فرهنگ اهدای عضو یا بافتی از بدن به منظور بخشیدن جان دوباره به فردی دیگر آنگونه که باید ترویج نشده است و هنوز بسیاری از خانوادههای اهداکننده عضو با سرزنش اطرافیان مواجه هستند و شاید معدود افرادی اهدای عضو را هنجار میدانند.
در این میان نباید از نقش رسانهها و تأثیر فضای بصری برای تبلیغ و ترویج فرهنگ اهدای عضو به سادگی عبور کرد، فرهنگی که از طرق مختلف و با طراحی ایدههای نو میتواند نهادینه شود تا به بیمارانی که در صفهای طولانی اهدای عضو هستند جانی دوباره بخشیده شود.
پس از سانحهای که در 14 آبان 1400 برای نرگس کریمی، معلم قرآن، قاری و عضو گروه تواشیح بانوان در ارتفاعات تهران رخ داد، خانواده او تصمیم به موقعی گرفتند و با اهدای بخشی از مغز استخوان و بافتهایش، توانستند به بهبود سلامتی 15 نفر کمک کنند. البته فقدان بانویی که همه از خلق و خویش میگویند و گذر سالها زندگی مشترک برای همسر و دو دخترش بسی دشوار است، هنوز باورپذیر نیست.
مرحومه کریمی یکی از اعضای فعال گروه تواشیح و همخوانی قرآن صهبای تهران بود. این گروه پنج بار طی سالهای مختلف، موفق به کسب رتبه برتر در رشته مدیحهسرایی و همخوانی قرآن شد و همچنین توانست در زمستان 1391 در مجموعه جشنوارههای «شمسه» معاونت فرهنگی ـ اجتماعی شهرداری تهران رتبه برتر را کسب کند.
از ایشان دو دختر 18ساله و 16ساله به یادگار مانده و محمد کریمی، همسر و پسرعموی آن مرحومه، ضمن فعالیت فرهنگی و تدریس قرآن، در مقطع کارشناسی ارشد مشاوره خانواده نیز تحصیل میکند. حال حدود ششماه از درگذشت مادری جوان (متولد شهریور 1361) میگذرد و با وجود این، خانواده او به منظور ترویج فرهنگ اهدای عضو به خوبی پذیرای گروه خبری ایکنا شدند. در ادامه گفتوگو با همسر مرحومه نرگس کریمی را میخوانید؛
ایکنا ـ آقای کریمی، ابتدا درباره سابقه فعالیت قرآنی مرحومه بگویید.
پدرش قاری بود و این مشوقی برای سوق همسرم به سمت قرآن بود. از همان نوجوانی در جلسات قرآن زرینشهر اصفهان شرکت میکرد. پس از ازدواج نیز ضمن انجام سایر فعالیتها، همواره تدریس قرآن در مقاطع مختلف تحصیلی برایش در اولویت بود و سالیان سال مشغول تدریس بود و حتی داوری مسابقات قرآن، عترت و نماز دانشآموزی را برعهده داشت و در این مورد با آموزش و پرورش همکاری میکرد. البته بر همخوانی در گروه صهبای تهران تمرکز بسیاری داشت.
ایکنا ـ بارزترین ویژگی اخلاقیاش چه بود؟
صادق بود و در زندگی زناشویی رفیق یکدیگر بودیم.
ایکنا ـ درباره برنامه قرآنی همسرتان بگویید.
قرآن را همواره با صوت زیبا و با رعایت تجوید تلاوت و سعی میکرد و یک شب در میان با قرآنخوانی، اعضای خانواده را دور هم جمع کند. به عبارتی جلسه خانگی قرآن داشتیم به ویژه شبهای جمعه مقید بود که صفحه یا صفحاتی از مصحف شریف را بخواند.
ایکنا ـ درباره کوهنوردی همسرتان و حادثه سقوط توضیح دهید.
حدود چهار سالی بود که با هم به صورت نیمهحرفهای ورزش کوهنوردی را انتخاب و نیز طی برنامه هفتگی بیشتر قلههای اطراف تهران را فتح کرده بودیم. قصد فتح سهند، سبلان و دماوند را نیز داشتیم. معمولاً هر پنجشنبه و جمعه به کوه میرفتیم. آن روز برای من کار اداری پیش آمد، همسرم گفت که من به سمت ارتفاعات درکه میروم و شما بعدا بیایید. آن نقطه از کوه آنتندهی تلفن همراه ضعیف است. همیشه در ارتفاعات روی سنگی مینشستیم و محل قرار ما بود. گفت که همانجا منتظرم میماند. ظاهراً همان لحظات حضورش، پایش لیز میخورد و به دره سقوط میکند.
ایکنا ـ پس صحت ندارد که پیکرشان تقریباً یک روز پس از سقوط پیدا شد.
خیر، در آنجا تردد زیاد است. بلافاصله پیکرش پیدا شد و حتی کوهنوردان برای کمک رفتند، اما به دلیل وجود درختان زیاد، سه چهار ساعت طول کشید تا پیکر بیجانش را از دره بیرون آوردند.
ایکنا ـ پس از بیرون آوردن پیکرشان، با تصمیم بهنگام شما بخشی از بافت و مغز استخوانشان اهدا شد. درباره عوامل مؤثر بر این تصمیمگیری بگویید.
من و همسرم حدود 10 سال پیش کارت اهدای عضو را دریافت کردیم و هربار که درباره این موضوع صحبت میکردیم، معتقد بود که جسم به زیر خاک میرود و میپوسد و به خاک بازمیگردد، اما چه بهتر که از آن استفاده شود. هدف بنده نیز از قبول این مصاحبه این بود که اهدای عضو فرهنگسازی شود، زیرا آمار اهدای عضو در کشور پایین است. البته وجود این کارت زمانی که مرگ مغزی رخ میدهد بهتر است، چرا که علاوه بر عروق و نسوج و بافت، امکان اهدای سایر اعضا چون کلیه، کبد و قلب و ... وجود دارد، اما پس از مرگ نیز مجموعه مغز استخوان، عروق و نسوج و قرنیه چشم است که میتوان از آن استفاده کرد.
ایکنا ـ چه بخشی از بافتهای مرحومه اهدا شد و به چند نفر زندگی دوباره بخشید؟
مغز استخوان و عروق و نسوج اهدا شد و دکتر گفت که زندگی 15 نفر را نجات دادند.
ایکنا ـ آیا خانوادههای گیرنده عضو با شما در تماس هستند؟
مایل نبودیم که تلفن ما داده شود، اما گویا یک نفر شماره ما را پیش از نوروز امسال پیدا کرده بود و گفت که مادرش از مغز استخوان همسرم استفاده کرده و خوشبختانه رو به بهبود است. حتی اگر یک نفر گیرنده عضو بوده باشد، خوشحالکننده است.
ایکنا ـ اهدای عضو برای بیشتر خانوادهها موضوعی غیر قابل قبول است. این کار تسکیندهنده شما بود؟
وقتی صحبت شد پذیرفتم، چون میدانستم نرگس هم تمایل داشت، اما خانم دکتری که آنجا بود از من خواست تا نظر فرزندان را جویا شوم. همان جا با دختر بزرگم، تماس گرفتم. گفت: «بابا شما یک لحظه هم مکث نکن. تصمیم درستی است.» این کار با نهایت رغبت و رضایت انجام شد و دخترانم راضی بودند، چون اعضای بدن مادرشان نجاتبخش بوده است، هر چند دکتر معتقد بود که فقط مغز استخوان ایشان به حدود 15 تا 20 نفر زندگی میبخشد.
ایکنا ـ از غم فراقشان بگویید.
غمش فراموشنشدنی است و هنوز باور نکردهایم که این اتفاق افتاده و باید به ناچار با شرایط کنار بیاییم و کاری از دست ما ساخته نیست و این خواست خدا بود.
از مردم میخواهم که موضوع اهدای عضو را جدی بگیرند، چراکه گیرندگان زیادی سالها در نوبت پیوندند و اگر مردم بتوانند اعضای عزیزان مرگ مغزی را اهدا کنند، جانی دوباره به عزیزی دیگر خواهند بخشید.
دختر بزرگ این بانوی قرآنی، مشغول مرور دروسش برای شرکت در کنکور رشته علوم تجربی است و علاقهمند به دریافت تخصص در زمینه زنان و زایمان است. در ادامه گفتوگو با نگین کریمی را میخوانید؛
ایکنا ـ مادرتان چقدر تلاش میکرد تا آموزههای قرآنی را در زندگی فردی و اجتماعی خود به کار بگیرند و چقدر آنها را به شما منتقل کردند؟
مادرم همیشه الگوی ما بود و هر بار درباره دلیل موفقیتهایش میپرسیدم، میگفت: «تمام آنها از برکت قرآن است.» سعی میکرد نشان دهد که قرآن منافاتی با شادی ندارد و آموزههای قرآنی را به دور از سختگیری به ما آموزش میداد.
ایکنا ـ برای اهدای عضو، چقدر حامی پدرتان بودید؟
حادثهای را که برای مادر عزیزم رخ داد خالهام به ما اطلاع داد. چندین بار با پدرم صحبت کردم و آخرین بار من را از تصمیم خود مطلع کردند و گفتند: «برای اهدای عضو مادرتان باید رضایت کل خانواده را داشته باشیم.» با وجود اینکه سنم به سن قانونی نرسیده است، پدرم نظر من را جویا شدند. در آن مرحله حتی این فکر را میکردم که باید جوابی برای خواهر کوچکتر خود داشته باشم تا هنگامی که بعدها از من درباره تصمیممان پرسید، مورد تحسینش قرار گیریم.
بعدها ملیکا به من گفت: «این تصمیم شما و حرفهایی که به من زدید موجب شد که احساس کنم، بخشی از وجود مادر در دنیا حضور دارد و موجب آرامشم میشود.» به نظرم کارت اهدای عضو مادرم به نوعی وصیتنامهاش بود و باید به آن عمل میکردیم.
ایکنا ـ چند درصد مردم نگاه تحسینآمیزی به اهدای عضو مادرتان دارند؟
بازخوردهای خوبی داشت. فکر میکنم خود فرد باید از کارش راضی باشد. این مهم بود که من، پدر و خواهرم از تصمیمان راضی هستیم و به آرامش روح مادرم فکر کردیم.
ایکنا ـ عضو گروه تواشیح بودن مستلزم داشتن صدای خوب است. شما چقدر این توانایی را دارید؟
مادرم صدای زیبایی داشت و آن را از پدربزرگ و پدرشان به ارث برده بود. مادرم علاقهمند بود که مفاهیم و تفسیر آیات را به نوجوانان تعلیم دهد. من و خواهرم به دلیل مشغله درسی، فرصت نکردیم که به صورت حرفهای قرآن را فرابگیریم، اما من با تلاش مادرم عضو گروه تواشیح مقاطع دبستان و راهنمایی بودم و رتبههای خوبی نیز کسب کردم و در حال حاضر به دلیل درس خواندن نتوانستم به صورت حرفهای آن را دنبال کنم، اما سعی میکنم برنامه روزانه تلاوت را ادامه دهم.
ایکنا ـ صحبت پایانی.
تمام مراحل زندگی مادر عزیزم شامل توجه به خدا، انسانیت و قرآن بود و امیدوارم از ویژگیهای خوبش الگو بگیریم.
گفتوگو از سمیرا انصاری
انتهای پیام
خیلی ها در لیست دریافت عضو به انتظار نشستن و خانواده هایی هستن که عزیزانشان با گرفتن عضو زندگی دوباره میگیرند
تمام صحبتاشون برامون ارزشمند و ماندگاره، تا ابد