرد تا از جمله هشدار دهندگان باشی. به زبان عربی روشن. این معنا در آیات دیگری هم آمده است که قرآن نازل شده بر پیامبر (ص) به زبان عربی است.
خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی
بحر محجوبان مثال معنوی
که ز قرآن گر نبیند غیر قال
این عجب نبود ز اصحاب ضلال
کز شعاع آفتاب پر ز نور
کور جز گرمی نیابد در عبور
چون کلام الله بیامد هم بر آن
قرأن توسط فرشته وحی، یعنی روح الامین بر قلب پیامبر (ص) فرو فرستاده شده است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِی عَلی‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِی مُبِینٍ»، و او در این باره اختیاری ندارد وحق تصرفی هم نمی‌تواند بکند. به قول قرآن، این گفتار فرستاده خداست، نه گفتاری از خود و اگر پاره‌ای گفته‌ها برما بسته بود، دستش را سخت می‌گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می‌کردیم، «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ» و «وَما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ». و «وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ». و «تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ». و «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ». و «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْیمِینِ ۴۵ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ».
قرآن به صراحت یادآوری می‌کند که او پیش ازخود سخن نمی‌گوید، چیزی جز وحی نیست، آنچه باید به او وحی شود، فرستاده شده است، «وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی. ‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی‏. عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی‏. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی‏. وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی‏. ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی. فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی‏. فَأَوْحی‏ إِلی‏ عَبْدِهِ ما أَوْحی‏». برای دفع این شبه است..
فخر رازی در باره روایت، «اِنّ هذا القرآنِ مَسمُوعٌ، المَتلُو هُوَ کلامُ الله»، گفته است، این الفاظ نماینده کلام الله بر سبیل مجاز است و آنچه قدیم است، مدلول این الفاظ و عبارات است که پیش ازپیامبر (ص) وجود داشته و از باب تسمیه دال بر اسم مدلول اطلاق مى شود. و وصف حدوث، غیر ملفوظ شدن کلام الهی را ثابت نمی‌کند. اما حادث بودن ثابت می‌کند، کلام الهی از صفت فعل خدا و نه ذات آن، گرفته شده است. و از جهت ارتباط موجود حادث با قدیم نیز مشکلی نخواهد بود. وحی منتسب به خدا با شخصیت پیامبر (ص) ارتباط برقرار مى کند. زیرا کلام خدا از صفات فعل خداست و‌‌ همان طور که باران، رزق، رحمت و نعمت به خدا منتسب می‌شود و به انسان داده می‌شود، و ارتباط موجود قدیم با حادث، دچار مشکل نمی‌شود، وحی هم با انسان‌‌های خاص برقرار می‌شود و خدا با انسان‌‌هایی معین و ویژه سخن می‌گوید.
حکمت قرآن چو ضاله مؤمن است
هر کسی در ضالهٔ خود موقنست
آن اساطیر اولین که گفت عاق
حرف قرآن را بد آثار نفاق
گر ز قرآن کس نبیند غیر قال
این عجب نبود زاصحاب ضلال
گر زقرآن نقل خواهی‌ای حرون
خوان جمیع هم لدینا محضرون
 اما اینکه عبدالکریم سروش و دیگر نظریه پردازان از جنس ایشان، مى کوشند وحى الهى و احکام ثابت دین را فهم بشرى و از عقول سیال انسان معرفى نمایند و بعضاً کلام خدا را تا مکنونات پیامبر (ص) و مکنونات پیامبرى را تا رؤیاهاى بشرى تنزل مى‌دهند و عقل را در برابر وحى و علم را در مقابل دین مى‌نشانند، محققاً ناشى از تزاحم و تنازع پست مدرنیسم و پسا مدرنیسم است. پس از رنسانس و وقتى فیسوفانى چون دکارت، کانت و هیکل، مبتنى بر علم فلسفه، جهان جدید را جهان گفتگوى تمدن‌ها و تعامل و تعاطى افکار و اندیشه‌ها معرفى مى کنند، بر اساس عقلانیت و حاکمیت عقلانى، دموکراسى در دنیاى مدرن ابزارى براى نشان دادن رأى و نظر مردم است. و از آنجا که جامعه مدنى و حقوق شهروندى براساس استقلال، آزادى و اراده ملت‌ها شکل مى گیرد، خود باورى در پرتو معانى و مفاهیم سایژیکتیویسم، راهى به سوى کمال انسان و انسان کامل است. طبیعى است که در جهان مدرن، ما شاهد دستاوردهاى مدرن و پیش رو خواهیم بود و چه بسا در تقابل پسا مدرنیسم و پست مدرنیسم، چالش هاى دینى و هویت ملى ملت‌ها رو به تزاید مى گذارد. وقتى جریان روشنفکرى دینى و حتى برخى از متکلمان غربى، به بهانه پرتستان و قرائت هاى جدید از دین و دیندارى، پایه گذار پلورالیسم دینى مى شوند، معلوم و مبرهن است که در تفسیر جدید از دین و کلام نویى که متکلمان نو مراد مى کنند، نوعى نو اندیشى و اندیشه لیبرالیسم و التقاطى فکر کردن، خود نمایى مى کند. درست است که امیر کبیر دارالفنون را راه اندازى کرد، تا در قالب مدرنیته ایران از دانش فنى، یعنى فنون مهندسى و تکنولوژى و نظامى، بیش از پیش بهره‌مند شود، اما پیداست که در پى علوم تجربى، علوم انسانى هم مى آید، یعنى وقتى صداى پاى صنعت مدرنیته را مى شنویم، نباید از صداى گوش خراش القائات منفى و مخرب غرب و غرب زدگى، تحت عنوان فلسفه جدید و بازتعریف تقابل مدرنیته و دین غافل شویم. پر واضح است که دستاوردهاى مدرن، داراى عقبه فکرى و فلسفى نیز هست. و وقتى رساله امثال دکارت در ایران معاصر ترجمه و باز نشر مى شود، وجود و وقوع چالش هاى جدید اجتناب ناپذیر خواهد بود. و البته مهم‌ترین چالش کنونى در دین و اندیشه دینى، این است که انسان متفکر، خواه دیندار و خواه بى دین، مى خواهد بداند که افراد دیندار مى توانند مدرن باشند؟ و افراد مدرن مى توانند دیندار باشند؟ و یا دینداران مدرن و مدرنان دیندار، اساساً افرادى متناقض و پارادوکسیکال هستند!؟ جمع بین عقلانیت پوزیتیویستى، بعنوان جوهر مدرنیته و ایمان مؤمنان، بعنوان جوهر دیندارى، یقیناً ناممکن نبوده و نخواهد بود، اما یقیناً هرگونه حرکت بر روى خطوط قرمز اسلام، جزء افعال مذموم است، زیرا اسلام، با سکولاریسم در تناقض است و پلورالیسم را برنمى تابد،
جلال الدین محمد بلخى، در اثر بی‌بدیل مثنوی معنوى، منشآء اصیل انسانیت انسان و هدایت آدمیان را قرآن مى‌داند و مولانا علاوه بر تلمیح مسقیم به آیات، در مورد قرآن نیز، به قرآن استناد مى‌کند.
 گر چه قرآن از لب پیغمبرست
گرکه گوید حق نگفت او کافر است
هین بخوان قرآن ببین سحر حلال
سر نگونی مکر‌های کالجبال
حق تعالی داد میزان را زبان
هین زقرآن سورهٔ رحمان بخوان
هر که کاه و جو خورد قربان شود
هر که نور حق خورد قرآن شود
در نـُبی فرمود کین قرآن زدل
هادی بعضی و بعضی را مضل
انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
محمدرضا شمس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۱ - ۱۰:۵۵
0
2
با عرض سلام و خسته نباشين، مقاله نقدى بر نقد سروش، اثر استاد فرجى بسيار عالى و بجا بود، من قبلاً از علاقمندان آثار دكتر سروش بودم، اما از وقتى كه ايشان رفته رفته نسبت به دين و ضروريات دينى و وحى و پيامبرى، تشكيك روا مى دارد، از نظرات او فاصله گرفتم، مقاله دكتر فرجى هم علمى و هم مستدل بود، جزاكم الله خيرالجزاء
حسين زادمهر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۲ - ۱۰:۵۰
0
0
دانشجوى معرف هستم، مناظره هاى قبلى اقايون و خونده بودم، كتاب قبض و بسط سروش و اسلام و سكولاريسم فرجى رو مطالعه كردم، اما بحث سروش و كه از BBC ديدم، واقعاً به پيچيدگى كار استعمار انگليس و وازادگى روشنفكران وطنى بيشتر پى بردم، چون اونها نشون دادن حتى به كتاب خدا و نبى اكرم رحم نمى كنند!! از آقاى فرجى و سايت وزين قرأن تشكر مى كنم،
محمد رييسى
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۲ - ۱۹:۲۵
0
0
بسيار عالى بود، دست شما درد نكنه، جواب مستدل و منطقى بود، اگر صاخب نظران ما به اينگونه تحريفات پاسخ درخورى دهند، جوانان كمتر تحت تأثير انحراف قرار مى گيرند.
على
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۲ - ۱۹:۳۶
0
0
سروش اول به بهانه روشنفكرى، ليبراليسم را ترويج كرد، بعد با تئورى قبض و بسط، دين و ديندارى فقهى را زير سؤال برد! و حتلا با پلوراليسم، وحى و قرأن را هدف قرار مى دهد!!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۲ - ۲۰:۴۱
0
0
بايد از حال و روز روشنفكران غرب زده عبرت گرفت!
ابوالفضل بامدادى
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۴ - ۰۱:۰۱
0
0
بسيار عالى بود، جاى اينگونه مباحث در رسانه ها خالى است.
فاطمه بهارلو
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۴ - ۰۹:۲۸
0
0
از سايت وزين قرآن و نويسنده مقاله واقعاً تشكر مى كنم، خيلى مقاله لازم و بهنگامى بود،
من قسمت دوم. حرف هاى آقايان را ديدم، همش سفسطه و مغلطه بود! اما مطلب استاد فرجى ، تماماً مستند به قرأن و حديث بود. نمى دانم اين قسمت هم جواب مى دهند يا خير؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۵ - ۰۹:۳۲
0
0
اگر وحى الهى را رؤياى بشرى و پيامبر را صرفاً بشر فربه بدانيم، ممكن است كسى يا كسانى كه احساس فربهى مى كنند، دعوى پيامبرى كنند!!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۵ - ۰۹:۳۲
0
0
اگر وحى الهى را رؤياى بشرى و پيامبر را صرفاً بشر فربه بدانيم، ممكن است كسى يا كسانى كه احساس فربهى مى كنند، دعوى پيامبرى كنند!!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۲۵ - ۱۶:۱۲
0
0
سروش مى گويد، قرأن تآليف پيامبر است!
captcha