چوب کبریت بین چشمانمان قرار دهیم تا پلک‌هایمان باز بماند!
کد خبر: 3989331
تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۱

چوب کبریت بین چشمانمان قرار دهیم تا پلک‌هایمان باز بماند!

فریدون صدیقی درباره وضعیت این روزهای خبرنگارها که به دلیل انتشار پیاپی اخبار کرونا و مرگ و میر انسان‌ها به لحاظ روحی و روانی، شرایط مناسبی ندارند. سوال اینجاست که اگر خسته شدیم چه؟ اگر چشم‌هایمان خسته شد چه کنیم؟ می‌گویم مثل بایسیکل‌ران آقای مخملباف، باید چوب کبریت بین چشمانمان قرار دهیم تا پلک‌هایمان باز بماند.

به گزارش ایکنا؛ ایسنا نوشت: فریدون صدیقی درباره وضعیت این روزهای خبرنگارها که به دلیل انتشار پیاپی اخبار کرونا و مرگ و میر انسان‌ها به لحاظ روحی و روانی، شرایط مناسبی ندارند، می‌گوید: ما روزنامه‌نگاران بندبازیم. باید روی بند باشیم. چوب تعادل همیشه دستمان باشد و اگر یک لحظه از دستش بدهیم از آن بند پایین می‌افتیم. سوال اینجاست که اگر خسته شدیم چه؟ اگر چشمهایمان خسته شد چه کنیم؟ می‌گویم مثل بایسیکل ران آقای مخملباف، باید چوب کبریت بین چشمانمان قرار دهیم تا پلک‌هایمان باز بماند. کار ما این است. ذات کار ما این است!

خبرنگارها این روزها به لحاظ روحی و روانی شرایط دشواری را تجربه می‌کنند. انتشار مداوم اخبار مربوط به مبتلایان و مرگ و میر ناشی از کرونا در کنار مشکلات و دلنگرانی هایی که خود برای حفظ همزمان پروتکل‌ها و تهیه خبر پیش رو دارند، روزهای سختی را مقابلشان قرار داده است. اما مگر می‌شود به خبر گفت برو و فردا بیا؛ من امروز حالم بد است. خبر و اطلاع رسانی هر لحظه یقه خبرنگار را می‌گیرد و کاری هم ندارد در چه حالی هستی، تازه اگر درست و به موقع سروقتش نروی که ضربه فنی ات می‌کند. در چنین شرایطی خبرنگارها برای اینکه بتوانند خود را از این وضعیت روحی و روانی بیرون بکشند و قلم و ذهنشان را همچنان پویا و زنده نگهدارند، چه راهی پیش رو دارند؟

اگر کسی کار آرام می‌خواهد باید برود ثبت احوال شناسنامه صادر کند

فریدون صدیقی در این زمینه می‌گوید: واقعیت امر این است که روزنامه‌نگاری یک کار پراسترس، پرتنش و پر ریسک است. روزنامه‌نگاری یک کار عادی و معمولی نیست که یک نُرم قاعده شکل و ماهیت نظام مند داشته باشد و روال طبیعی را دنبال کند. اگر قائل به این باشیم که خبرنگار و روزنامه‌نگار قرار است خبر رویدادهایی که اتفاق افتاده یا در پیش روست را بدهد، که گونه های متنوعی دارد، یک بخشی از این رویدادها هم تلخ و سرد و زخمی است که خبرنگار را آزرده می‌کند. همه خبرنگاران آسیب پذیرند در قبال جزء به جزء اخباری که از رویدادهای تلخ می‌دهند. بنابراین خود این شغل استرس زاست. من سال هاست توصیه می‌کنم این کار ریسک پذیر است. در این حرفه آدم یا سر کار است یا سر دار! البته منظورم به شوخی این بود که می‌گفتم دار قالی. ولی واقعیت این است که اگر کسی می‌خواهد کار آرامی داشته باشد باید برود ثبت احوال آنجا شناسنامه صادر کند و به تعداد جمعیت بیفزاید. شغل خبرنگاری به خودی خود کاری است پر استرس و پر تنش و همه با بیم و امید و ... مواجه اند.  

 امنیت حرفه ای روزنامه‌نگار هم از بین رفته 

صدیقی ادامه می‌دهد: مدت های مدیدی است که آسیب های بسیاری دامن گیر خبرنگاران و رسانه های ما اعم از شبکه های خبری و سایت‌ها و خبرگزاری‌ها و روزنامه ها، به دلایل مختلفی که همه از آن آگاهیم، شده است. می‌خواهم بگویم در میان این همه مشاغل، آسیب پذیرترین شغل، روزنامه‌نگاری است. قبلا این امیدواری بود که روزنامه‌نگار امنیت شغلی ندارد، ولی امنیت حرفه ای دارد، به این معنا که چون با حرفه خبرنگاری آشناست، اگر جایی کارش را از دست دهد، می‌رود و جای دیگری کار می‌کند، الان این امنیت هم از بین رفته است. حال در زیست کرونایی ما که دیگر واویلاست!

رسانه ای که من در آن کار می‌کردم من را تهدید می‌کرد

او در عین حال می‌گوید: شاید باید بگوییم امیدوار باشیم. به امید زنده ایم. امیدوار باشیم اتفاقی بیفتد و معجزه ای صورت بگیرد. شاید وضعیت بهتر شود. من در عمر ۴۸ سالی که کار روزنامه‌نگاری کرده ام و هنوز هم این کار را به شکل دیگری دنبال می‌کنم، آن زمان که موظف بودم به سرکار می‌رفتم و می‌آمدم و همیشه در بهترین موقعیت های ممکن که فرض کنید سردبیر روزنامه بودم، عضو شورای سردبیری روزنامه بودم و وارد مرحله ای شده بودم که خود کار، مشکل من نبود. خود کار و ذات آن را می‌شناختم. مشکل هم نبود؛ ولی در همان شرایط هم من دغدغه مند بودم که کاری را اشتباه انجام ندهم، یا در همان شرایط هم مخاطراتی، کار من را تهدید می‌کرد. حتی رسانه ای که من در آن کار می‌کردم من را تهدید می‌کرد.

اگر چشمهایمان خسته شد چه کنیم؟

صدیقی در مقام یک روزنامه‌نگار باسابقه چنین اظهار می‌کند: واقعیت این است، همه روزنامه‌نگاران در جهان با یک دغدغه و بیم و امید در قبال کارشان زندگی می‌کنند، منظور از بیم و امید، زنده ماندن یا مردن نیست، بودن یا نبودن نیست. روزنامه‌نگاران هر کدام در جاهای مختلف دنیا زندگی می‌کنند و هر جایی شرایط و دغدغه خودش را دارد؛ بنابراین این نگرانی و دغدغه همیشه با خبرنگاران هست، اما شکل قوی و ضعیف دارد. ما روزنامه‌نگاران بند بازیم. باید روی بند باشیم. چوب تعادل همیشه دستمان باشد و اگر یک لحظه از دستش بدهیم از آن بند پایین می‌افتیم.  سوال اینجاست که اگر خسته شدیم چه؟ اگر چشمهایمان خسته شد چه کنیم؟ می‌گویم مثل بایسیکل ران آقای مخملباف، باید چوب کبریت بین چشمانمان قرار دهیم تا پلکهایمان باز بماند. کار ما این است. ذات کار ما این است. نباید امید را از دست داد. همیشه باید امیدوار بود. بزرگترین امید این است که در شرایط فعلی مواظب خودمان، تندرستی و آرامشمان با همان حداقل های مقدور که در دسترسمان است و آن عنصر سلامت است، باشیم. باید امیدوار بود و اگر امیدمان را از دست بدهیم به نظرم پایان یافتیم. چون مسئله امیدواری در شرایط فعلی فقط شامل حال خبرنگاران نیست یک مشکل عمومی است.

چگونه در این فضا روح و روان خبرنگار سالم بماند؟

صدیقی درباره پیشنهادش برای فضای کنونی رسانه و خبر و اینکه که چگونه در این فضا روح و روان خبرنگار را می‌توان سالم نگه داشت؟ می‌گوید: خبرنگاران گرچه متاثر از زیست اجتماعی و خانوادگی و ... هستند، اما با همه اینها رسانه و خبر دغدغه اولشان است و دغدغه های دیگر پشت سر قرار می‌گیرند. خبرنگار هر روزی که احساس کند در کاری که انجام می‌دهد، مفید است، این بهترین تسلی برای اوست. هرزمان خبرنگار احساس کند مصاحبه ای خبری یا گزارشی تهیه کرده، عکسی گرفته که کارکرد داشته، مخاطب را درگیر کرده، برای مخاطب چاره جو و راهگشاست؛ به نظرم اتفاق فرخنده ای است که کار ما در فضای کنونی سر و کار داشتن با زیست روانی مخاطب است. اگر پزشک یا بیمارستان با زیست جسمی بیمار کار دارد ما با زیست روانی مخاطب کار داریم. ما در تشکل و در تسلای خاطر مخاطب نقش داریم. اگر بتوانیم به اندازه چند نفر هر روز این کار را انجام دهیم به نظرم کار پویایی کرده ایم. روزنامه‌نگاری در هر شرایطی کاری زنده و نامیراست. مدیوم های آن فرق می‌کند. در این شرایط نباید امیدمان را از دست دهیم نباید از قابلیت هایمان کوتاه بیاییم. روزآمد و کارآمد باشیم.

امروز روز خبرنگار نیست، روز کروناست

صدیقی در پایان می‌گوید، «امروز روز خبرنگار نیست، روز کروناست» و اظهار می‌کند: یک و سال و نیم است که هر روز، روز کروناست و کرونا همه چیز را در پرتو وجود ویرانگر خود قرار داده است. راه می‌رویم، می‌نشینیم، حصر خانگی هم ظاهرا در این ایام کفایت نمی کند. حصر استانی ما، شهرستانی ما حصر خیابانی ما و قرنطیه‌ها کفایت نمی کند، برای اینکه از همه روزنه‌ها وارد می‌شود و یقه ما را می‌گیرد. بنابراین امروز روز کروناست. اگر سلامتی مهم تر است، اول باید سالم بود تا سالم فکر کرد، سالم رفتار کرد، پس به نظرم هر روز روز کروناست. نه روز پزشک، نه روز دندانپزشک و نه روز معلم.  همه اینها در پرتو آثار مخرب کرونا به حیات خود ادامه می‌دهند و همه ما این کار را می‌کنیم. آن رفتگری هم که در این شرایط بزرگواری می‌کند و زباله‌ها را جمع می‌کند، او هم متاثر از این فضاست. جراح و پزشک بزرگواری که به بخش های مختلف در فضای فعلی با حداقل امکانات سرک می‌کشد، برای نجات بیمارانش تلاش حداکثری می‌کند، آن هم به نظر من متاثر از فضای کروناست و می‌داند روز کروناست. 

انتهای پیام
captcha