وجود خُره کیانی در ایران باستان پذیرش مفهوم ولایت را آسان‌ کرده است
کد خبر: 4074685
تاریخ انتشار : ۰۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۱
سعید انواری:

وجود خُره کیانی در ایران باستان پذیرش مفهوم ولایت را آسان‌ کرده است

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: سهر‌وردی در موارد مختلفی از مفهوم خُره کیانی استفاده کرده است. به نظرم چون این مفهوم را در ایران باستان داشتیم، راحت‌تر شیعه شدیم و مفهوم ولایت را پذیرفتیم.

سعید انواری

به گزارش خبرنگار ایکنا، مراسم گرامیداشت شیخ شهاب‌الدین سهروردی شب گذشته، هشتم مردادماه، از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
 
سعید انواری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در این مراسم به سخنرانی پرداخت که گزیده سخنان وی را در ادامه می‌خوانید؛
 
بنده به این موضوع اشاره می‌کنم که چگونه می‌توانیم سهروردی را پرچمدار فرهنگ اسلامی بدانیم. سهروردی در آثار خود به «خُره کیانی» اشاره کرده، اما ابتدا لازم است خُره کیانی را در فرهنگ ایرانی توضیح دهم. کلمه خُره در اوستا به کار رفته است. این کلمه امروزه به صورت فر و فره به کار می‌رود و در زبان فارسی زنده است و هنوز کلماتی همانند فرخ، فرخنده و فرهمند استعمال می‌شود. فر موهبتی است که به فرد کمک می‌کند تا وظایف فردی و اجتماعی خود را به نحو احسن انجام دهد.

خصوصیات خُره کیانی

موجودات مختلف صاحب فره هستند و انسان هم دارای فره است که سه نوع آن شامل فره پهلوانی، فره موبدی و فره کیانی است. فره از طرف خدا اعطا می‌شود و نمی‌توان به زور آن را به دست آورد. فره کیانی خصوصیاتی دارد؛ اولا موهبتی الهی است که قابل غضب شدن نیست. ثانیا فرد می‌تواند آن را به میزان بیشتری کسب کند یا آن را از دست بدهد و تنها انسان‌های کامل می‌توانند به این فره دست پیدا کنند و از این طریق به حکومت برسند. 
 
معادل خُره کیانی در فرهنگ اسلامی ولایت بر مردم است. در واقع سهروردی مفهومی را از ایران باستان مورد توجه قرار داده که امروزه در فرهنگ اسلامی ما موجود است و حتی کلمه فر در سرود ملی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. سهروردی می‌گوید کسی که ولایت پیدا کند مستجاب الدعوه می‌شود و به کمال می‌رسد. وی در جاهای مختلفی از این مفهوم استفاده کرده است. معتقدم چون این مفهوم را در ایران باستان داشته‌ایم، راحت‌تر شیعه شده‌ایم و مفهوم ولایت را پذیرفته‌ایم.
 
فر کیانی نوعی مشروعیت الهی و صاحب آن انسان کامل و دارای ولایت بر مردم و نوعی از عنایت الهی است. این فر کیانی با غلبه حاصل نمی‌شود، بلکه باید از بالا افاضه شود. گفته شده است که این مفهوم با سکینه و سلطان در فرهنگ اسلامی مشابهت‌هایی دارد، اما کامل‌کننده آن مفهوم ولایت است و فردی که صاحب آن می‌شود هم حکمت و هم حکومت دارد.

حکایت دیدار سهروردی و ارسطو

حسن سیدعرب، عضو هیئت علمی دانشنامه جهان اسلام، نیز در این مراسم به سخنرانی پرداخت که سخنان وی را می‌خوانید:
 
بنده درباره دیدار خلسه‌آمیز سهروردی با ارسطو در کتاب «تلویحات» نکاتی را بیان می‌کنم. سهروردی در این کتاب گزارش می‌دهد که در شبی از شب‌ها خلسه‌ای به من دست داد که در آن خلسه و شب روحانی و نورانی، شخصی را دیدم که به تعبیر سهروردی، معلم اول و امام الاحکمه یعنی ارسطو بود. البته وی در تلویحات همه این گزارش را بیان نمی‌کند، بلکه این نکات در بقیه آثار وی کامل بیان شده است. خلسه حالتی بین خواب و بیداری است. وی می‌گوید که در این حالت با ارسطو به گفت‌وگو پرداختم.
 
وی در این دیدار دو سؤال از ارسطو می‌پرسد. اول اینکه من مشکل معرفت دارم. کیستم؟ ارسطو به تفصیل جواب را برای سهروردی بیان می‌کند و می‌گوید همین که خودت را درک کنی به منزله درک ذات توست. اگر قرار بود انسان به واسطه اثری، ذات خود را درک می‌کرد و اگر آن اثر غیرمنطبق با ذات بود، انسان را به شبهه می‌انداخت. وی می‌گوید دستِ من به معنای من نیست، در حالی که منِ هرکسی ذات اوست و این ذات برای انسان به صورت حضوری درک می‌شود و به همین دلیل انسان موجودی معقول محسوب می‌شود.
 
سپس ارسطو از سهروردی می‌پرسد که تو خودت را درک می‌کنی؟ سهروردی می‌گوید بله، درک می‌‌کنم. سپس می‌گوید آیا با واسطه‌ای خودت را درک می‌کنی که سهروردی در جواب می‌گوید نه. لذا ارسطو می‌گوید تو خودت را بدون هیچ صورتی درک می‌کنی.
در خلال این گفت‌وگو برخی از مطالبی که ظاهراً مشکل سهروردی در پرسش از خود بود بیشتر بیان می‌شود. سهروردی به نحوی مایل است از فرصت پیش‌آمده استفاده بیشتری کند. سهروردی سوال دوم را می‌پرسد و می‌گوید آیا اتصال و اتحاد بین نفوس ممکن است؟ ارسطو جواب می‌دهد تا نفوس در قید ماده بدن هستند چنین اتفاقی نمی‌افتد و به تعبیر مرحوم علامه حسن‌زاده آملی در مقدمه شرح فارسی اسفار، تا تعلق هست، تعقل ممکن نیست. ارسطو تاکید می‌کند که هنگام فراغت نفوس از بدن، این اتحاد و اتصال با عقول از جمله عقل فعال صورت می‌گیرد و تا انسان‌ها از این مفارقت بهره‌مند نشوند اتحاد واقعی رخ نمی‌دهد.

دیدگاه مفسران درباره دیدار سهروردی و ارسطو

سهروردی می‌گوید من حیرت کرده بودم که ارسطو را دیدم و سؤالاتم را از او پرسیدم. یکباره ارسطو چنان مدحی از افلاطون کرد که گویی اولین و آخرین حکیم تاریخ است و تعجب کردم که چقدر از استاد خود به بزرگی یاد می‌کند. سهروردی می‌گوید پرسیدم آیا کسی در تاریخ تفکر انسانیت وجود دارد که به پای افلاطون رسیده باشد؟ ارسطو جواب می‌دهد که از هزار نفر یک نفر هم به پای افلاطون نمی‌رسد. سهروردی می‌گوید که من شروع کردم و از متفکران عالم انسانی یاد کردم و همین که نام‌ها را می‌گفتم ارسطو خم به ابرو نمی‌آورد و انگار که چنین کسانی در این عالم وجود ندارند و اصلا توجه نمی‌کرد که من اسم چه کسانی را می‌آورم تا اینکه به نام دو نفر رسیدم و به محض اینکه نام آنها را آوردم، ارسطو تبسمی کرد و آن دو تن بایزید بسطامی و سهل تستری یعنی دو صوفی بزرگ بودند. سهروردی می‌گوید ارسطو حرف من را قطع کرد و گفت که اینها فیلسوف و حکیم راستین هستند و هرآنچه من گفته‌ام از خمیره حکمت آنان گفته‌ام. اینها کسانی هستند که علم خود را آغشته با علم رسمی، که بی‌دست و پا است، نکردند و فکر آنها به تجرد و تعقل و عقاید ماورای ماده تعلق پیدا کرده است. 
 
وی می‌گوید که یکباره ارسطو از جلوی چشمان من محو شد و به شدت گریه کردم تا شاید غم از دست دادن دیدار و گفت‌وگو با ارسطو کاسته شود، چون سؤالات فراوانی داشتم که نتوانستم جواب همه آنها را دریافت کنم. مفسران معاصر در تفسیر این دیدار گفته‌اند که این شخص نمی‌تواند ارسطو یا افلاطون باشد، چون افلاطون از خود تعریف نمی‌کند. لذا شاید بتوان گفت که سهروردی در مرتبه‌ای از مراتب نفس با خودش مواجه شده باشد.
انتهای پیام
captcha