به گزارش ایکنا از اردبیل، هفته دفاع مقدس فرصتی است تا یاد و خاطره رشادتها و فداکاریهای رزمندگان ایران اسلامی در دوران هشت سال جنگ تحمیلی را گرامی بداریم و از زحمات و ایثارگریهای آن عزیزان تجلیل کنیم. در این ایام به یاد ماندنی، به سراغ زندگینامه یکی از دلیرمردان این سرزمین، حسنقلی جعفرپور، رفتهایم تا گوشهای از حماسه و جانفشانی این شهید بزرگوار را بازگو کند.
در بهار سال ۱۳۳۲، در روستای سیاوش کندی شهرستان گرمی از توابع استان اردبیل به دنیا آمد. پدرش الهقلی کشاورز بود و مادرش صفوره، زن مهربانی که تربیت دینی و اخلاقی داشت. حسنقلی از سنین کودکی در محیطی مذهبی و سختکوش بزرگ شد و تحت تأثیر آموزههای دینی و زندگی پر از کار و تلاش پدر، به تحصیل قرآن و علم علاقهمند شد. در سن شش سالگی قرآن را شروع کرد و پس از آن به مدرسه روستای مجاور میرفت.
با رشد و بلوغ، حسنقلی به شخصیت محبوبی در روستا تبدیل شد و برای حل اختلافات مردم، بهعنوان میانجی عمل میکرد. پس از فوت مادرش، با درک و فهم بالا، به مادر ناتنی خود احترام گذاشت و با او ارتباط خوبی برقرار کرد.
در هجده سالگی به خدمت سربازی رفت و پس از پایان دوره آموزشی، خدمت خود را در پادگان خرمآباد گذراند. در این دوران، به شدت با ناعدالتیهای رژیم پهلوی آشنا شد و به ترویج آگاهی در بین مردم روستا پرداخت.
پس از پایان خدمت سربازی، حسنقلی به دلیل محرومیت منطقه و عدم امکانات شغلی به استان گیلان رفت و در زمینه پیمانکاری و ساختوساز مشغول شد. گرچه مدتها از خانوادهاش دور بود، اما همیشه به آنها رسیدگی میکرد و برایشان پول، مواد غذایی و پوشاک میفرستاد.
در سال ۱۳۵۱، در بازگشت به روستا، پدرش پیشنهاد ازدواج با دخترعمویش، زینب، را مطرح کرد و حسنقلی با رضایت پذیرفت. مراسم ازدواج سریعاً برگزار و زندگی مشترکشان آغاز شد. آنها در طول ۲۱ سال زندگی مشترک، سه پسر و پنج دختر به دنیا آوردند.
با آغاز اعتراضات علیه رژیم پهلوی، مراسم سوگواری ماه محرم در خانهشان به محافل مذهبی و انقلابی تبدیل شد. در سال ۱۳۵۶ و با شدت گرفتن اعتراضات، حسنقلی و ۲۵۰ کارگر تحت امرش در تظاهرات مردمی علیه شاه شرکت کردند. با پیروزی انقلاب اسلامی، او به ساخت خانههای ارزانقیمت و بیمارستانها برای محرومان مشغول شد.
در سال ۱۳۶۱، حسنقلی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و به جبهههای جنگ در شمالغرب و کردستان اعزام شد. در این دوران، او مسئول پشتیبانی بهداری قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) در ارومیه شد و به احداث بیمارستانها و درمانگاههای صحرایی پرداخت.
در سال ۱۳۶۳، زمانی که پسرش احد بیمار شد، به سیاوشکندی برگشت تا او را به پزشک تبریز ببرد، اما به دلیل نیاز به حضورش در جبهه، نتواست در کنار خانوادهاش باشد و پس از مدتی خبر فوت احد به او رسید. او با صبر و شجاعت این مصیبت را تحمل کرد.
در سال ۱۳۶۴، در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و زخمی شد. پس از مدت کوتاهی در بیمارستان شهدای تجریش تهران، برای درمان به خانه برگشت و پس از یک ماه استراحت، دوباره به جبهه اعزام شد.
در سال ۱۳۶۶، حسنقلی با حفظ سمت مسئول پشتیبانی مدیریت بهداری حمزه سیدالشهدا(ع)، معاونت پشتیبانی مرکز بهداری رزمی شمالغرب را نیز بر عهده گرفت. در هفتم تیرماه همان سال، نیروی هوایی عراق چهار نقطه پرجمعیت شهر سردشت را بمباران شیمیایی کرد. حسنقلی به سرعت نیروهای بهداری را بسیج کرد و برای کمک به منطقه اعزام شد. در نتیجه تلاشهای او، بیش از پنج هزار نفر مصدوم شیمیایی به بیمارستانهای دیگر استان منتقل شدند و بسیاری از جان خود را نجات دادند. در این مأموریت، خود نیز به شدت آسیب دید و ۴۵ درصد شیمیایی شد.
با وجود مسئولیتهای اجرایی و حضور در جبهه، حسنقلی هرگز از تحصیل غافل نشد. در سال ۱۳۶۷، در کنار خدمت، به عنوان داوطلب آزاد در امتحانات نهایی پایه پنجم ابتدایی شرکت کرد و موفق به گذراندن این مقطع شد. حتی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، او همچنان در شمالغرب کشور باقی ماند و در بازسازی منطقه و پشتیبانی از نیروها نقش داشت.
در سال ۱۳۶۸، پس از پایان مأموریتش، به سپاه پاسداران گِرمی بازگشت و برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی در مجتمع آموزشی محمد رسولالله ثبتنام کرد. اما مأموریتهای جدید در شمالغرب مانع ادامه تحصیل او شد.
در خرداد ۱۳۶۹، پس از وقوع زلزله در رودبار و منجیل، حسنقلی بلافاصله به همراه تیم خود به منطقه اعزام شد و ده روز در ساماندهی زلزلهزدگان تلاش کرد. در سال ۱۳۷۰، در مدرسه مولوی مهاباد ثبتنام کرد و موفق به اخذ کارنامه دوره سه ساله مقطع راهنمایی شد، اما مشکلات منطقهای مانع ادامه تحصیل او در مقطع متوسطه شد.
تا سال ۱۳۷۰، کمتر کسی میدانست که حسنقلی یک پاسدار رسمی است و بیشتر او را به عنوان یک بسیجی میشناختند. او همواره با متانت و بردباری به مردم کمک میکرد و به نماز اول وقت، دعا و قرآن مأنوس بود. او به مال و منال دنیا اهمیت نمیداد و همواره به محرومان کمک میکرد.
در سال ۱۳۷۰، او بهعنوان پاسدار نمونه قرارگاه حمزه سیدالشهدا شمالغرب کشور انتخاب شد و در دیدار نیروهای مسلح با فرماندهی کل قوا از جانب رهبری لوح تقدیر و هدیه دریافت کرد. همچنین در سال ۱۳۷۱، با پیگیریهای او بیمارستان شهید منصور عارفیان در ارومیه راهاندازی شد.
در ادامه مأموریتهایش در آذربایجانغربی، خانوادهاش را به آنجا منتقل کرد، اما همچنان به وظایفش ادامه داد و بیشتر وقت خود را صرف بازرسی مراکز تحت امرش میکرد. حتی در ایام عید، نزد نیروهای تحت امرش میماند و به آنها خدمت میکرد.
در خردادماه ۱۳۷۲، برای زیارت مرقد حضرت امام رضا(ع) به مشهد سفر کرد و از آنجا به زادگاهش بازگشت. شاید کمتر کسی فکر میکرد که این آخرین سفرش به روستا و حضور در مراسم عزاداری دهه اول محرم و سوگواری مولایش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به همراه پدرش باشد. پس از پایان مراسم تاسوعا و عاشورا در روستای سیاوشکندی، به ارومیه بازگشت تا پشتیبانی بهداری رزمی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و بهداری رزمی شمالغرب کشور را مدیریت کند.
روز جمعه، هشتم مردادماه ۱۳۷۲، همراه با رانندهاش علی اُجاقی برای بازرسی به پادگان لجستیکی مهاباد، در نزدیکی روستاهای رشکان و دیزجدول از توابع ارومیه رفت. پس از رسیدن، با منزل تماس گرفت و به دخترش سکینه گفت: «امروز عموت از روستا میآد و برامون مرغ محلی میآره؛ با زنعموت فسنجان بار بذارین، منم میام.»
شام آماده شد، اما خبری از حسنقلی نشد. ساعت از ده شب گذشته بود و خانواده با نگرانی با همه جا تماس میگرفتند، ولی کسی خبری از او نداشت. تنها گفته میشد که ساعت هفت عصر پادگان را ترک کرده و باید حدود ساعت هشت شب به مقصد میرسیدند. خانواده تا صبح چشمانتظار ماندند.
صبح روز بعد، برادرش برای پیگیری به بهداری رزمی شمالغرب کشور رفت. آنجا خبر رسید که حسنقلی در محور مهاباد ـ ارومیه در کمین عناصر ضدانقلاب افتاده و بر اثر اصابت گلوله به سر و شکم، همراه با سوختگی شدید بدن، به شهادت رسیده است.
وقتی برادرش حمزه درباره جزئیات نحوه شهادت پرسید، گفتند: ابتدا رانندهاش، علی اُجاقی، را با سلاح دوربیندار هدف قرار داده و سپس حسنقلی را شهید کردهاند. آنها با قساوت پیکر شهدا را به همراه خودرو با بنزین آتش زده بودند؛ بهگونهای که اجساد بر اثر شدت سوختگی متلاشی شده بود.
پیکر مطهر شهید حسنقلی روز یازدهم مرداد ۱۳۷۲، پس از سخنرانی سردار فتحیان، فرمانده وقت بهداری نیروی زمینی سپاه، و با حضور گسترده فرماندهان قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، بهداری شمالغرب، جمعی از مسئولان و فرماندهان سپاه استانهای آذربایجانشرقی، آذربایجانغربی و اردبیل، تشییع و در گلزار شهدای محله اَلَهدَرَق شهر گرمی به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد
انتهای پیام