پیشکش شاعران به آستان امام صادق(ع) / شیخ‌الائمه(ع) هستی و دریای بیکران
کد خبر: 3904771
تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۴

پیشکش شاعران به آستان امام صادق(ع) / شیخ‌الائمه(ع) هستی و دریای بیکران

سرآمدی در علوم نقلی و عقلی، پرورش شاگردان برجسته، هجوم بیرحمانه دشمنان به خانه حضرت و اشاره به مظلومیت بقیع، بخشی از مضامین شاعران آئینی در رثای امام صادق(ع) را دربرمی‌گیرد.

پیشکش شاعران به آستان امام صادق(ع)/ای باقرالعلوم‌ترین صادق جهانبه گزارش ایکنا؛ امروز، ۲۵ شوال همزمان با سالروز شهادت مظلومانه حضرت اباعبدالله، جعفر بن محمد الصادق(ع) است؛ روزی که شاعران آئینی هم در آن، سوگوارند و هم با اشعار خود، محفل عزای آن حضرت را گرما می‌بخشند. در ادامه تعدادی از این سروده‌های آئینی را می‌خوانید؛
 
افشین علا
 
برخیز یا صادق! جهان را یاوری کن
در شام تاریک ستم روشنگری کن
 
هم دین و هم دل برده از ما عشوه غرب
باز از جهان‌ ای شمس مشرق دلبری کن
 
شد مهد دانش زخمی شمشیر داعش
در دامنت بیمار خود را بستری کن
 
بر سرزمین‌ها جاهلیت چیره شد
باز‌ ای وارث پیغمبران! پیغمبری کن
 
عمری به نام دین به کام کفر رفتیم
مقصود مذهب را به ما یادآوری کن
 
جان جهانی را ز گمراهی رها ساز
تنها نگویم شیعیان را سروری کن
 
از دین گریزان را به معنا رهنمون شو
روحانیت را سوی رحمت رهبری کن
 
فتوا بده‌ ای مرجع تقلید دل‌ها
در اختلافات مراجع داوری کن
 
آیات را در حوض کوثر شست و شو ده
یک بار دیگر حوزه‌ها را جعفری کن!
 
سیدحمیدرضا برقعی
 
به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمه اسلام بردارید
 
مبادا از قلم‌ها جا بیفتد واژه‌ای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
 
«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید
 
الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
 
نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
 
به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید
غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید
 
اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد
به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید
 
«ُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...»
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
 
به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است
کفن باید به جای جامه احرام بردارید
 
اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
 
میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد
میان گریه ختم سوره انعام بردارید»
 
احمد علوی
 
ای رتبه‌ات فراتر از ادراک از عقول
 آیینه بصیرت چشمت جهان شمول
 
حلم توبی نهایت و علم تو لایزول
یاکاشف الحقایق و یا جامع الاصول
 
کوچکترم از آنکه بخواهم بخوانمت 
یا برترین سروده عالم بدانمت
 
علم اصول و علم قرائت از آن توست
تفسیر و فقه پله‌ای از نردبان توست
 
علم نجوم در رصد کهکشان توست
راز علوم کل جهان بر زبان توست
 
شیخ الائمه هستی و دریای بیکران
ای باقرالعلوم‌ترین صادق جهان
 
مردان سرزمین تو عاشق نبوده‌اند
در باب عشق با تو موافق نبوده‌‌اند
 
چون آشنا به کُنه حقایق نبود‌ه‌اند
در پیشگاه درس تو صادق نبوده‌اند
 
تو در علوم عقلی و نقلی سرآمدی
تا روز حشر صادق آل محمدی
 
حکام جور خلوتتان را به هم زدند
گردونه زمین و زمان را به هم زدند
 
سرچشمه‌های اشک روان را به هم زدند
با کشتن تو نظم جهان را به هم زدند
 
ای جای پای غربت تو در دل بقیع
هرکس که گشت دور تو گردید مستطیع
 
محمدحسین رحیمیان
 
باز هم آتش و آزار، خدا رحم کند
فاطمیه شده تکرار، خدا رحم کند
 
دید تا سوخته در باز هم افتاد آقا
یاد آن شعله و مسمار خدا رحم کند 
 
تا ابد باد به شورای سقیفه لعنت
باز مولا شده بی‌یار، خدا رحم کند 
 
باب آمرزش ما را به چه حق ابن ربیع
می‌برد مثل گنهکار، خدا رحم کند 
 
خورده انگار قسم تا بدهد آقا را
با همه قدرتش آزار، خدا رحم کند 
 
دل شب، پای برهنه، پی مرکب راهی است
پسر حیدر کرار، خدا رحم کند 
 
نفس ِ پیر ِ مسیحا نفسان را که برید؟
سر درهم، سر دینار، خدا رحم کند 
 
آبرودار زمین نقش زمین می‌گردد
وسط کوچه به کرار، خدا رحم کند 
 
رسم‌ها گشته عوض، اجر خداوند وفا
بی‌وفایی شده انگار، خدا رحم کند 
 
بر لبش هست چرا عمتی المظلومه
وسط مجلس اشرار، خدا رحم کند 
 
گریه بچه یتیم، عربده مستانه
خیزران، سید احرار، خدا رحم کند 
 
به عزیزان خدا، حرمله گوید اُسرا
جلوی رأس علمدار، خدا رحم کند
 
محمد مرادی
 
روزگاری شراب‌های جهان، مست چشمان عاشقت بودند
رودهای زلال دشت به دشت سالکان مناطقت بودند
 
ای شمیم تو عطر شب بوها اوج سرمستی پرستوها
مرغزاری که بچه آهوها نافه‌چین شقایقت بودند
 
مثنوی مثنوی ترانه دلت از خزر تا مدیترانه دلت
رود بودی و گوش ماهی‌ها قدر صد موج عاشقت بودند
 
نام تو راز هشتمین خنده ششمین ماهتاب تابنده
روح نورانی ای که مغرب‌ها سایه‌بوس مشارقت بودند
 
ای رخت آفتاب را مصباح روی بگشا که فالق الاصباح
ای تو که صبح‌های کاذب هم عاشق صبح صادقت بودند
 
سوره سوره پر از شکوفه شدی سبز کردی خزان زندان را
شب قدری که پاسبانان هم محو قرآن ناطقت بودند
 
تو پر از نور و آسمان دل تو، تو علی بودی و مقابل تو
ناکثینی که عهد کین بستند ناکسانی که مارقت بودند
 
پیش رو یا امام می‌گفتند پشت سر با تو تیغ و خون بودند
دشمنان هزار رنگی که دوستان منافقت بودند
 
شعله شعله زبانه آتش شد ایستادی و خانه آتش شد
در و دیوار شعله ور تنها شیعیان موافقت بودند
 
مارقان از تو پیش افتاده، زاهقان خسته پشت بر جاده
اندکی پا به پای تو ماندند لازمانی که لاحقت بودند
 
کوچه‌های مدینه آن ایام ریگ در ریگ با درود و سلام
هم نوا با کبوتران بقیع زائران دقایقت بودند
 
وصف شیخ الائمه در خور توست ای که منصور و ریزه خوارانش
گیج و انگشت بر دهان یک عمر آفرین گوی خالقت بودند
 
تو همان نجم ثاقبی که هنوز شب تاریک مست هیبت توست
جبل الطارقی که توفان‌ها خیره در برق طارقت بودند
 
نه فقط حنبل از تو فقه آموخت از صحیح از ابوحنیفه بپرس
سال‌ها شافعی و مالک هم جزوه‌خوان حقایقت بودند
انتهای پیام
captcha